۱۴۶٬۳۳۶
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURمیراث ناممکنJ1.jpg | عنوان = میراث ناممکن: نسبت نظریۀ ادبی با ادبیات فارسی | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = نقرهچی، حسام (نویسنده) |زبان | زبان = فارسی | کد کنگره = PIR 3161/ن8م9 1404 | موضوع = نقد ادبی -- نظریهها...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''میراث ناممکن: نسبت نظریۀ ادبی با ادبیات فارسی''' تألیف حسام نقرهچی. این کتاب با رویکردی نظری و انتقادی، به بررسی امکانها و محدودیتهای کاربست نظریههای ادبی مدرن (با خاستگاه غربی) در مطالعه و نقد ادبیات فارسی میپردازد و در پی راهحلی برای ایجاد گفتگویی خلاق میان این دو سنت متفاوت است. | '''میراث ناممکن: نسبت نظریۀ ادبی با ادبیات فارسی''' تألیف [[نقرهچی، حسام|حسام نقرهچی]]. این کتاب با رویکردی نظری و انتقادی، به بررسی امکانها و محدودیتهای کاربست نظریههای ادبی مدرن (با خاستگاه غربی) در مطالعه و نقد ادبیات فارسی میپردازد و در پی راهحلی برای ایجاد گفتگویی خلاق میان این دو سنت متفاوت است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
| خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
کتاب «میراث ناممکن: نسبت نظریۀ ادبی با ادبیات فارسی» نوشته حسام | کتاب «میراث ناممکن: نسبت نظریۀ ادبی با ادبیات فارسی» نوشته [[نقرهچی، حسام|حسام نقرهچی]]، تلاشی است برای بازاندیشی رابطه پیچیده و چالشبرانگیز میان نظریههای ادبی مدرن و سنت ادبیات فارسی. نویسنده در این اثر، نظریه ادبی را نه به عنوان دانشی مستقل، بلکه به مثابه ابزاری برای بحث درباره موضوع، هدف و روشهای مطالعات ادبی در نظر میگیرد. او با اشاره به تاریخ شکلگیری نظریه ادبی در بستر فرهنگی اروپای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این پرسش محوری را مطرح میکند که چنین نظریههایی چگونه میتوانند با ادبیات فارسی که پیشینهای متفاوت دارد، ارتباط برقرار کنند. | ||
نویسنده در فصلهای ابتدایی کتاب، به تعریف و کارکرد ادبیات و سپس «کار نظریه» میپردازد. او در ادامه با طرح «دو تلقی متفاوت از ادبیت»، بر تفاوتهای بنیادین مفهوم ادبیات در سنت غربی و سنت فارسی تأکید میورزد. از دیدگاه او، در ادبیات فارسی متون اغلب حامل حکمت، اخلاق یا معرفت تلقی شدهاند، در حالی که در سنت غربی مدرن، بیشتر بر بازنمایی و تجربه زیباییشناختی صرف تأکید شده است. این تفاوت اساسي، استفاده مستقيم و بدون واسطه از نظريههاي غربي را با مشكل مواجه ميسازد. | نویسنده در فصلهای ابتدایی کتاب، به تعریف و کارکرد ادبیات و سپس «کار نظریه» میپردازد. او در ادامه با طرح «دو تلقی متفاوت از ادبیت»، بر تفاوتهای بنیادین مفهوم ادبیات در سنت غربی و سنت فارسی تأکید میورزد. از دیدگاه او، در ادبیات فارسی متون اغلب حامل حکمت، اخلاق یا معرفت تلقی شدهاند، در حالی که در سنت غربی مدرن، بیشتر بر بازنمایی و تجربه زیباییشناختی صرف تأکید شده است. این تفاوت اساسي، استفاده مستقيم و بدون واسطه از نظريههاي غربي را با مشكل مواجه ميسازد. | ||