پایان دو قرن سکوت: نخستین پویه‌ها در راه استقلال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه')
 
خط ۳۱: خط ۳۱:


==گزارش کتاب==
==گزارش کتاب==
اگرچه امروزه دولت صفوی به‌درستی نخستین دولت کاملاً مستقل ایرانی ـ اسلامی دانسته می‌شود، واقعیت آن است که تشکیل این دولت «ملی» نه به یک‌باره، بلکه بر بستری از تلاش‌های مستمر و مداوم ایرانیان بلافاصله پس از سقوط دولت ساسانی تا قرن دهم هـ.ق صورت گرفت. این تلاش‌ها گاه رنگ سیاسی به خود می‌گرفت و گاه صبغۀ فرهنگی ـ اجتماعی. از همان روزهای اول بعد از فتح مداین و اضمحلال دولت دیرینۀ ساسانی، گروهی از ـ به تعبیر امروزی ـ ملی‌گرایان ایرانی در اندیشۀ احیای شکوه گذشته و بازپس‌گیری تاج و تخت ازدست‌رفته بودند؛ اندیشه‌ای که در عمل در شکل قیام‌ها و عصیان‌های ضد اموی و ضد عباسی بروز یافت. این حرکت‌های قهرآمیز در آغاز اغلب به رهبری ایرانیان هنوز مسلمان‌نشده شکل می‌گرفت؛ عصیان‌گران مشهوری چون سنباد، استادسیس، به‌آفرید، بابک، مازیار و دیگران. اینان کسانی بودند که نه می‌توانستند روند روزافزون و فراگیر اسلامی‌شدن ایران را بپذیرند و نه هرگز حاضر به پذیرش سیادت و قیادت سیاسی عربان بر ایران بودند. پس مخالفت و مبارزه‌شان هم ضد اسلامی بود و هم ضد عربی؛ اما از آن‌رو که اسلامی‌شدن ایران روندی بازگشت‌ناپذیر می‌نمود و به واقعیتی مسلم تبدیل شده بود، همۀ این دست شورش‌ها که قریب به اتفاق آنها در دو سدۀ نخست هـ.ق یا کمی پس از آن روی داده بود به شکست انجامید و از سوی دستگاه خلافت عربی ـ اسلامی سرکوب شد و طبیعتاً نتیجۀ مساعد و مناسبی هم از هیچ‌یک از آنها حاصل نشد.
اگرچه امروزه دولت صفوی به‌درستی نخستین دولت کاملاً مستقل ایرانی ـ اسلامی دانسته می‌شود، واقعیت آن است که تشکیل این دولت «ملی» نه به یک‌باره، بلکه بر بستری از تلاش‌های مستمر و مداوم ایرانیان بلافاصله پس از سقوط دولت ساسانی تا قرن دهم ه.ق صورت گرفت. این تلاش‌ها گاه رنگ سیاسی به خود می‌گرفت و گاه صبغۀ فرهنگی ـ اجتماعی. از همان روزهای اول بعد از فتح مداین و اضمحلال دولت دیرینۀ ساسانی، گروهی از ـ به تعبیر امروزی ـ ملی‌گرایان ایرانی در اندیشۀ احیای شکوه گذشته و بازپس‌گیری تاج و تخت ازدست‌رفته بودند؛ اندیشه‌ای که در عمل در شکل قیام‌ها و عصیان‌های ضد اموی و ضد عباسی بروز یافت. این حرکت‌های قهرآمیز در آغاز اغلب به رهبری ایرانیان هنوز مسلمان‌نشده شکل می‌گرفت؛ عصیان‌گران مشهوری چون سنباد، استادسیس، به‌آفرید، بابک، مازیار و دیگران. اینان کسانی بودند که نه می‌توانستند روند روزافزون و فراگیر اسلامی‌شدن ایران را بپذیرند و نه هرگز حاضر به پذیرش سیادت و قیادت سیاسی عربان بر ایران بودند. پس مخالفت و مبارزه‌شان هم ضد اسلامی بود و هم ضد عربی؛ اما از آن‌رو که اسلامی‌شدن ایران روندی بازگشت‌ناپذیر می‌نمود و به واقعیتی مسلم تبدیل شده بود، همۀ این دست شورش‌ها که قریب به اتفاق آنها در دو سدۀ نخست ه.ق یا کمی پس از آن روی داده بود به شکست انجامید و از سوی دستگاه خلافت عربی ـ اسلامی سرکوب شد و طبیعتاً نتیجۀ مساعد و مناسبی هم از هیچ‌یک از آنها حاصل نشد.


درست از همین منظر است که دو سدۀ نخست هـ.ق را ایرانیان در «سکوتی» سیاسی و نه فرهنگی ـ اجتماعی به سر بردند. شکست‌های متوالی قیام‌های ملی‌گرایانۀ سیاسی ایرانیان نامسلمان راه را بر حرکت‌های فرهنگی و اجتماعی ایرانیان مسلمان هموار کرد. ایرانیان مسلمانی که تقدیر اسلامی‌شدن ایران را پذیرفته بودند و خود نیز تن به این تقدیر سپرده بودند، نه‌تنها سکوت نکردند، بلکه در بسیاری از عرصه‌های علمی ـ فرهنگی و معرفتی جهان اسلامی صدایشان رسا و نفوذشان بسیار گسترده بود.
درست از همین منظر است که دو سدۀ نخست ه.ق را ایرانیان در «سکوتی» سیاسی و نه فرهنگی ـ اجتماعی به سر بردند. شکست‌های متوالی قیام‌های ملی‌گرایانۀ سیاسی ایرانیان نامسلمان راه را بر حرکت‌های فرهنگی و اجتماعی ایرانیان مسلمان هموار کرد. ایرانیان مسلمانی که تقدیر اسلامی‌شدن ایران را پذیرفته بودند و خود نیز تن به این تقدیر سپرده بودند، نه‌تنها سکوت نکردند، بلکه در بسیاری از عرصه‌های علمی ـ فرهنگی و معرفتی جهان اسلامی صدایشان رسا و نفوذشان بسیار گسترده بود.


دولت طاهری نظیر بسیاری از دولت‌ها و حکومت‌های دیگر فرازی داشت و فرودی. اگر دورۀ زمامداری عبدالله اوج قدرت طاهری بود، مرگ او آغازی بود بر فرود و زوال طاهریان. طاهر پسر و جانشین عبدالله، در دورۀ امارتش اشتباهاتی به‌ویژه در سیستان و طبرستان مرتکب شد که راه را برای زوال نهایی هموار کرد. گذشته از این معضلات داخلی، دورۀ زمامداری طاهر بن عبدالله مصادف بود با پریشانی اوضاع دستگاه خلافت عباسی در بغداد. این پریشانی بیش از همه معلول قدرت‌گیری غلامان ترک و دخالت‌های گاه و بیگاه آنان در همۀ امور مرتبط با دستگاه خلافت حتی عزل و نصب خلیفه بود.
دولت طاهری نظیر بسیاری از دولت‌ها و حکومت‌های دیگر فرازی داشت و فرودی. اگر دورۀ زمامداری عبدالله اوج قدرت طاهری بود، مرگ او آغازی بود بر فرود و زوال طاهریان. طاهر پسر و جانشین عبدالله، در دورۀ امارتش اشتباهاتی به‌ویژه در سیستان و طبرستان مرتکب شد که راه را برای زوال نهایی هموار کرد. گذشته از این معضلات داخلی، دورۀ زمامداری طاهر بن عبدالله مصادف بود با پریشانی اوضاع دستگاه خلافت عباسی در بغداد. این پریشانی بیش از همه معلول قدرت‌گیری غلامان ترک و دخالت‌های گاه و بیگاه آنان در همۀ امور مرتبط با دستگاه خلافت حتی عزل و نصب خلیفه بود.