۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
| خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
يكى از تواريخ معتبر قرن هفتم كتاب طبقات ناصرى است به تأليف قاضى | يكى از تواريخ معتبر قرن هفتم كتاب طبقات ناصرى است به تأليف قاضى ابوعمرو عثمان بن محمد المنهاج سراج جوزجانى و مؤلّف بسال 658 ه. ق. طبقات ناصرى از مهمترين و مشهورترين كتب تاريخى اين عصر است كه در زمان مؤلّف به شهرت و اعتبار رسيد و قاضى منهاج سراج نيز يكى از نويسندگان معروف و مورخّان مشهور است كه كتاب خود را به سلامت و روانى انشا نموده است. او علاوه بر اينكه از كتب تاريخى ديگر بهرههاى فراوان برده، از مشاهدات و تجربيات خود نيز در تأليف كتاب سود جسته است زيرا او يكى از رجال معروف عصر خود است كه به دربار سلاطين غور و آل شنسب محشور بوده و بسيارى از حوادث تاريخى را در اوايل فتنه مغول به چشم ديده و يا از اشخاص مطلّع و خبير آن عصر كسب اطلاع نموده است. | ||
پس از اينكه بر اثر فتنه مغول اين مرد فاضل به هند رفت در آنجا به مناصب بزرگ دربارى و قضائى رسيد و در دربار پادشاهان دهلى به جاه و مقام دست يافت و در اين زمان بود كه مشاهدات خود را با نثرى شيوا و دلچسب به رشتۀ تحرير كشيد و كتاب طبقات ناصرى را به نام ناصر الدين و الدين | پس از اينكه بر اثر فتنه مغول اين مرد فاضل به هند رفت در آنجا به مناصب بزرگ دربارى و قضائى رسيد و در دربار پادشاهان دهلى به جاه و مقام دست يافت و در اين زمان بود كه مشاهدات خود را با نثرى شيوا و دلچسب به رشتۀ تحرير كشيد و كتاب طبقات ناصرى را به نام ناصر الدين و الدين ابوالمظفر محمود بن سلطان التتمش تأليف كرد. | ||
قاضى منهاج سراج در نوشتن كتاب خود از كتب گذشتگان و معاصران خود سوده برده و تاريخ خود را از زمان حضرت آدم | قاضى منهاج سراج در نوشتن كتاب خود از كتب گذشتگان و معاصران خود سوده برده و تاريخ خود را از زمان حضرت آدم ابوالبشر و سپس طبقه انبيا شروع كرده و همين روش بيست سال پس از او مورد استفاده قاضى بيضاوى در نوشتن كتاب نظام التواريخ قرار گرفته. كتاب نظام التواريخ كه كتابى بسيار مختصر است عينا نمونه بردارى از طبقات ناصرى منهاج سراج است. البته اين سخن نفى دانش و كمالات و ارزش ادبى و تاريخى قاضى بيضاوى نمىكند اما آنچه مسلم است بيضاوى در هنگام نوشتن كتاب خود، كتاب طبقات ناصرى را در پيش روى داشته است. | ||
==نثر طبقات ناصرى== | ==نثر طبقات ناصرى== | ||
| خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
پس از ذكر خداوند، نعت پيامبر و سبب تاليف كتاب كتاب به بيست و سه قسم تقسيم شده است؛ طبقه اول يا طبقة الاولى طبقه انبيا است از | پس از ذكر خداوند، نعت پيامبر و سبب تاليف كتاب كتاب به بيست و سه قسم تقسيم شده است؛ طبقه اول يا طبقة الاولى طبقه انبيا است از ابوالبشر آدم صلوات الله عليه تا سال دهم هجرى «السنة العاشرة من الهجرة» كه اين سنه را سنة الحج الوداع گويند. طبقه دوم خلفاى راشدين از ابوبكر تا على المرتضى و از على تا پايان عشره مبشرّه، طبقه سوم از بنى اميه «اولّهم معاويه تا پايان مروان حكم» طبقه چهارم بنى عباس تا پايان المستعصم بالله، طبقه پنجم طبقات ملوك العجم الى ظهور الاسلام «و هم خمس طبقات» باستانى، كيانى، اشكانى، ساسانى و طبقه اكاسره، اكاسره همان سلسله سامانى است. طبقه ششم ملوك يمن، هفتم طاهريون، هشتم صفاريون، نهم سامانيان، دهم ديالمه، يازدهم سبكتكينيّه، دوازدهم سلجوقيه، سيزدهم سنجريه، چهاردهم ملوك نيمروز و سيستان، پانزدهم ملوك كرد، شانزدهم خوارزميه، هفدهم سلاطين شنسبانيه و ملوك غور، هيجدهم سلاطين شنسبيه به طخارستان و باميان، نوزدهم فى ذكر سلاطين الغزنين من الشنسبانيه، بيستم سلاطين هند من المغربه، بيست و يكم سلاطين شمسيه هند، مقدمه جلد دوم، بيست و دوم ملوك شمسيه در ممالك هند و بالاخره طبقه بيست و سوم وقايع اسلام و خروج كفار، با اين گفتار بيست و يك طبقه در جلد اول و دو طبقه در جلد دوم قرار دارد. | ||
==ارزش تاريخى== | ==ارزش تاريخى== | ||
| خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
مصحح فاضل كتاب استاد عبد الحى حبيبى بدين نكته مفصلا اشاره كردهاند كه ما فقط به ذكر نام اين كتب مىپردازيم. | مصحح فاضل كتاب استاد عبد الحى حبيبى بدين نكته مفصلا اشاره كردهاند كه ما فقط به ذكر نام اين كتب مىپردازيم. | ||
تاريخ ولاة خراسان/تكملة اللطايف/تاريخ بيهقى/احداث الزمان مؤلف ابى عبدالله بن عبد الرحمن شيبانى/سنن | تاريخ ولاة خراسان/تكملة اللطايف/تاريخ بيهقى/احداث الزمان مؤلف ابى عبدالله بن عبد الرحمن شيبانى/سنن ابوداود سجستانى مولف سليمان بن الاشعث سجستانى/البدء و التاريخ مقدسى/تاريخ يمينى محمد عتبى نسب نامه غوريان فخر الدين مبارك شاه/تاريخ ابن الهيصم نابى/كتاب اغانى ابواسحاق موصلى و دهها كتاب ديگر. | ||
علاوه بر مآخذ كتبى و كتب تاريخى كه مولانا در اثناى تحرير طبقات در دست داشته تقريبا نصف كتاب عبارت از رواياتى است كه مولانا از اشخاص ثقه و ثابت العقول شنيده و يا مشاهدات خود او است و برخى از سماعهاى وى نيز در كتاب موجود است و خود مولانا از اشخاص شنيده كه بر قول آنها اعتمادى توان كرد و در اين مورد در ديباچه كتاب گويد: | علاوه بر مآخذ كتبى و كتب تاريخى كه مولانا در اثناى تحرير طبقات در دست داشته تقريبا نصف كتاب عبارت از رواياتى است كه مولانا از اشخاص ثقه و ثابت العقول شنيده و يا مشاهدات خود او است و برخى از سماعهاى وى نيز در كتاب موجود است و خود مولانا از اشخاص شنيده كه بر قول آنها اعتمادى توان كرد و در اين مورد در ديباچه كتاب گويد: | ||
| خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
از لحاظ جنبههاى تاريخ نگارى مولانا قاضى بر عكس | از لحاظ جنبههاى تاريخ نگارى مولانا قاضى بر عكس ابوالفضل بيهقى كه شجاع و نترس و بيباك است و از اظهار حقايق باكى ندارد او طرف احتياط و اعتدال و ميانه روى را رعايت كرده و صراحت لهجه و شهامت كلامى كه بيهقى داشته قاضى نداشته است. استاد حبيبى مىگويند: منهاج سراج در صراحت لهجه از اسلاف خويش چون بيهقى پيروى نكرده (وى شخصى بود نهايت محتاط و مداح و جز مراتب سپاس و ستايش بزرگان و ملوك چيزى را ننگاشته و جنبه تنقيد را از تاريخ نگارى خويش دور داشت و در اكثر فصول و پايان ابحاث، دعاى غير مستجاب، حيات دائمى پادشاه و ملوك و امرا را بر خود لازم داشت. بنابراين كتاب وى با تاليف گرانبها و ارجمند بيهقى همدوش و همباز قرار داد نمىتوانيم ص 770 ترجمه مولف. | ||
مولانا از بدو كتاب تا اتمام آن تماما آداب دربار ملوك و سلاطين فعال ما يشاء را نگاه داشت و در ضبط حوادث از صراحت لهجه اعراض نمود و از صداقت محض كار نگرفت و از لف نوشتههاى او بر ميآيد كه در مقابل هر مدحى طمعى كرد و ثناى ملوك را بر اساس منافع شخصى خود نهاد كه از سراپاى عبارات كتابش هويدا است ص 770، نمونههاى زيادى را مىتوان، از كتاب بعنوان شاهد آورد كه در مدح امرا و حكام و حتى خونخواران مغول گفته است و در حقيقت درّ لفظ درى را در پاى خوكان ريخته است. | مولانا از بدو كتاب تا اتمام آن تماما آداب دربار ملوك و سلاطين فعال ما يشاء را نگاه داشت و در ضبط حوادث از صراحت لهجه اعراض نمود و از صداقت محض كار نگرفت و از لف نوشتههاى او بر ميآيد كه در مقابل هر مدحى طمعى كرد و ثناى ملوك را بر اساس منافع شخصى خود نهاد كه از سراپاى عبارات كتابش هويدا است ص 770، نمونههاى زيادى را مىتوان، از كتاب بعنوان شاهد آورد كه در مدح امرا و حكام و حتى خونخواران مغول گفته است و در حقيقت درّ لفظ درى را در پاى خوكان ريخته است. | ||
ویرایش