نوشتن برای ایران: جستارهایی در باب فرهنگ، سیاست و تاریخ: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
 
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[علیخواه، ناصر|ناصر علیخواه]] هنگامی که پسربچه‌ای نوجوان در گوشۀ کوچک و فراموش‌شدۀ جنوب ایران بود، آرزوهای بزرگی داشت. او برای رسیدن به رؤیاهایش، از خورموج که آن زمان شهری کوچک و فقیر بود، به بوشهر آمد. شاید هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد وقتی خودش را در کلاس درس مدرسه ببیند، معلمش منوچهر آتشی باشد.
[[علیخواه، ناصر|ناصر علیخواه]] هنگامی که پسربچه‌ای نوجوان در گوشۀ کوچک و فراموش‌شدۀ جنوب ایران بود، آرزوهای بزرگی داشت. او برای رسیدن به رؤیاهایش، از خورموج که آن زمان شهری کوچک و فقیر بود، به بوشهر آمد. شاید هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد وقتی خودش را در کلاس درس مدرسه ببیند، معلمش منوچهر آتشی باشد.


علیخواه با همان آگاهی از فقر و مفهوم آن، که در دوران کودکی آن را چشیده بود و در اولین دیدارش با منوچهر آتشی هم آن را دیده بود، وقتی در قامت معلم به روستاهای جنوب رفت، خود را متعهد کرد تا نسبت به این معضل بزرگ اجتماعی بنویسد؛ کاری که در آن سال‌ها امین فقیری نیز با انتشار کتاب «دهکدۀ پرملال: کرده بود. علیخواه نیز روایت خود از فقر را در مجلۀ «خوشه» منتشر کرد؛ روایتی که خود اینگونه توصیفش می‌کند: «اولین بار در روزگار جامعۀ فراموش‌شدۀ ما که ناشی از وضعیت بد محیط اجتماعی زادگاهم بود، فقر فرهنگی، نبود بهداشت و درمان، بیکاری و عدم روشنای ..... مقاله‌ای در همین رابطه نوشتم». همین نگاه بود که موجب شد وقتی اولین ابلاغش را برای روستای بردخون در سال 1339 بگیرد، توجه مفتون بردخونی (دوبیتی‌سرای مشهور آن زمان) را به خود جلب کند: «مفتون، از بس در شهر صحبت شده بود که معلم جدید آمده به ده، از کدخدا خواسته بود که من به دیدارش بروم. گفتم من فقط روز جمعه می توانم، بقیۀ روزها نمی‌توانم، چون می‌خواهم وقتم را مشغول مدرسه کنم. بعداً در دیدارمان گفت: تو جوان بااستعدادی هستی، هرچه می‌کنی، اخلاق را فراموش نکن! اخلاق از نان شب واجب‌تر است!». و به این طریق او این دو مسیر موازی را با هم پیش برد: معلمی و تدریس به بچه‌های ایران و نوشتن از دغدغه‌هایش که از فرهنگ و هنر و ادب را دربر می‌گیرد تا سیاست و جامعه و محیط‌زیست ایران. همۀ اینها برای شناخت بهتر خود، کشور و ساخت ایرانی آباد و آزاد است.
علیخواه با همان آگاهی از فقر و مفهوم آن، که در دوران کودکی آن را چشیده بود و در اولین دیدارش با منوچهر آتشی هم آن را دیده بود، وقتی در قامت معلم به روستاهای جنوب رفت، خود را متعهد کرد تا نسبت به این معضل بزرگ اجتماعی بنویسد؛ کاری که در آن سال‌ها امین فقیری نیز با انتشار کتاب «دهکدۀ پرملال: کرده بود. علیخواه نیز روایت خود از فقر را در مجلۀ «خوشه» منتشر کرد؛ روایتی که خود اینگونه توصیفش می‌کند: «اولین بار در روزگار جامعۀ فراموش‌شدۀ ما که ناشی از وضعیت بد محیط اجتماعی زادگاهم بود، فقر فرهنگی، نبود بهداشت و درمان، بیکاری و عدم روشنای..... مقاله‌ای در همین رابطه نوشتم». همین نگاه بود که موجب شد وقتی اولین ابلاغش را برای روستای بردخون در سال 1339 بگیرد، توجه مفتون بردخونی (دوبیتی‌سرای مشهور آن زمان) را به خود جلب کند: «مفتون، از بس در شهر صحبت شده بود که معلم جدید آمده به ده، از کدخدا خواسته بود که من به دیدارش بروم. گفتم من فقط روز جمعه می توانم، بقیۀ روزها نمی‌توانم، چون می‌خواهم وقتم را مشغول مدرسه کنم. بعداً در دیدارمان گفت: تو جوان بااستعدادی هستی، هرچه می‌کنی، اخلاق را فراموش نکن! اخلاق از نان شب واجب‌تر است!». و به این طریق او این دو مسیر موازی را با هم پیش برد: معلمی و تدریس به بچه‌های ایران و نوشتن از دغدغه‌هایش که از فرهنگ و هنر و ادب را دربر می‌گیرد تا سیاست و جامعه و محیط‌زیست ایران. همۀ اینها برای شناخت بهتر خود، کشور و ساخت ایرانی آباد و آزاد است.


[[علیخواه، ناصر|ناصر علیخواه]] دوران معلمی‌اش را اینگونه شرح می‌دهد: «در کسوت معلمی سال‌ها نقش تعلیم و تربیت فرزندان دیارم تا مرز رضایت درونی‌ام انجام داده، صرف‌نظر از مسائل زندگی، به کارم عشق می‌ورزیدم و اکثر عزیزانی که به راهنمایی و تعلیم و تربیت آنان اهتمام داشته‌ام، انسان‌های مؤثری از آب درآمده‌اند که از این دستاورد افتخار می‌کنم».
[[علیخواه، ناصر|ناصر علیخواه]] دوران معلمی‌اش را اینگونه شرح می‌دهد: «در کسوت معلمی سال‌ها نقش تعلیم و تربیت فرزندان دیارم تا مرز رضایت درونی‌ام انجام داده، صرف‌نظر از مسائل زندگی، به کارم عشق می‌ورزیدم و اکثر عزیزانی که به راهنمایی و تعلیم و تربیت آنان اهتمام داشته‌ام، انسان‌های مؤثری از آب درآمده‌اند که از این دستاورد افتخار می‌کنم».