۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن مقفع' به 'ابن مقفع') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
اين كتاب ترجمهاى از غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم است كه مؤلف آن را به فرمان | اين كتاب ترجمهاى از غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم است كه مؤلف آن را به فرمان ابوالمظفر نصر بن ناصر الدين ابومنصور سبكتكين، برادر سلطان محمود غزنوى نوشت و خبرهاى سود بخش و برجستهاى در باره شاهان و سرگذشت آنان، آيينها، حكمتها، تاريخها، سنّتها، دستورها، پيكارها، رويدادها، پيروزىها، نيكوكارىها و زشتكارىهاى آنان و خصلتهاى زيبا و زشت و خوب و بدشان و ديگر چارهگرىها و حالات آنان را در اين اثر گنجاند و بدين شيوه، تكليفش را ادا كرد. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
نويسنده در اين كتاب، به تأليف تاريخى عمومى دست مىزند؛ يعنى از دوران پادشاهان افسانهاى و كيومرث (همان آدم | نويسنده در اين كتاب، به تأليف تاريخى عمومى دست مىزند؛ يعنى از دوران پادشاهان افسانهاى و كيومرث (همان آدم ابوالبشر به باور وى) گزارش مىدهد و تاريخ ايران باستان را تا سقوط ساسانيان (يزدگرد سوم، فرزند شهريار و آخرين شاه پارسيان) پى مىگيرد و مانند شاهنامه فردوسى گزارشهايش را در سه بخش مىگنجاند: | ||
1. دوران اساطيرى (از كيومرث تا فريدون و قيام كاوه آهنگر)؛ | 1. دوران اساطيرى (از كيومرث تا فريدون و قيام كاوه آهنگر)؛ | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
بارى، درونمايه تاريخ ثعالبى در باره پهلوانان سيستان (سام، زال و رستم) كه در روزگار منوچهر پيدا شدند، با شاهنامه فردوسى يكسان و همآهنگ مىنمايد و تنها اين دو اثر، به درازا در اين باره سخن گفتهاند؛ يعنى روايتهايشان تا پايان دوره حماسى و پهلوانى كمابيش به يكديگر مىمانند و موضوعهايى مانند پادشاهى بهمن (پسر اسفنديار)، كشته شدن رستم در روزگار بهمن به مكر و حيله پادشاه كابل و برادرش شغاد و لشكر كشى فرامرز پسر رستم به كابل به خونخواهى رستم و سپس لشكر كشى بهمن به انتقام پدرش اسفنديار به سيستان و جنگهاى او با فرامرز و سپش كشته شدن فرامرز و اسير شدن زال و سرانجام ويرانى سيستان، به يك شيوه و لحن در هر دوى آنها يافت مىشود. | بارى، درونمايه تاريخ ثعالبى در باره پهلوانان سيستان (سام، زال و رستم) كه در روزگار منوچهر پيدا شدند، با شاهنامه فردوسى يكسان و همآهنگ مىنمايد و تنها اين دو اثر، به درازا در اين باره سخن گفتهاند؛ يعنى روايتهايشان تا پايان دوره حماسى و پهلوانى كمابيش به يكديگر مىمانند و موضوعهايى مانند پادشاهى بهمن (پسر اسفنديار)، كشته شدن رستم در روزگار بهمن به مكر و حيله پادشاه كابل و برادرش شغاد و لشكر كشى فرامرز پسر رستم به كابل به خونخواهى رستم و سپس لشكر كشى بهمن به انتقام پدرش اسفنديار به سيستان و جنگهاى او با فرامرز و سپش كشته شدن فرامرز و اسير شدن زال و سرانجام ويرانى سيستان، به يك شيوه و لحن در هر دوى آنها يافت مىشود. | ||
درونمايه بخش دوم تاريخ ثعالبى، داستان پيامبرانى است كه پادشاهى كردهاند و فرعونان مصر و فرمانروايان بنى اسرائيل و داستانهاى ملوك (تبايعه) اذواء، از پادشاهان حمير كه بر سرزمين يمن حكم مىراندند. «پادشاهان شام و عراق تا آن زمان كه اسلام آشكار شد و بهرههايى كه از روزگار آنان حاصل آمد، داستان و تاريخ پادشاهانى كه بر روم، هند، ترك و چين حكومت كردند و شرح ظهور حضرت محمد(ص) از تولد، زندگى، بعثت و معجزات و جنگهاى او تا آنگاه كه اين آفتاب حقيقت و پناهگاه آدميان به جوار حق پيوست و داستان خلفاى راشدين، حكام بنى اميه و بنى عباس و عاملان آنان مانند | درونمايه بخش دوم تاريخ ثعالبى، داستان پيامبرانى است كه پادشاهى كردهاند و فرعونان مصر و فرمانروايان بنى اسرائيل و داستانهاى ملوك (تبايعه) اذواء، از پادشاهان حمير كه بر سرزمين يمن حكم مىراندند. «پادشاهان شام و عراق تا آن زمان كه اسلام آشكار شد و بهرههايى كه از روزگار آنان حاصل آمد، داستان و تاريخ پادشاهانى كه بر روم، هند، ترك و چين حكومت كردند و شرح ظهور حضرت محمد(ص) از تولد، زندگى، بعثت و معجزات و جنگهاى او تا آنگاه كه اين آفتاب حقيقت و پناهگاه آدميان به جوار حق پيوست و داستان خلفاى راشدين، حكام بنى اميه و بنى عباس و عاملان آنان مانند ابومسلم، برمكيان، طاهريان، صفاريان، حمدانيان، آل بويه و ... نيز از روايتهاى همين بخش به شمار مىرود. وى سرانجام به تاريخ گردنفرازان و سركشان قديم و جديد و تاريخ ناصر الدين ابومنصور سبكتكين و حكايت سلطنت ابوالقاسم محمود بن سبكتكين تا حكومت ابوالمظفر نصر بن ناصر الدين غزنوى مىپردازد. | ||
گفتنى است اين نسخه از ترجمه تاريخ ثعالبى، تنها بخش نخست (تاريخ ايران باستان) را در بر دارد. | گفتنى است اين نسخه از ترجمه تاريخ ثعالبى، تنها بخش نخست (تاريخ ايران باستان) را در بر دارد. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
پژوهشگران در نام اصلى اين اثر گرانمايه ثعالبى، ديدگاههاى گوناگونى عرضه و از آن به نامهاى غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم؛ تاريخ غرر السير معروف به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم و تاريخ غرر السير ملوك فرس، ياد كردهاند. سراسر اين اثر تاريخى در باره ايران باستان نيست و از اين رو، نامگذارى آن به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم، نادرست و نامناسب است و آن را به همان نامش در برخى از منابع كهن؛ يعنى تاريخ الثعالبى بايد خواند. | پژوهشگران در نام اصلى اين اثر گرانمايه ثعالبى، ديدگاههاى گوناگونى عرضه و از آن به نامهاى غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم؛ تاريخ غرر السير معروف به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم و تاريخ غرر السير ملوك فرس، ياد كردهاند. سراسر اين اثر تاريخى در باره ايران باستان نيست و از اين رو، نامگذارى آن به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم، نادرست و نامناسب است و آن را به همان نامش در برخى از منابع كهن؛ يعنى تاريخ الثعالبى بايد خواند. | ||
تاريخ ثعالبى، از اندازه كنونىاش دراز دامنتر بوده و آنچه اكنون از اين كتاب مانده است، از دو جلد بيشتر نيست. اين دو جلد، تاريخ پادشاهان ايران باستان، پيامبرانِ پادشاه، فرعونها، فرمانروايان بنىاسرائيل، پادشاهان حمير، تاريخ شام و عراق، پادشاهان روم، هند، ترك، چين، طلوع فجر اسلام و اخبار ميلاد پيامبر اسلام را تا رحلت آن جناب در بر دارد. دو جلد ديگر آن كه از تاريخ خلفاى راشدين آغاز مىشود و به روزگار خود نويسنده؛ يعنى پادشاهى | تاريخ ثعالبى، از اندازه كنونىاش دراز دامنتر بوده و آنچه اكنون از اين كتاب مانده است، از دو جلد بيشتر نيست. اين دو جلد، تاريخ پادشاهان ايران باستان، پيامبرانِ پادشاه، فرعونها، فرمانروايان بنىاسرائيل، پادشاهان حمير، تاريخ شام و عراق، پادشاهان روم، هند، ترك، چين، طلوع فجر اسلام و اخبار ميلاد پيامبر اسلام را تا رحلت آن جناب در بر دارد. دو جلد ديگر آن كه از تاريخ خلفاى راشدين آغاز مىشود و به روزگار خود نويسنده؛ يعنى پادشاهى ابوالمظفّر پايان مىيابد، به گمان، از ميان رفتهاند. | ||
منابع اين كتاب را بر پايه گفتار خود نويسنده، [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]]، تاريخ ابن خردادبه، مزدوج مسعودى مروزى، شاهنامه و آييننامه ابن معتز، | منابع اين كتاب را بر پايه گفتار خود نويسنده، [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]]، تاريخ ابن خردادبه، مزدوج مسعودى مروزى، شاهنامه و آييننامه ابن معتز، ابوالفتح بستى و [[ابنمقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] مىتوان برشمرد. وى بىگمان، از منابع نوشته شده پيش از خود در باره تاريخ ايران روزگار كهن نيز بهره برده، اما از آنها نام نبرده است. | ||
اين كتاب با شاهنامه فردوسى كمابيش يكسان است و هر دوى آنها را به راستى مىتوان شاهنامه خواند و تنها تفاوتشان را در منظوم يا منثور بودن دانست. جلد اول تاريخ ثعالبى نخست در 1900 ميلادى به كوشش زتنبرك، خاور شناس فرانسوى، همراه با ترجمه فرانسوىاش در پاريس منتشر شد و پس از قرنها ماندن در هاله فراموشى، در ميان دانشمندان، مورخان و محققان آوازهاى شايسته به دست آورد؛ چنانكه نويسندگان تاريخ ايران باستان، آن را از منابع مهمّ و مرجعى دست يكم خوانده و از درونمايهاش سود بردهاند. زتنبرگ مقدمهاى بر اين كتاب نوشت و نام آن و نويسندهاش را مشخص كرد. نسخه نوشته شده به قلم فضل الله بن على بن ابى اثير الكاريرى در 597، از نسخههايى است كه زتنبرك در تصحيح كتاب بدان دسترسى داشت. اين كتاب را محمود هدايت با نام شاهنامه ثعالبى در 1328 خورشيدى به فارسى ترجمه كرد، اما ترجمه او به هيچ روى با زبان تاريخ پيش از اسلام همآهنگ نبود. البته ترجمههاى ديگرى در اين زمينه مانند ترجمه بخش نخست آن (تاريخ ايران باستان) به قلم محمد فضائل نيز در دست است. | اين كتاب با شاهنامه فردوسى كمابيش يكسان است و هر دوى آنها را به راستى مىتوان شاهنامه خواند و تنها تفاوتشان را در منظوم يا منثور بودن دانست. جلد اول تاريخ ثعالبى نخست در 1900 ميلادى به كوشش زتنبرك، خاور شناس فرانسوى، همراه با ترجمه فرانسوىاش در پاريس منتشر شد و پس از قرنها ماندن در هاله فراموشى، در ميان دانشمندان، مورخان و محققان آوازهاى شايسته به دست آورد؛ چنانكه نويسندگان تاريخ ايران باستان، آن را از منابع مهمّ و مرجعى دست يكم خوانده و از درونمايهاش سود بردهاند. زتنبرگ مقدمهاى بر اين كتاب نوشت و نام آن و نويسندهاش را مشخص كرد. نسخه نوشته شده به قلم فضل الله بن على بن ابى اثير الكاريرى در 597، از نسخههايى است كه زتنبرك در تصحيح كتاب بدان دسترسى داشت. اين كتاب را محمود هدايت با نام شاهنامه ثعالبى در 1328 خورشيدى به فارسى ترجمه كرد، اما ترجمه او به هيچ روى با زبان تاريخ پيش از اسلام همآهنگ نبود. البته ترجمههاى ديگرى در اين زمينه مانند ترجمه بخش نخست آن (تاريخ ايران باستان) به قلم محمد فضائل نيز در دست است. |
ویرایش