۱۴۶٬۵۰۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
| خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
[[دهخدا، علیاکبر|دهخدا]] روایت را «نقل سخن یا خبر از کسی» معنا کرده است. روایت در همۀ جنبههای زندگی انسان وجود دارد و همواره همراه وی است: وقتی تفکر میکنیم، میخوانیم، گفتوگو میکنیم یا به اخبار رسانه گوش میدهیم، در واقع با روایت سروکار داریم. | [[دهخدا، علیاکبر|دهخدا]] روایت را «نقل سخن یا خبر از کسی» معنا کرده است. روایت در همۀ جنبههای زندگی انسان وجود دارد و همواره همراه وی است: وقتی تفکر میکنیم، میخوانیم، گفتوگو میکنیم یا به اخبار رسانه گوش میدهیم، در واقع با روایت سروکار داریم. | ||
روایت در اسطوره، افسانه، حکایت، قصه، رمان کوتاه، حماسه، تاریخ، تراژدیف نمایش، کمدی، لالبازی، داستان مصور، اخبار رسانه و ... حضور دارد. بهعلاوه روایت در قالب این گونهگونی تقریباً بیپایان در هر عصری در هر مکانی و در هر جامعهای حاضر است. | روایت در اسطوره، افسانه، حکایت، قصه، رمان کوتاه، حماسه، تاریخ، تراژدیف نمایش، کمدی، لالبازی، داستان مصور، اخبار رسانه و... حضور دارد. بهعلاوه روایت در قالب این گونهگونی تقریباً بیپایان در هر عصری در هر مکانی و در هر جامعهای حاضر است. | ||
روایت با تاریخ نوع بشر آغاز میشود؛ در هیججا، چه در گذشته و چه در حال حاضر میتوان مردمانی یافت که روایت نداشته باشند. در واقع برای روایت تاریخ مشخصی نمیتوان تعیین کرد، زیرا با حضور نخستین انسان در روی زمین روایت نیز وجود داشته است. البته منظور از روایت در این پژوهش داستان نیست، زیرا این دو مقوله از یکدیگر جدا هستند. هنگامی که دربارۀ تاریخ قدمت روایت سخن میگوییم، بیشک آن را با داستان یکسان میانگاریم. وقتی در مقدمۀ بحثهای روایت از حضور انسانهای اولیه خسته از شکار یا ترسیده از بلایای طبیعی و گردآمده در دور آتش و حضور قصهگو سخن میگوییم، در واقع قدمت داستان را بیان میکنیم و آن را مترادف با روایت فرض میکنیم. در واقع، قصهگو در اینجا برای از بین بردن ترس مخاطبان خویش به قصهگویی میپردازد. | روایت با تاریخ نوع بشر آغاز میشود؛ در هیججا، چه در گذشته و چه در حال حاضر میتوان مردمانی یافت که روایت نداشته باشند. در واقع برای روایت تاریخ مشخصی نمیتوان تعیین کرد، زیرا با حضور نخستین انسان در روی زمین روایت نیز وجود داشته است. البته منظور از روایت در این پژوهش داستان نیست، زیرا این دو مقوله از یکدیگر جدا هستند. هنگامی که دربارۀ تاریخ قدمت روایت سخن میگوییم، بیشک آن را با داستان یکسان میانگاریم. وقتی در مقدمۀ بحثهای روایت از حضور انسانهای اولیه خسته از شکار یا ترسیده از بلایای طبیعی و گردآمده در دور آتش و حضور قصهگو سخن میگوییم، در واقع قدمت داستان را بیان میکنیم و آن را مترادف با روایت فرض میکنیم. در واقع، قصهگو در اینجا برای از بین بردن ترس مخاطبان خویش به قصهگویی میپردازد. | ||