۶۱٬۱۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
#:خ- آنچه بين او و محمد بن حنفيه و ساير خويشاوندانش اتفاق افتاد. | #:خ- آنچه بين او و محمد بن حنفيه و ساير خويشاوندانش اتفاق افتاد. | ||
#:د- جريانهاى مربوط به هم عصران امام از خلفا و ديگران و خدمتگزاران و غلامان آن جناب مىباشد. | #:د- جريانهاى مربوط به هم عصران امام از خلفا و ديگران و خدمتگزاران و غلامان آن جناب مىباشد. | ||
#:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه | #:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابوحمزه ثمالى مىگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون مىبينم، اگر براى دنيا غمناكى دنيا رزق آماده ايست كه مردمان خوب و بد از آن مىخورند. | ||
#:گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | #:گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | ||
#:گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. | #:گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. |
ویرایش