پرش به محتوا

آئینه حسن: خاطراتی از ویژگیهای ممتاز امام خمینی(س): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ''
جز (جایگزینی متن - ' می آ' به ' می‌آ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - ' ' به '')
خط ۳۲: خط ۳۲:
کتاب در دو بخش تهیه شده که بخش اول مربوط می‌شود به گزیده بیانات و مکتوبات حضرت امام و بخش دوم خاطراتی است که از زبان اشخاص متعدد نقل شده است.
کتاب در دو بخش تهیه شده که بخش اول مربوط می‌شود به گزیده بیانات و مکتوبات حضرت امام و بخش دوم خاطراتی است که از زبان اشخاص متعدد نقل شده است.


در این مجموعه، خاطراتی از قول نزدیکان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] درباره فضایل اخلاقی ایشان به طبع رسیده است. خاطرات گردآمده در کتاب با مضامینی از این قبیل بازگو شده است: زهد و قناعت، ساده زیستی، مردمی بودن، پرهیز از تجمل و تشریفات، صرفه جویی، تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیت المال. کتاب با گزیده‌ای از رهنمودها و توصیه‌های امام(ره) آغاز می‌شود و با فهرست منابع و ماخذ، اسامی، اشخاص و فهرست موضوعی به پایان می‌رسد.
در این مجموعه، خاطراتی از قول نزدیکان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] درباره فضایل اخلاقی ایشان به طبع رسیده است. خاطرات گردآمده در کتاب با مضامینی از این قبیل بازگو شده است: زهد و قناعت، ساده زیستی، مردمی بودن، پرهیز از تجمل و تشریفات، صرفه جویی، تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیت المال. کتاب با گزیده‌ای از رهنمودها و توصیه‌های امام(ره) آغاز می‌شود و با فهرست منابع و ماخذ، اسامی، اشخاص و فهرست موضوعی به پایان می‌رسد.


'''خاطرات آیت‌الله صادق احسان‌بخش'''  
'''خاطرات آیت‌الله صادق احسان‌بخش'''  
خط ۶۰: خط ۶۰:
'''آیت‌الله سید عباس مهری'''  
'''آیت‌الله سید عباس مهری'''  


یک بار وقتی که در نجف به ملاقات امام رفتم، عرض کردم که با امام کار دارم. گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی (قرهی) رفت و به ایشان خبر داد و امام فرمودند: بگو بیایید پایین. هوا گرم بود، رفتم دیدم امام در وسط حیاط نشسته‌اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمال دارند و عرق صورتشان را پاک می‌کنند. گفتم آقا شما اینجا نشسته‌اید و می‌خواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: فلانی از شما توقع نداشتم اینطوری بگویید.<ref> ر.ک: بی‌نام، ص102-103</ref>
یک بار وقتی که در نجف به ملاقات امام رفتم، عرض کردم که با امام کار دارم. گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی (قرهی) رفت و به ایشان خبر داد و امام فرمودند: بگو بیایید پایین. هوا گرم بود، رفتم دیدم امام در وسط حیاط نشسته‌اند.سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمال دارند و عرق صورتشان را پاک می‌کنند. گفتم آقا شما اینجا نشسته‌اید و می‌خواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: فلانی از شما توقع نداشتم اینطوری بگویید.<ref> ر.ک: بی‌نام، ص102-103</ref>