پرش به محتوا

تاریخ سیستان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو'
جز (جایگزینی متن - 'احمد بن حنبل' به 'احمد بن حنبل')
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
خط ۴۲: خط ۴۲:
«تاريخ سيستان» عنوانى كه مصحح گرانقدر كتاب مرحوم ملك الشعراء بهار براى آن برگزيده است در صورتيكه همانگونه كه خود يادآور شده در متن كتاب نامى از عنوان آن برده نشده است. تنها نسخه خطى كه از اين كتاب بدست آمده متعلق است به قبل از سال 864 هجرى قمرى كه آن خود از روى نسخه قديمترى نوشته شده است. شرح وقايع كتاب «تاريخ سيستان» تا سال 725 هجرى خاتمه مى‌يابد و متاسفانه مؤلف يا مؤلفان آن ناشناخته‌اند تنها از شواهد امر اينطور پيداست كه اين تاريخ را دو يا سه نفر به نوبت نوشته‌اند. مصحح كتاب با استفاده از كتاب «احياء الملوك» تأليف شاه حسين بن ملك غياث الدين محمد كه در اوايل قرن يازدهم هجرى (سال 1028) تأليف گرديده و شواهد ديگر نتيجه گيرى مى‌كند كه مؤلف «تاريخ سيستان» مولانا شمس الدين محمد موالى بوده كه وقايع را تا زمان تاج الدين ابوالفضل به سال 444 يا 488 به رشته تحرير درآورده است كه اين زمان مصادف است با اوايل عهد تسلط سلاجقه و شخص ديگرى بنام محمود بن يوسف اصفهانى بار ديگر آن تاريخ را از 465 تا سال 725 هجرى بطريق اختصار بيان كرده است.تاريخ سيستان، تصحيح ملك الشعراء بهار، انتشارات پديده «خاور»، چاپ دوم، آبان ماه 1366، مقدم-و
«تاريخ سيستان» عنوانى كه مصحح گرانقدر كتاب مرحوم ملك الشعراء بهار براى آن برگزيده است در صورتيكه همانگونه كه خود يادآور شده در متن كتاب نامى از عنوان آن برده نشده است. تنها نسخه خطى كه از اين كتاب بدست آمده متعلق است به قبل از سال 864 هجرى قمرى كه آن خود از روى نسخه قديمترى نوشته شده است. شرح وقايع كتاب «تاريخ سيستان» تا سال 725 هجرى خاتمه مى‌يابد و متاسفانه مؤلف يا مؤلفان آن ناشناخته‌اند تنها از شواهد امر اينطور پيداست كه اين تاريخ را دو يا سه نفر به نوبت نوشته‌اند. مصحح كتاب با استفاده از كتاب «احياء الملوك» تأليف شاه حسين بن ملك غياث الدين محمد كه در اوايل قرن يازدهم هجرى (سال 1028) تأليف گرديده و شواهد ديگر نتيجه گيرى مى‌كند كه مؤلف «تاريخ سيستان» مولانا شمس الدين محمد موالى بوده كه وقايع را تا زمان تاج الدين ابوالفضل به سال 444 يا 488 به رشته تحرير درآورده است كه اين زمان مصادف است با اوايل عهد تسلط سلاجقه و شخص ديگرى بنام محمود بن يوسف اصفهانى بار ديگر آن تاريخ را از 465 تا سال 725 هجرى بطريق اختصار بيان كرده است.تاريخ سيستان، تصحيح ملك الشعراء بهار، انتشارات پديده «خاور»، چاپ دوم، آبان ماه 1366، مقدم-و


در تدوين كتاب از مآخذ قديمى و حتى مآخذ پهلوى استفاده شده است. مثلا در موارد جغرافيائى از كتاب «عجائب البلدان» يا «عجائب البر و البحر» تأليف ابو المؤيد بلخى (اوايل قرن چهارم هجرى) استفاده شده است. در مورد شيوه تحرير كتاب مى‌توان گفت كه طرز و شيوه تحرير آن به سبك كتب قديمى فارسى نظير «[[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]]»، «تاريخ بيهقى» و «تاريخ گرديزى» شباهت دارد و حتى تركيبات و لغات و اصطلاحاتى كه در آن بكار رفته است، قدمت آن را به پيش از اين كتب مى‌رساند. مؤلف يا مؤلفان كتاب در شيوه نگارش سادگى و ايجاز را بكار برده‌اند و از استعمال مترادفات دورى گزيده‌اند. جملات كوتاه آورده شده و كلمات عربى نيز در آن بسيار كم بكار گرفته شده است. جز اسامى خاص يا تواريخ يا اشعار و يا كلماتى كه در زبان مردم آن دوره داخل بوده، بيشتر كلمات به زبان فارسى است. بنابراين سعى نويسنده يا نويسندگان اين بوده تا چنان بنويسند كه عموم مردم بتوانند آن را بخوانند. به عقيده مصحح محترم، اصل كتاب به فارسى نوشته شده و برخى مطالب نيز از كتب عربى ترجمه شده است ولى مرحوم [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] عقيده داشت كه اصل كتاب به عربى بوده و در اوايل قرن پنجم هجرى آن را به فارسى ترجمه كرده‌اند و سپس در نيمۀ دوم قرن هفتم مؤلف ديگرى حوادث سيستان را به اختصار از اوايل قرن پنجم تا زمان خود بر آن افزوده است و آن را به نام ملك نصير الدين پادشاه سيستان و پسران او ركن الدين محمود و نصرة الدين در ميان سال‌هاى 675 تا 695 تكميل كرده است.نفيسى، سعيد، «تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى»، انتشارات فروغى، 1363، ج 1، ص 7-156
در تدوين كتاب از مآخذ قديمى و حتى مآخذ پهلوى استفاده شده است. مثلا در موارد جغرافيائى از كتاب «عجائب البلدان» يا «عجائب البر و البحر» تأليف ابوالمؤيد بلخى (اوايل قرن چهارم هجرى) استفاده شده است. در مورد شيوه تحرير كتاب مى‌توان گفت كه طرز و شيوه تحرير آن به سبك كتب قديمى فارسى نظير «[[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]]»، «تاريخ بيهقى» و «تاريخ گرديزى» شباهت دارد و حتى تركيبات و لغات و اصطلاحاتى كه در آن بكار رفته است، قدمت آن را به پيش از اين كتب مى‌رساند. مؤلف يا مؤلفان كتاب در شيوه نگارش سادگى و ايجاز را بكار برده‌اند و از استعمال مترادفات دورى گزيده‌اند. جملات كوتاه آورده شده و كلمات عربى نيز در آن بسيار كم بكار گرفته شده است. جز اسامى خاص يا تواريخ يا اشعار و يا كلماتى كه در زبان مردم آن دوره داخل بوده، بيشتر كلمات به زبان فارسى است. بنابراين سعى نويسنده يا نويسندگان اين بوده تا چنان بنويسند كه عموم مردم بتوانند آن را بخوانند. به عقيده مصحح محترم، اصل كتاب به فارسى نوشته شده و برخى مطالب نيز از كتب عربى ترجمه شده است ولى مرحوم [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] عقيده داشت كه اصل كتاب به عربى بوده و در اوايل قرن پنجم هجرى آن را به فارسى ترجمه كرده‌اند و سپس در نيمۀ دوم قرن هفتم مؤلف ديگرى حوادث سيستان را به اختصار از اوايل قرن پنجم تا زمان خود بر آن افزوده است و آن را به نام ملك نصير الدين پادشاه سيستان و پسران او ركن الدين محمود و نصرة الدين در ميان سال‌هاى 675 تا 695 تكميل كرده است.نفيسى، سعيد، «تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى»، انتشارات فروغى، 1363، ج 1، ص 7-156


از ويژگى‌هاى كتاب آنست كه نام شهرها و قصباتى را آورده است كه گويا در قرون بعدى در اثر تهاجم بيگانگان به كلى ويران شده و ديگر از نام آنها در كتب تاريخى و جغرافيائى دوره‌هاى بعد اثرى نيست. مؤلف كتاب همچنين در نوشتن وقايع تاريخى به اوضاع اجتماعى و اقتصادى نيز تا حدودى توجه داشته است چنانكه در باب ماليات و جمع و خرج سيستان و از وضعيت ملك نيمروز و استحكام و عظمت شهر زرنگ مطالب مفيدى ارائه داده است. از مزاياى ويژه تاريخى اين كتاب آنكه، همانگونه كه مؤلف ناشناس آن ذكر كرده است از كتاب «بند هشن» يا به روايت مؤلف «ابن دهشتى» كه تا آن زمان بر ساير مورخان ناشناخته بود و از كتب مهم دوران ساسانى است، استفاده كرده است.تاريخ سيستان، ص 17-16
از ويژگى‌هاى كتاب آنست كه نام شهرها و قصباتى را آورده است كه گويا در قرون بعدى در اثر تهاجم بيگانگان به كلى ويران شده و ديگر از نام آنها در كتب تاريخى و جغرافيائى دوره‌هاى بعد اثرى نيست. مؤلف كتاب همچنين در نوشتن وقايع تاريخى به اوضاع اجتماعى و اقتصادى نيز تا حدودى توجه داشته است چنانكه در باب ماليات و جمع و خرج سيستان و از وضعيت ملك نيمروز و استحكام و عظمت شهر زرنگ مطالب مفيدى ارائه داده است. از مزاياى ويژه تاريخى اين كتاب آنكه، همانگونه كه مؤلف ناشناس آن ذكر كرده است از كتاب «بند هشن» يا به روايت مؤلف «ابن دهشتى» كه تا آن زمان بر ساير مورخان ناشناخته بود و از كتب مهم دوران ساسانى است، استفاده كرده است.تاريخ سيستان، ص 17-16
خط ۴۸: خط ۴۸:
همچنين «تاريخ سيستان» تنها كتابى است كه از زرتشتيان بنام مزديسنان ياد كرده است. مصحح كتاب با استفاده از كتب ديگر پهلوى سيستان را مركز عمده دين مزديسنى ميداند كه اين قضيه مؤيد مطالبى است كه در شاهنامه نيز آورده شده است و اين ناحيه جائى است كه اغلب ماجراهاى تاريخ اسطوره‌اى ايران در آن اتفاق افتاده است. البته علاقه به مليت ايران در منطقه سيستان در دوران خلفاء نيز وجود داشت. علاوه بر اين مى‌دانيم كه سيستان از نقاطى است كه در آيين زرتشت از آن با تقديس ياد مى‌كنند و معتقد هستند كه سوشيانس در پايان دنيا از آنجا ظهور مى‌كند.
همچنين «تاريخ سيستان» تنها كتابى است كه از زرتشتيان بنام مزديسنان ياد كرده است. مصحح كتاب با استفاده از كتب ديگر پهلوى سيستان را مركز عمده دين مزديسنى ميداند كه اين قضيه مؤيد مطالبى است كه در شاهنامه نيز آورده شده است و اين ناحيه جائى است كه اغلب ماجراهاى تاريخ اسطوره‌اى ايران در آن اتفاق افتاده است. البته علاقه به مليت ايران در منطقه سيستان در دوران خلفاء نيز وجود داشت. علاوه بر اين مى‌دانيم كه سيستان از نقاطى است كه در آيين زرتشت از آن با تقديس ياد مى‌كنند و معتقد هستند كه سوشيانس در پايان دنيا از آنجا ظهور مى‌كند.


به همين سبب روايات ملى ايران در آن سامان بيش از ساير نواحى محفوظ مانده بود كه برخى از آنها در «تاريخ سيستان» آمده است. از جمله اين داستان‌ها قصه‌اى از «كتاب گرشاسب» نوشته ابو المؤيد بلخى است كه از قديمترين قطعات منثوريست كه از قرن چهارم هجرى به جا مانده است و در اين كتاب آورده شده است.همان، ص 37-35
به همين سبب روايات ملى ايران در آن سامان بيش از ساير نواحى محفوظ مانده بود كه برخى از آنها در «تاريخ سيستان» آمده است. از جمله اين داستان‌ها قصه‌اى از «كتاب گرشاسب» نوشته ابوالمؤيد بلخى است كه از قديمترين قطعات منثوريست كه از قرن چهارم هجرى به جا مانده است و در اين كتاب آورده شده است.همان، ص 37-35


از نكات ديگر كتاب اين است كه شرح نخستين شاعر پارسى‌گويى را نقل كرده و ظاهرا اين شرح مفصلترين و قديميترين اشاره‌ايست كه راجع به آغاز شعر و ادب پارسى در كتب تاريخ آمده است. اين شعر را كه محمد بن وصيف در مدح يعقوب ليث صفارى پس از فتح هرات به سال 253 هجرى سروده، «پارسى» ناميده است و از شاعران پارسى گوى ديگرى مثل بسام كورد و محمد بن محلد يا مخلد نام مى‌برد.همان، ص 212-209. همچنين ن. ك به فراى، ريچارد. ن. «عصر زرين فرهنگ ايران»، ترجمه مسعود رجب‌نيا، انتشارات سروش، 1363. ص 191-190 اگر چه برخى در اين مورد با شك و ترديد نگريسته‌اند و به گفته‌هاى نظامى عروضى در «چهار مقاله» و عوفى در «لباب الالباب» در مورد حنظله بادغيسى استناد كرده‌اند ولى با كمى دقت در محتواى «تاريخ سيستان» كه تنها تاريخ محلى است و مؤلف تنها اخبار ولايت خود را در آن درج كرده، مى‌توان به اين نتيجه رسيد كه هر دو شاعر فوق در يك دوره زمانى در مناطق خود شعر سروده‌اند و در همان ايام هنوز آوازه شهرتشان از مرزهاى ولايتشان فراتر نرفته بوده است. در هر حال «تاريخ سيستان» از نمونه‌هاى زيباى دوران آغازين نظم و نثر درى است و مى‌رساند كه اين زبان لهجه خاص و زبان ادبى مردم خراسان و ماوراء النهر و زابلستان بوده است.
از نكات ديگر كتاب اين است كه شرح نخستين شاعر پارسى‌گويى را نقل كرده و ظاهرا اين شرح مفصلترين و قديميترين اشاره‌ايست كه راجع به آغاز شعر و ادب پارسى در كتب تاريخ آمده است. اين شعر را كه محمد بن وصيف در مدح يعقوب ليث صفارى پس از فتح هرات به سال 253 هجرى سروده، «پارسى» ناميده است و از شاعران پارسى گوى ديگرى مثل بسام كورد و محمد بن محلد يا مخلد نام مى‌برد.همان، ص 212-209. همچنين ن. ك به فراى، ريچارد. ن. «عصر زرين فرهنگ ايران»، ترجمه مسعود رجب‌نيا، انتشارات سروش، 1363. ص 191-190 اگر چه برخى در اين مورد با شك و ترديد نگريسته‌اند و به گفته‌هاى نظامى عروضى در «چهار مقاله» و عوفى در «لباب الالباب» در مورد حنظله بادغيسى استناد كرده‌اند ولى با كمى دقت در محتواى «تاريخ سيستان» كه تنها تاريخ محلى است و مؤلف تنها اخبار ولايت خود را در آن درج كرده، مى‌توان به اين نتيجه رسيد كه هر دو شاعر فوق در يك دوره زمانى در مناطق خود شعر سروده‌اند و در همان ايام هنوز آوازه شهرتشان از مرزهاى ولايتشان فراتر نرفته بوده است. در هر حال «تاريخ سيستان» از نمونه‌هاى زيباى دوران آغازين نظم و نثر درى است و مى‌رساند كه اين زبان لهجه خاص و زبان ادبى مردم خراسان و ماوراء النهر و زابلستان بوده است.
خط ۵۴: خط ۵۴:
قسمت اول كتاب در زمان طغرل بيك سلجوقى تأليف شده و مؤلف با استفاده از منابع معتبر اطلاعات ذيقيمتى از سرزمين سيستان و اخبار و حوادث آن سرزمين و نواحى مجاور بخصوص از قيام‌ها و نهضت‌هاى اجتماعى اين دوره در اختيار خواننده مى‌گذارد و اين اخبار و اطلاعات وراى روايات مورخين رسمى اين زمان است. از همين جنبه «تاريخ سيستان» از مهمترين منابع براى بررسى نهضت خوارج است كه در اين زمان بطور وسيع در سيستان حضور داشته و آن ناحيه را عرصه جدال‌ها و جنبش‌ها و قيام‌هاى خود قرار داده بودند. ظاهرا خود مؤلف نيز از خوارج و يا از هواداران آنها بوده است زيرا داستان حمزة بن آترك شارى سيستانى را به تفصيل بيان كرده و او را از قهرمانان دانسته است و بطور كامل شرح زندگى و نسب خانوادگى و اقدامات او را بازگو كرده است.
قسمت اول كتاب در زمان طغرل بيك سلجوقى تأليف شده و مؤلف با استفاده از منابع معتبر اطلاعات ذيقيمتى از سرزمين سيستان و اخبار و حوادث آن سرزمين و نواحى مجاور بخصوص از قيام‌ها و نهضت‌هاى اجتماعى اين دوره در اختيار خواننده مى‌گذارد و اين اخبار و اطلاعات وراى روايات مورخين رسمى اين زمان است. از همين جنبه «تاريخ سيستان» از مهمترين منابع براى بررسى نهضت خوارج است كه در اين زمان بطور وسيع در سيستان حضور داشته و آن ناحيه را عرصه جدال‌ها و جنبش‌ها و قيام‌هاى خود قرار داده بودند. ظاهرا خود مؤلف نيز از خوارج و يا از هواداران آنها بوده است زيرا داستان حمزة بن آترك شارى سيستانى را به تفصيل بيان كرده و او را از قهرمانان دانسته است و بطور كامل شرح زندگى و نسب خانوادگى و اقدامات او را بازگو كرده است.


البته از بررسى متون تاريخى اين واقعيت مشخص مى‌شود كه در اين دوره گروه‌هاى قدرتمند ديگرى نيز در منطقه سيستان حضور داشتند مثل سپاهيان خليفه عباسى، عيّاران و مطوّعه ولى آنچه معلوم است هدف اكثر آنها حفظ وضع موجود بود در حاليكه خوارج دعوى استقلال داشتند و ادعا داشتند سياست عادلانه‌ترى نسبت به حكام جابر و ظالم اموى و عباسى در پيش گيرند. با اينكه به هر صورت غلبه خوارج در سيستان و بلاد مجاور موجب هرج و مرج و درگيرى‌هاى متعدد با حكمرانان و سپاهيان خليفه بود و عياران نيز از اين معركه به نفع خود استفاده مى‌كردند و مؤلف در پشتيبانى از خوارج مى‌گويد: «و بهر حال خوارج بيرون آمده بودند و مردم خاص و عام به ايشان پيوسته همى گشتند و سالاران ايشان صناديد و بزرگان عرب بودند از ياران مصطفا صلى الله عليه»همان، ص 109 به همين ترتيب در جاى جاى كتاب از خوارج و قيام ايشان صحبت مى‌شود كه اين مطالب براى بررسى نقش تاريخى آنان در سيستان بسيار مهم است. مثلا در زمان امارت حجاج بن يوسف از سرداران خوارج بنام‌هاى قطرى بن الفجاة و عبد الرحمن سمره نام مى‌برد و از آنها به نيكى ياد مى‌كند. از خارجى ديگرى كه شورش مى‌كند با نام همام بن عدى السدوسى سالار بزرگ خوارج ياد مى‌كند كه ظاهرا از مامورين دولتى کرمان بود كه عصيان نموده و از خوارج شد و به جنگ با عبد الرحمن محمد الاشعث مى‌پردازد. ابو خلدة الخارجى شورشى ديگرى بود كه در سال 96 هجرى در جنگ با مسمع مالك فرستاده حجاج گرفتار شد و باز خبر مى‌دهد كه خوارج در زمان هشام بن عبد الملك، بشر الحوارى را كه امير شرط بود، كشتند و «غلبه اندر سيستان خوارج گرفتند.»همان، ص 113 و 118 و 126
البته از بررسى متون تاريخى اين واقعيت مشخص مى‌شود كه در اين دوره گروه‌هاى قدرتمند ديگرى نيز در منطقه سيستان حضور داشتند مثل سپاهيان خليفه عباسى، عيّاران و مطوّعه ولى آنچه معلوم است هدف اكثر آنها حفظ وضع موجود بود در حاليكه خوارج دعوى استقلال داشتند و ادعا داشتند سياست عادلانه‌ترى نسبت به حكام جابر و ظالم اموى و عباسى در پيش گيرند. با اينكه به هر صورت غلبه خوارج در سيستان و بلاد مجاور موجب هرج و مرج و درگيرى‌هاى متعدد با حكمرانان و سپاهيان خليفه بود و عياران نيز از اين معركه به نفع خود استفاده مى‌كردند و مؤلف در پشتيبانى از خوارج مى‌گويد: «و بهر حال خوارج بيرون آمده بودند و مردم خاص و عام به ايشان پيوسته همى گشتند و سالاران ايشان صناديد و بزرگان عرب بودند از ياران مصطفا صلى الله عليه»همان، ص 109 به همين ترتيب در جاى جاى كتاب از خوارج و قيام ايشان صحبت مى‌شود كه اين مطالب براى بررسى نقش تاريخى آنان در سيستان بسيار مهم است. مثلا در زمان امارت حجاج بن يوسف از سرداران خوارج بنام‌هاى قطرى بن الفجاة و عبد الرحمن سمره نام مى‌برد و از آنها به نيكى ياد مى‌كند. از خارجى ديگرى كه شورش مى‌كند با نام همام بن عدى السدوسى سالار بزرگ خوارج ياد مى‌كند كه ظاهرا از مامورين دولتى کرمان بود كه عصيان نموده و از خوارج شد و به جنگ با عبد الرحمن محمد الاشعث مى‌پردازد. ابوخلدة الخارجى شورشى ديگرى بود كه در سال 96 هجرى در جنگ با مسمع مالك فرستاده حجاج گرفتار شد و باز خبر مى‌دهد كه خوارج در زمان هشام بن عبد الملك، بشر الحوارى را كه امير شرط بود، كشتند و «غلبه اندر سيستان خوارج گرفتند.»همان، ص 113 و 118 و 126


همانطور كه گفته شد مؤلف در باب حمزه و قيام وى با تفصيل بيشترى سخن گفته است. وى در مورد خصوصيات خوارج و نحوه عملكرد آنان مى‌نويسد كه بيشتر قسمت سيستان و درآمد آن در دست خوارج بود منتهى آنان «خود چيزى نستدندى اما كسى را نگذاشتى كه چيزى ستدى و دايم بغور و هند و سند تاختنها همى براندى و مردم سيستان را همى نيازردند مگر سپاهى اگر بر ايشان حرب كردى و بتاختن ايشان شدى بكشتندى» همان، ص 177-176
همانطور كه گفته شد مؤلف در باب حمزه و قيام وى با تفصيل بيشترى سخن گفته است. وى در مورد خصوصيات خوارج و نحوه عملكرد آنان مى‌نويسد كه بيشتر قسمت سيستان و درآمد آن در دست خوارج بود منتهى آنان «خود چيزى نستدندى اما كسى را نگذاشتى كه چيزى ستدى و دايم بغور و هند و سند تاختنها همى براندى و مردم سيستان را همى نيازردند مگر سپاهى اگر بر ايشان حرب كردى و بتاختن ايشان شدى بكشتندى» همان، ص 177-176
۶۱٬۱۸۹

ویرایش