۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '« ' به '«') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در تقديم مولف، درباره حضرت على(ع) و سخنان ايشان سخن به ميان آورده است و ايشان را با ديگر شخصيتهاى نخبه و تراز اول جهان مقايسه مىكند. | در تقديم مولف، درباره حضرت على(ع) و سخنان ايشان سخن به ميان آورده است و ايشان را با ديگر شخصيتهاى نخبه و تراز اول جهان مقايسه مىكند. | ||
بخش ادب الامام به سه قسمت تقسيم مىشود، اولين مبحث حدود عقل و القلب مىباشد كه در آن مرزهاى انديشه و دل مورد بررسى قرار گرفته است. در اين بخش مقايسه بين ايشان در علوم عقلى از طرفى و علوم شهود با ديگر صاحبان معرفت و عقل شده است و در كلامى چنين بيان شده است كه | بخش ادب الامام به سه قسمت تقسيم مىشود، اولين مبحث حدود عقل و القلب مىباشد كه در آن مرزهاى انديشه و دل مورد بررسى قرار گرفته است. در اين بخش مقايسه بين ايشان در علوم عقلى از طرفى و علوم شهود با ديگر صاحبان معرفت و عقل شده است و در كلامى چنين بيان شده است كه «از چه چشمانداز گستردهاى در روشهاى عميق انديشه مىتوان، به كشف حقيقتى چون گفتار على(ع) دست يافت. آن جا كه مىگويد: «مردم با آنچه نمىدانند، دشمنند «يا» ارزش هر مرد به نيكىهاى اوست «يا» بدكارى قلعه پستى و خوارى است» يا كدام سخن كوتاه، اين چنين اعجازانگيز است كه گفت: «سبكباران به آرمان مىرسند» و كدام عبارتهاى بلند و ممتازى است كه همچون گفتار على الفاظى را در بر گيرد كه با قالبى تنگ مفهومى گسترده يابد و همچون الهامى بر جان سخن فرود آيد. ...» | ||
بحث بعدى درباره يگانگى درآفرينش حضرت على(ع) مىباشد كه در پايان اين مبحث چنين مىنويسد، «اينجاست كه فرزند ابىطالب با همه بزرگىهاى وجود از ديدگاه هستى يگانه و دريافت ژرف بوجود واحد در يك پايگاه قرار مىگيرد و فرهنگ او فريادهايى پياپى است كه از قلبى گرم و حساس و بىهمانند برمىخيزد و همىخواهد كه به ژرفاى وجود فرو رود و حقيقت هستى را آن چنان كه هست، دريابد تا بدان جا كه بداند همه دورها و نزديكها با چهرههاى گوناگونى كه دارند بر يك بنيان استوارند و همه هستى، پيچيده در حقيقتى است كه دو سوى آن را ازل و ابد تشكيل مىدهد.» | بحث بعدى درباره يگانگى درآفرينش حضرت على(ع) مىباشد كه در پايان اين مبحث چنين مىنويسد، «اينجاست كه فرزند ابىطالب با همه بزرگىهاى وجود از ديدگاه هستى يگانه و دريافت ژرف بوجود واحد در يك پايگاه قرار مىگيرد و فرهنگ او فريادهايى پياپى است كه از قلبى گرم و حساس و بىهمانند برمىخيزد و همىخواهد كه به ژرفاى وجود فرو رود و حقيقت هستى را آن چنان كه هست، دريابد تا بدان جا كه بداند همه دورها و نزديكها با چهرههاى گوناگونى كه دارند بر يك بنيان استوارند و همه هستى، پيچيده در حقيقتى است كه دو سوى آن را ازل و ابد تشكيل مىدهد.» | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
«على اين حقيقت را دريافت كه منطق مهربانى از منطق قانون، والاتر است و توجه انسان، به انسانهاى ديگر و ساير كائنات، حجت حيات بر مرگ و هستى بر نيستى است، پايگاه زن در برابر على بر خلاف موقعيتى است كه ديگران در باره امام تصور مىكنند هنگامى كه عدالت كلى آفرينش و همگامى پديدههاى هستى ايجاب مىكند كه گرماى سخت تابستان و بارندگىهاى سرد زمستان در پايگاهى يگانه قرار گيرند و زمينهاى نرم و بارانها و وزش بادها، حقيقتى واحد را تشكيل دهند و طبيعت با همه نمودها و پديدههايش قانون پاداش و عكسالعمل را در همه سوى اجرا كند، همين عدالت همه جايى و همگانى ايجاب مىكند كه رفت و آمد و دگرگونىهاى نيروهاى طبيعت در چهرههاى جاندار و بىجان نيز مسيرى واحد را بپيمايند و جماد و حيوان در اين جريان با يكديگر برابر باشند. ...». | «على اين حقيقت را دريافت كه منطق مهربانى از منطق قانون، والاتر است و توجه انسان، به انسانهاى ديگر و ساير كائنات، حجت حيات بر مرگ و هستى بر نيستى است، پايگاه زن در برابر على بر خلاف موقعيتى است كه ديگران در باره امام تصور مىكنند هنگامى كه عدالت كلى آفرينش و همگامى پديدههاى هستى ايجاب مىكند كه گرماى سخت تابستان و بارندگىهاى سرد زمستان در پايگاهى يگانه قرار گيرند و زمينهاى نرم و بارانها و وزش بادها، حقيقتى واحد را تشكيل دهند و طبيعت با همه نمودها و پديدههايش قانون پاداش و عكسالعمل را در همه سوى اجرا كند، همين عدالت همه جايى و همگانى ايجاب مىكند كه رفت و آمد و دگرگونىهاى نيروهاى طبيعت در چهرههاى جاندار و بىجان نيز مسيرى واحد را بپيمايند و جماد و حيوان در اين جريان با يكديگر برابر باشند. ...». | ||
و يا در مبحث راستى در پهنه حيات مىنويسد: | و يا در مبحث راستى در پهنه حيات مىنويسد: «چون على بن ابىطالب با نگرشى ژرف به اين حقيقت مىنگرد و همواره با آن همآهنگ است، بسختى مىكوشد تا بر بنيان دريافت و ديد و احساس خويش به پاكسازى مردم بپردازد و مفهوم تهذيب و پاكسازى درك ارزشهاى زندگى و ريشهدارى وجود است، چه در زمينه مادى و چه معنوى، و چون معنى واحد پاكسازى همين است و صدق هم با همه موجودات مادى و معنوى هميشه همراه است، پس راستى محور نيرومندى است كه تهذيب بر مدار آن مىگردد و همچنين محور دادگرى آفرينش است كه انحرافى در آن پديدار نيست بنا بر اين، انديشمندانى كه ديدگاه صدق را خارج از نواميس عمومى جهان بررسى مىكنند، به اشتباه مىافتند و گمان مىبرند همانديشى آنها در قانون تهذيب انسانى بر ايشان كافى است. ...» | ||
فصل بعدى، سرآغاز گفتار على(ع) نام دارد، در اين بخش بعضى از گفتار ايشان به كارگزان خويش از نهجالبلاغه آورده شده است؛ همانند: | فصل بعدى، سرآغاز گفتار على(ع) نام دارد، در اين بخش بعضى از گفتار ايشان به كارگزان خويش از نهجالبلاغه آورده شده است؛ همانند: «چون وضع حكومت دگرگون شود، روزگار هم به همانسان تغيير خواهد يافت. خشنودى همگانى مردم، نارضائى خاصان سودجوى را فرو مىپوشد، چون خداوند بر مردمى خشمگين شود، نرخهايشان گران گردد...». | ||
بخش بعدى برگزيدهاى از نامهها، خطبهها، پيمانها و سفارشهاى على بن ابىطالب عليهالسّلام نام دارد كه تعدادى از اين عناوين برگزيده و براى نمونه آورده شده است؛ همانند: | بخش بعدى برگزيدهاى از نامهها، خطبهها، پيمانها و سفارشهاى على بن ابىطالب عليهالسّلام نام دارد كه تعدادى از اين عناوين برگزيده و براى نمونه آورده شده است؛ همانند: «حرص سرمايهداران: نامه امام به معاويه كه نظر امام را درباره سرمايهداران نشان مىدهد، آنها كه هر چه بر سرمايهشان افزوده مىشود، آزمندتر مىگردند تا باز هم بر ثروت خود بيفزايند؛ اما بعد، دنيا انسان را از توجه به آخرت باز مىدارد و دنيادار هر چه بيشتر از دنيا به دست آورد، آزمندتر مىگردد و حرصى فراوانتر مىيابد؛ ولى اين دستاوردهاى بسيار دنيوى او را به نعمتهاى آخرت نمىرساند و پس از مرگ آن چه فراهم آورده، پراكنده مىشود و استواريش به سستى مىگرايد و اگر تو از گذشتهات پند بگيرى در نگهدارى بهرهمندىهاى معنوى آيندهات خواهى كوشيد.» | ||
فصل آخر كتاب «شگفتىهايى از گفتار كوتاه امام» امام نام دارد كه به برگزيدهاى از كلمات قصار امام بسنده شده است. | فصل آخر كتاب «شگفتىهايى از گفتار كوتاه امام» امام نام دارد كه به برگزيدهاى از كلمات قصار امام بسنده شده است. «و نيز فرمود. انسان شريف آن كس است كه خود را به دادگرى وا دارد و حق را بستايد و به آن عمل كند و نيكى را وا نگذارد تا به پايانش برساند و هر جا خيرى بيند، آهنگ آن كند. اگر خواهى كينه را از دل مردم بركنى نخست از دل خويش دور كن...» | ||
ویرایش