۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ': ==' به '==') |
جز (جایگزینی متن - '« ' به '«') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
فصل اول، به سالهاى نخستين زندگى او اختصاص دارد. او كه در چند ماهگى پدرش را از دست داده است و مادرزاد عليل متولد شده بود، در عين حال از حافظهاى فوقالعاده برخوردار بود. هنوز به شانزده سالگى نرسيده بود كه مىتوانست به چند زبان عمده سخن بگويد. او كه قصههاى هزار و يك شب را خوانده بود و از نظر نژاد و فرهنگ نيم آسيايى بود، آسيا را سرزمين رخداد عجيبترين ماجراها و افسانهاىترين كاميابىها مىدانست و لذا براى ديدن سرزمينهاى دور، در نخستين گام با زبانهاى آسيايى آشنا شد. | فصل اول، به سالهاى نخستين زندگى او اختصاص دارد. او كه در چند ماهگى پدرش را از دست داده است و مادرزاد عليل متولد شده بود، در عين حال از حافظهاى فوقالعاده برخوردار بود. هنوز به شانزده سالگى نرسيده بود كه مىتوانست به چند زبان عمده سخن بگويد. او كه قصههاى هزار و يك شب را خوانده بود و از نظر نژاد و فرهنگ نيم آسيايى بود، آسيا را سرزمين رخداد عجيبترين ماجراها و افسانهاىترين كاميابىها مىدانست و لذا براى ديدن سرزمينهاى دور، در نخستين گام با زبانهاى آسيايى آشنا شد. | ||
در بيست سالگى بود كه اولين سفرش را با سفر به قسطنطيه آغاز نمود. در اين سرزمين او ابتدا به عنوان مترجم زبان تركى و سپس مدرس زبان دانماركى مشغول به كار شد. ارتباط نزديك او با شيوههاى تفكر آسيايى سبب نشد كه از روح باختر زمين دور بيفتد؛ بلكه به گفته خود: | در بيست سالگى بود كه اولين سفرش را با سفر به قسطنطيه آغاز نمود. در اين سرزمين او ابتدا به عنوان مترجم زبان تركى و سپس مدرس زبان دانماركى مشغول به كار شد. ارتباط نزديك او با شيوههاى تفكر آسيايى سبب نشد كه از روح باختر زمين دور بيفتد؛ بلكه به گفته خود:«هر چه بيشتر به تمدن و ديدگاههاى ملل آسيايى مىنگريستم،احترامم به ارزشهاى تمدن باخترى قدر و منزلت بيشترى مىيافت». | ||
او در ادامه سفرهايش به استانبول و طرازبون سفر كرد و از طريق ارزروم به مرز ايران رسيد. او با ورود به خاك ايران تصميم مىگيرد كه از شكل افندى بيرون بيايد، زيرا به گفته خودش: | او در ادامه سفرهايش به استانبول و طرازبون سفر كرد و از طريق ارزروم به مرز ايران رسيد. او با ورود به خاك ايران تصميم مىگيرد كه از شكل افندى بيرون بيايد، زيرا به گفته خودش:«در كشور شيعيان،با وجودى كه هر دو فرق شيعه و سنى مسلمان هستند، هر چيزى كه دست كم مذهب تسنن عثمانى را به نمايش بگذارد مورد بيزارى و خوارى است». او از كاروانسراهاى ايران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعريف كرده و آن را به مثابه مهمانخانههايى مىبيند كه كم و كسرى ندارد. در سفر به تبريز خاطرهاى را از يك درويش نقل مىكند كه با خود نذر كرده است كه هيچ گاه كلمهاى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مىكند كه:«بر من روشن شد كه حيات روح شرقى را بايد در اينجا جست و نه در استانبول دور دست كه چون رنگين پرده جلفى بر دروازه دنياى خاورزمين آويخته شده و تابلويى بيروح و بى طعم قدرى اروپايى زده از مشرق زمين را به نمايش مىگذارد». | ||
توصيفات جذاب و دل نشين او از تبريز، زنجان، قزوين، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درويش بغدادى به قم و كاشان و اصفهان و شيراز اگر چه از واقعيتهاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حكايت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نيز همراه است. او گاه از فقدان پاكيزگى خيابانها اظهار حيرت مىكند و گاه پيشى جستن هر ايرانى به لحاظ رعايت ادب و ظرافت نامعقول مىداند. به اشتباه روضهخوان را كسى مىداند كه تعزيه مىخواند و بدون اين كه از قصه شمر قاتل امام حسين(ع) تحقيق كند، آن را افسانه مىخواند. | توصيفات جذاب و دل نشين او از تبريز، زنجان، قزوين، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درويش بغدادى به قم و كاشان و اصفهان و شيراز اگر چه از واقعيتهاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حكايت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نيز همراه است. او گاه از فقدان پاكيزگى خيابانها اظهار حيرت مىكند و گاه پيشى جستن هر ايرانى به لحاظ رعايت ادب و ظرافت نامعقول مىداند. به اشتباه روضهخوان را كسى مىداند كه تعزيه مىخواند و بدون اين كه از قصه شمر قاتل امام حسين(ع) تحقيق كند، آن را افسانه مىخواند. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
وامبرى در سايه دلسوزىها و دور انديشى حاجى بلال، درويش هم سفرش، از تظاهر دست برداشته و قيافهاى جدى به خود مىگيرد و به شيوه درويش متناسب با شرايط پيش آمده، بر بالين بيماران حضور يافته و دم مقدس خويش را از آنها دريغ نمىنمايد و پس از پايان ذكر و اوراد دست نياز خود را به سوى حاضرين دراز مىنمايد تا از آنان صدقههايى هر چند كوچك براى امرار معاش دريافت نمايد. | وامبرى در سايه دلسوزىها و دور انديشى حاجى بلال، درويش هم سفرش، از تظاهر دست برداشته و قيافهاى جدى به خود مىگيرد و به شيوه درويش متناسب با شرايط پيش آمده، بر بالين بيماران حضور يافته و دم مقدس خويش را از آنها دريغ نمىنمايد و پس از پايان ذكر و اوراد دست نياز خود را به سوى حاضرين دراز مىنمايد تا از آنان صدقههايى هر چند كوچك براى امرار معاش دريافت نمايد. | ||
در ادامه سفر از بخارا، سمرقند، هرات، مشهد نيز گزارش شده است. او از امام رضا(ع) كه (اثرى ژرف و هميشگى بر افكار بخش بزرگى از جهان مشرق زمين گذاشته است) به درستى ياد مىكند كه: | در ادامه سفر از بخارا، سمرقند، هرات، مشهد نيز گزارش شده است. او از امام رضا(ع) كه (اثرى ژرف و هميشگى بر افكار بخش بزرگى از جهان مشرق زمين گذاشته است) به درستى ياد مىكند كه:«خاطره نام امام با مرگ او از بين نرفت؛ از يك رهبر محبوب طريقت مذهبى به شهيدى مقدس بدل شد». | ||
او در پايان اين سفرنامه نشان مىدهد، در آرزوى آن است تا مردم آسياى ميانه را متمدن ببيند؛ از اينرو فصل آخر به ابراز نظرات سياسى خود اختصاص مىدهد. براى اين مقصود از ميان كشورهاى انگلستان و فرانسه و روسيه، دولت محافظه كار بريتانيا را شايسته آن مىداند تا انوار تمدن را بر آسياى ميانه بتاباند و روسيه را از اين خطه براند. تأمل در نظرات سياسى او، در سايه گذشت بيش از يك قرن خالى از لطف نيست. | او در پايان اين سفرنامه نشان مىدهد، در آرزوى آن است تا مردم آسياى ميانه را متمدن ببيند؛ از اينرو فصل آخر به ابراز نظرات سياسى خود اختصاص مىدهد. براى اين مقصود از ميان كشورهاى انگلستان و فرانسه و روسيه، دولت محافظه كار بريتانيا را شايسته آن مىداند تا انوار تمدن را بر آسياى ميانه بتاباند و روسيه را از اين خطه براند. تأمل در نظرات سياسى او، در سايه گذشت بيش از يك قرن خالى از لطف نيست. |
ویرایش