پرش به محتوا

شمس تبریزی، محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' »' به '»'
جز (جایگزینی متن - 'جامى' به 'جامى ')
جز (جایگزینی متن - ' »' به '»')
خط ۴۰: خط ۴۰:
«شمس الدين محمد»، معروف به «شمس تبريزى»، صوفى مشهور و مرشد مولانا جلال الدين رومى، در سال 582ق، در تبريز به دنيا آمد. پدرش على بن ملك داد و خاندان او اهل تبريز بودند. او مردى دانا و كامل و جهان ديده بود و در سير و سلوك باطنى، مقام والايى داشت. گويند ابتدا مريد شيخ ابوبكر زنبيل‌باف تبريزى بوده ولى در باب اساتيد او، اقوال ديگرى هم هست، زيرا شمس در شهرها مى‌گشت و به خدمت بزرگان مى‌رسيد. در بغداد، ملاقاتى بين او و اوحد کرمانى كه از شعرا و عرفاى ايرانى بود، دست داد.
«شمس الدين محمد»، معروف به «شمس تبريزى»، صوفى مشهور و مرشد مولانا جلال الدين رومى، در سال 582ق، در تبريز به دنيا آمد. پدرش على بن ملك داد و خاندان او اهل تبريز بودند. او مردى دانا و كامل و جهان ديده بود و در سير و سلوك باطنى، مقام والايى داشت. گويند ابتدا مريد شيخ ابوبكر زنبيل‌باف تبريزى بوده ولى در باب اساتيد او، اقوال ديگرى هم هست، زيرا شمس در شهرها مى‌گشت و به خدمت بزرگان مى‌رسيد. در بغداد، ملاقاتى بين او و اوحد کرمانى كه از شعرا و عرفاى ايرانى بود، دست داد.


عمده شهرت او به واسطه تأثير عميق و شگفت‌آور او بر دل مولوى بوده است. شمس روز شنبه 26 جمادى الآخر 642ق وارد قونيه شد. داستان‌هاى مختلفى درباره املاقات وى با مولوى نوشته‌اند كه يكى از آن روايات مشهور، كه «[[جامی، عبدالرحمن|جامى]] » نيز در «نفحات الانس» نقل مى‌كند چنين است:
عمده شهرت او به واسطه تأثير عميق و شگفت‌آور او بر دل مولوى بوده است. شمس روز شنبه 26 جمادى الآخر 642ق وارد قونيه شد. داستان‌هاى مختلفى درباره املاقات وى با مولوى نوشته‌اند كه يكى از آن روايات مشهور، كه «[[جامی، عبدالرحمن|جامى]]» نيز در «نفحات الانس» نقل مى‌كند چنين است:


روزى شمس به مدرسه مولانا وارد مى‌شود و مشاهده مى‌كند كه مولانا (مولوى) در حياط، كنار حوض نشسته و كتاب‌هاى متعددى در كنار دست او قرار دارد. شمس مى‌پرسد اين‌ها چيست؟ مولانا جواب مى‌دهد تو به اين كارها چه كار دارى؟ اين‌ها قيل و قال است. در همين موقع، شمس تمام كتاب‌ها را به درون آب حوض مى‌اندازد. مولوى فرياد مى‌زند اين چه كارى بود كه كردى؟ شمس كه عصبانيت مولانا را مى‌بيند، كتاب‌ها را يكى يكى از درون آب بيرون مى‌كشد، به طورى كه هيچ يك حتى «تر» نشده بود. مولانا متعجب مى‌پرسد چطور؟ و شمس پاسخ مى‌دهد: تو به اين كارها چه كار دارى؟ اينها ذوق و حال است.
روزى شمس به مدرسه مولانا وارد مى‌شود و مشاهده مى‌كند كه مولانا (مولوى) در حياط، كنار حوض نشسته و كتاب‌هاى متعددى در كنار دست او قرار دارد. شمس مى‌پرسد اين‌ها چيست؟ مولانا جواب مى‌دهد تو به اين كارها چه كار دارى؟ اين‌ها قيل و قال است. در همين موقع، شمس تمام كتاب‌ها را به درون آب حوض مى‌اندازد. مولوى فرياد مى‌زند اين چه كارى بود كه كردى؟ شمس كه عصبانيت مولانا را مى‌بيند، كتاب‌ها را يكى يكى از درون آب بيرون مى‌كشد، به طورى كه هيچ يك حتى «تر» نشده بود. مولانا متعجب مى‌پرسد چطور؟ و شمس پاسخ مى‌دهد: تو به اين كارها چه كار دارى؟ اينها ذوق و حال است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش