۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
محمد بن عبد الكريم شهرستانى از مفسرانبرجسته قرن پنجم و ششم هجرى(479-548) در«شهرستان»از توابع خراسان ديده به جهان گشود.در نظاميه نيشابور با استفاده از اساتيد بنامى چون احمد خوافى،ابو نصر قريشى، | محمد بن عبد الكريم شهرستانى از مفسرانبرجسته قرن پنجم و ششم هجرى(479-548) در«شهرستان»از توابع خراسان ديده به جهان گشود.در نظاميه نيشابور با استفاده از اساتيد بنامى چون احمد خوافى،ابو نصر قريشى، ابوالقاسم انصارى،على بن احمد بن محمد المدائنى و...در فقه،كلام،تفسير،حديث، اصول و...تحصيلات خويش را به پايان برد. | ||
پس از فارغ التحصيلى از نظاميه نيشابور،به خوارزم و مكه رفت و در بازگشت از مكه به درخواست نظاميه بغداد كه يكى از مهمترين حوزههاى آموزشى اهل سنت به شمار مىآمد، سه سال از 510 تا 513 ه.ق به تدريس و موعظه دانشجويان پرداخت. | پس از فارغ التحصيلى از نظاميه نيشابور،به خوارزم و مكه رفت و در بازگشت از مكه به درخواست نظاميه بغداد كه يكى از مهمترين حوزههاى آموزشى اهل سنت به شمار مىآمد، سه سال از 510 تا 513 ه.ق به تدريس و موعظه دانشجويان پرداخت. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
اسناد و مدارك تاريخى | اسناد و مدارك تاريخى | ||
اين دسته از مهمترين دلايل گرايش شهرستانى به اسماعيليه است،زيرا كسانى كه نويسنده ملل و نحل را اسماعيلى معرفى مىكنند،يا از معاصران او به شمار مىآيند و يا به جهت ارتباط و زندگى با باطنيان،باورها،بزرگان و داعيان آنها را به خوبى مىشناسند.براى نمونه | اين دسته از مهمترين دلايل گرايش شهرستانى به اسماعيليه است،زيرا كسانى كه نويسنده ملل و نحل را اسماعيلى معرفى مىكنند،يا از معاصران او به شمار مىآيند و يا به جهت ارتباط و زندگى با باطنيان،باورها،بزرگان و داعيان آنها را به خوبى مىشناسند.براى نمونه ابوسعيد عبد الكريم بن محمد [[سمعانی، عبد الکریم بن محمد |سمعانى]] از معاصران شهرستانى در «التحبير فى المعجم الكبير»مى نويسد: «و كان متهما بالميل الى اهل البدع يعنى الاسماعيلية و الدعوة اليهم لضلالتهم.» | ||
ابو محمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مىنويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد،كان هو الامام،و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله،كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.» | ابو محمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مىنويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد،كان هو الامام،و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله،كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.» | ||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
و گويا به همين جهت،خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع»كه با هدف نقد كتاب«مصارع الفلاسفه»شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مىكند؛وى را سارق ديدگاههاى فلاسفه و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مىخواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مىكند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مىكند. | و گويا به همين جهت،خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع»كه با هدف نقد كتاب«مصارع الفلاسفه»شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مىكند؛وى را سارق ديدگاههاى فلاسفه و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مىخواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مىكند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مىكند. | ||
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از | در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبد الكريم بن محمد [[سمعانی، عبد الکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه.ق)و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمىكنند. | ||
افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مىدهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنىگرى او به سالهايى كه تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»را مىنوشته محدود نبوده است،اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشهها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشههاى ساير فرقههاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن«الملل و النحل»و دفاع از انديشههاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مىتوانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى،اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مىخوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر،از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعهها و دژهاى آنان هجوم نبرند. | افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مىدهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنىگرى او به سالهايى كه تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»را مىنوشته محدود نبوده است،اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشهها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشههاى ساير فرقههاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن«الملل و النحل»و دفاع از انديشههاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مىتوانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى،اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مىخوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر،از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعهها و دژهاى آنان هجوم نبرند. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته،ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته،ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | ||
نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است،به سيد مجد الدين | نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است،به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذىهاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مىگويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسهاى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد. | ||
افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات | افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربهاى سهمگين بر باطنيان فرود آورد. | ||
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مىشود،اما اين نشانهها در آن نوشتهها و گفتههايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده،بسيار كمرنگتر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير،بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد،به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خويش را نشان مىدهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد. | در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مىشود،اما اين نشانهها در آن نوشتهها و گفتههايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده،بسيار كمرنگتر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير،بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد،به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خويش را نشان مىدهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد. | ||
خط ۲۹۲: | خط ۲۹۲: | ||
نمونه سوم: «و الدليل الساطع على وجوب الامامة سمعا،اتفاق الامة بأسرهم من الصدر الأوّل الى زماننا أنّ الارض لا تخلو عن امام قائم بالامر.» | نمونه سوم: «و الدليل الساطع على وجوب الامامة سمعا،اتفاق الامة بأسرهم من الصدر الأوّل الى زماننا أنّ الارض لا تخلو عن امام قائم بالامر.» | ||
همو پس از اشاره به خلافت | همو پس از اشاره به خلافت ابوبكر و عمر و عثمان،از اتفاق امت بر امامت و خلافت حضرت على(ع)نتيجه مىگيرد كه صحابه بر لزوم امام اتفاق داشتند: | ||
«و بعد ذلك كان الاتفاق على علىّ رضى الله،فدلّ ذلك كلّه على أنّ الصحابة رضوان الله عليهم و هم الصدر الأوّل كانوا على بكرة أبيهم متفقين على انّه لا بدّ من امام،و يدلّ على ذلك إجماعهم على التوقف فى الاحكام عند موت الامام الى ان يقوم امام آخر،و من ذلك الزمان الى زماننا كانت الامامة على المنهاج الاول عصرا بعد عصر من امام الى امام.» | «و بعد ذلك كان الاتفاق على علىّ رضى الله،فدلّ ذلك كلّه على أنّ الصحابة رضوان الله عليهم و هم الصدر الأوّل كانوا على بكرة أبيهم متفقين على انّه لا بدّ من امام،و يدلّ على ذلك إجماعهم على التوقف فى الاحكام عند موت الامام الى ان يقوم امام آخر،و من ذلك الزمان الى زماننا كانت الامامة على المنهاج الاول عصرا بعد عصر من امام الى امام.» |
ویرایش