۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==معرفی== | ==معرفی== | ||
كمال الدّين عبد الرزّاق بن احمد ابى الغنائم محمّد كاشانى(قاشانى يا كاشى)،عارف ايرانى تازى نويس(م 736 ه.)وى شاگرد و مريد نور الدّين عبد الصمد اصفهانى نطنزى و همدرس عزّ الدين محمود كاشانى صاحب مصباح الهدايه است. از زندگانى وى اطّلاع زيادى در دست نيست،همين اندازه مىتوان گفت كه معاصر سلطان | كمال الدّين عبد الرزّاق بن احمد ابى الغنائم محمّد كاشانى(قاشانى يا كاشى)،عارف ايرانى تازى نويس(م 736 ه.)وى شاگرد و مريد نور الدّين عبد الصمد اصفهانى نطنزى و همدرس عزّ الدين محمود كاشانى صاحب مصباح الهدايه است. از زندگانى وى اطّلاع زيادى در دست نيست،همين اندازه مىتوان گفت كه معاصر سلطان ابوسعيد بهادر خان بوده است.حاجى خليفه وفات او را در سال 730 ه. نوشته است،و آن اشتباه است،چه او مسلما پس از اين سال زنده بوده،و كتاب شرح [[منازل السائرين]] خواجه عبد اللّه انصارى هروى را در سال 731 ه. به پايان برده است. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
از عالمان شيعه،علامۀ شهيد شوشترى از عبد الرزّاق كاشانى دفاع كرده و در جواب علاء الدولۀ سمنانى گفته است«امثال اين سخنان از فقهاى جامد سر مىزند،و شيخ علاء الدوله به حسب ظاهر در اين مطلب به غير از تعرّض بارد و تحكّم غير وارد كارى نكرده،و مثال آن اين است كه برخى علم منطق را بمجرّد انتساب به حكيمان مخالف شريعت مىدانند و نظر در آن را حرام مىشمارند؛و چنانكه سهروردى در تاريخ الحكماء از حكيم | از عالمان شيعه،علامۀ شهيد شوشترى از عبد الرزّاق كاشانى دفاع كرده و در جواب علاء الدولۀ سمنانى گفته است«امثال اين سخنان از فقهاى جامد سر مىزند،و شيخ علاء الدوله به حسب ظاهر در اين مطلب به غير از تعرّض بارد و تحكّم غير وارد كارى نكرده،و مثال آن اين است كه برخى علم منطق را بمجرّد انتساب به حكيمان مخالف شريعت مىدانند و نظر در آن را حرام مىشمارند؛و چنانكه سهروردى در تاريخ الحكماء از حكيم ابوزرعه نقل كرده امثال اين سخن صادر نمىشود الاّ از كسى كه در مقام قدح و طعن بر شريعت باشد زيرا كه مآل انكار منطق و اعمال قواعد آن در بحث و استدلال راجع به اين مىشود كه شريعت به طريقۀ بحث و تحقيق ثابت نمىشود،و يا آنكه كسى كه حامل شريعت است به منزلۀ آنكس باشد كه به گمان اينكه دراهمى كه در[دست]او هست ناسره است از نقّادان روزگار و صرافان بازار اعتبار مىگريخته باشد،و آن دراهم را به كسى نموده باشد كه او را معرفتى از جيّد و ردئ و صحيح و سقيم نباشد!» | ||
ویرایش