ماتیکان فلسفی؛ بیست گفتار درباره حکمت و عرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURماتیکان فلسفیJ1.jpg | عنوان =ماتیکان فلسفی | عنوان‌های دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = اذکایی، پرویز (نویسنده) |زبان | زبان = | کد کنگره =‏B ۱۵۱/الف۴م۲ ۱۳۹۷ | موضوع =فلسفه ایرانی,Philosophy, Iranian,عرفان,Mysticism,فلسفه اسلامی,Isla...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''ماتیکان فلسفی؛ بیست گفتار درباره حکمت و عرفان''' تألیف پرویز اذکائی (سپیتمان)، ماتیکان فلسفی شامل گزینه گفتارهای نویسندۀ این کتاب و مجموعۀ (بیست مقاله دربارۀ حکمت و عرفان) به طور عمده گزارش معارف فلسفی یا حکمت عقلی و عرفانی در ایران باستان و بعضی از حکیمان آن دوران، اشهَرِ فیلسوفان و عارفان دورۀ اسلامی، به‌ویژه تقریر و تبیین «حکمت طبیعی» و نیز مدنیّات و کامشهرهای خردمندان و فرزانگان ایرانی است که طی چهل سال فرادست آمده است.
'''ماتیکان فلسفی؛ بیست گفتار درباره حکمت و عرفان''' تألیف [[اذکایی، پرویز|پرویز اذکائی (سپیتمان)]]، ماتیکان فلسفی شامل گزینه گفتارهای نویسندۀ این کتاب و مجموعۀ (بیست مقاله دربارۀ حکمت و عرفان) به طور عمده گزارش معارف فلسفی یا حکمت عقلی و عرفانی در ایران باستان و بعضی از حکیمان آن دوران، اشهَرِ فیلسوفان و عارفان دورۀ اسلامی، به‌ویژه تقریر و تبیین «حکمت طبیعی» و نیز مدنیّات و کامشهرهای خردمندان و فرزانگان ایرانی است که طی چهل سال فرادست آمده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۹: خط ۳۹:
گفتار اول این کتاب با موضوع خطابه (در منطق)؛ «خطابه، یا سخنوری فنی است که شنونده را بدان بر منظوری ترغیب و به سخنی اقناع کنند و آن قیاسی مرکب از مقدمات مقبول یا مظنون باشد. از اینرو، خطابه به اعتبار مادۀ قیاس، یکی از صناعات خمس ( 1. برهان، 2. جدلف 3. خطابه، 4. شعر، 5. مغالطه) یا از فصول تسعۀ منطق بر شمار آمده است و این به پیروی از ارسطو یونانی است که نظراً «منطق» را فنّ اقناع یاد کرده و در کتاب «الخطابۀ» خود سخنوری را با اخلاق و سیاست مدن یا حکمت عملی مرتبط دانسته است».
گفتار اول این کتاب با موضوع خطابه (در منطق)؛ «خطابه، یا سخنوری فنی است که شنونده را بدان بر منظوری ترغیب و به سخنی اقناع کنند و آن قیاسی مرکب از مقدمات مقبول یا مظنون باشد. از اینرو، خطابه به اعتبار مادۀ قیاس، یکی از صناعات خمس ( 1. برهان، 2. جدلف 3. خطابه، 4. شعر، 5. مغالطه) یا از فصول تسعۀ منطق بر شمار آمده است و این به پیروی از ارسطو یونانی است که نظراً «منطق» را فنّ اقناع یاد کرده و در کتاب «الخطابۀ» خود سخنوری را با اخلاق و سیاست مدن یا حکمت عملی مرتبط دانسته است».


گفتار ششم کتاب با موضوع حکیم ایرانشهری؛ ایرانشهری ابولعباس محمد بن محمد نیشابوری (سدۀ 3 هـ ق) که گذشته از کتاب دکتر محقق در شرح استادان رازی و علاوه بر یادداشت شادروان استاد جلال الدین همایی، مقالۀ ممتّع دربارۀ ایرانشهری از شادوران استاد مجتبی مینوی است، که ما یکسره با استناد بر آن چیکدۀ سودمندی از نوشته‌های ایشان فرا می‌نماییم: ایرانشهری یکی از فرزانگان گمنان ایران و «ایرانشهر» هم ولایت «ابرشهر» (نیشابور) باشد، استاد محمد زکریای رازی در حکمت مادی یا گیتی‌شناسی؛ چنان که ناصر خسرو گوید: «اصحاب هیولی چون ایرانشهری و محمد زکریا رازی و جز از ایشان گفتند که هیولی جوهری قدیم است و محمد بن زکریا پنج قدیم ثابت کرده است: یک هیولی، دو دیگر زمان، سه دیگر مکان، چهارم نفس و پنجم باری سبحانه ...». ایرانشهری، نمونۀ برجسته و والای راستین اندیشگری «فلسفی» در قالب بیان «دینی» است نه مانند متفکران جعال و قلاب اسماعیلی که شکل بیان کاذب «دینی ـ فلسفی» اَنیرانی را باب کردند.
گفتار ششم کتاب با موضوع حکیم ایرانشهری؛ ایرانشهری ابولعباس محمد بن محمد نیشابوری (سدۀ 3 هـ ق) که گذشته از کتاب دکتر محقق در شرح استادان رازی و علاوه بر یادداشت شادروان استاد [[همایی، جلال‌الدین|جلال‌الدین همایی]]، مقالۀ ممتّع دربارۀ ایرانشهری از شادوران استاد مجتبی مینوی است، که ما یکسره با استناد بر آن چیکدۀ سودمندی از نوشته‌های ایشان فرا می‌نماییم: ایرانشهری یکی از فرزانگان گمنان ایران و «ایرانشهر» هم ولایت «ابرشهر» (نیشابور) باشد، استاد [[رازی، محمد بن زکریا|محمد زکریای رازی]] در حکمت مادی یا گیتی‌شناسی؛ چنان که [[ناصر خسرو]] گوید: «اصحاب هیولی چون ایرانشهری و [[رازی، محمد بن زکریا|محمد زکریا رازی]] و جز از ایشان گفتند که هیولی جوهری قدیم است و [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زکریا]] پنج قدیم ثابت کرده است: یک هیولی، دو دیگر زمان، سه دیگر مکان، چهارم نفس و پنجم باری سبحانه ...». ایرانشهری، نمونۀ برجسته و والای راستین اندیشگری «فلسفی» در قالب بیان «دینی» است نه مانند متفکران جعال و قلاب اسماعیلی که شکل بیان کاذب «دینی ـ فلسفی» اَنیرانی را باب کردند.


گفتار هفتم متضمّن نتایج تحقیقات در ابواب موضوعی و چکیدۀ مطالب کتاب «حکیم رازی» (حکمت طبیعی و نظام فلسفی) به عنوان «جهان‌بینی» کلی محمدبن زکریای صیرفی و شامل سه مبحث عمدۀ فلسفه است: 1. هستی‌شناسی یا معرفت وجود، 2. شناخت‌شناسی یا هم علم معرفت، 3. کارمان‌شناسی یا حکمت عملی، که ارجاعات هر بند و فقره‌ای نیز به همان فصول و ابواب کتاب مزبور می‌باشد.
گفتار هفتم متضمّن نتایج تحقیقات در ابواب موضوعی و چکیدۀ مطالب کتاب «حکیم رازی» (حکمت طبیعی و نظام فلسفی) به عنوان «جهان‌بینی» کلی [[محمد بن زکریای صیرفی]] و شامل سه مبحث عمدۀ فلسفه است: 1. هستی‌شناسی یا معرفت وجود، 2. شناخت‌شناسی یا هم علم معرفت، 3. کارمان‌شناسی یا حکمت عملی، که ارجاعات هر بند و فقره‌ای نیز به همان فصول و ابواب کتاب مزبور می‌باشد.


گفتار دوازدهم کتاب با موضوع «دیدگاه فلسفی بیرونی»؛ ابوریحان بیرونی(362 ـ440 هـ ق) از تبار خوارزمیان یا قوم معروف اوستایی که خود نژاد آریایی ناب داشته، با شخصیتی که از فرهنگ گرانبار ملی ـ میهنی او سرچشمه می‌گیرد، معرفت فلسفی خویش را شکل داده است. سه مبحث عمدۀ جهان‌بینی: 1. هستی‌شناسی 2. شناخت‌شناسی 3. کارمان‌شناسی (یا حکمت عملی) در نزد وی متأثر از آراء افلاطون، حکیم رازی، زرتشت و مانی به نظر می‌رسد. در این گفتار نگرش بیرونی دربارۀ خلقت عالم و تکامل آن بررسی می‌شود و به دو اصل اساسی از اندیشه‌های آریایی کهن ـ که بیرونی در فلسفۀ طبیعی خود مد نظر داشته ـ اشاره می‌رود.
گفتار دوازدهم کتاب با موضوع «دیدگاه فلسفی بیرونی»؛ [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوریحان بیرونی]](362 ـ440 هـ ق) از تبار خوارزمیان یا قوم معروف اوستایی که خود نژاد آریایی ناب داشته، با شخصیتی که از فرهنگ گرانبار ملی ـ میهنی او سرچشمه می‌گیرد، معرفت فلسفی خویش را شکل داده است. سه مبحث عمدۀ جهان‌بینی: 1. هستی‌شناسی 2. شناخت‌شناسی 3. کارمان‌شناسی (یا حکمت عملی) در نزد وی متأثر از آراء افلاطون، حکیم رازی، زرتشت و مانی به نظر می‌رسد. در این گفتار نگرش بیرونی دربارۀ خلقت عالم و تکامل آن بررسی می‌شود و به دو اصل اساسی از اندیشه‌های آریایی کهن ـ که بیرونی در فلسفۀ طبیعی خود مد نظر داشته ـ اشاره می‌رود.


یکی از سه جزء حکمت نظری در قدیم پس از ریاضیات و پیش از اَلاهیات، که سماع طبیعی هم گفته‌اند و امروزه اصطلاح «فیزیک» رایج است. اما در حکمت طبیعی که موضوع خاص گفتار هفدهم کتاب است، جز یک رسالۀ مختصر بسیار فنی و ریاضی از خیام بیش نمانده، تازه در زمینۀ گیتی‌شناسی فلسفی او هم، جز رسائلی که در پاسخ به پرسش‌های این و آن نوشته، هیچ متن مبسوط فلسفی یا کتابی مستقل در باب حکمتی که خود بدان اعتقاد می‌ورزیده، یا اثری مبیّن «نظام» فکری ـ فلسفی‌اش تصنیف نکرده است. ما تردید داریم که خیام به عنوان یک فیلسوف اصولاً «نظام» فلسفی منسجم داشته باشد، چه دانسته است که وی یک ریاضی‌دان پیرو حکمت بوعلی سینا و مدرس فلسفه مشّاء بیش نبوده؛ داعیۀ نوآوری و دبستان سازی و نمایندگی در فلسفه نداشته، البته گاهی بر همان مسلک خوشباشی «اپیکور» مآب معهود رباعیات فلسفی گونه، آن هم برای آزار و اذیت و دست انداختن متکلمان دین می‌سروده؛ بر روی هم، توان گفت که خیام در رباعیات خود فیلسوفتر است تا در رسائل به اصطلاح فلسفی‌اش؛ ولی به هر تقدیر، در این گفتار تلاش شده هم از دیوار رسائل وی نقبی به خانۀ فکر حکیم بزنیم و در این کار ناگزیر برای درک حکمت طبیعی او، دو بهر مقدماتی به عنوان «ریاضیات و الاهیات» تمهید مطلب شود و ثانیاً جای جای و در مواضع مقتضی و ضروری هم به نقد و تحلیل یا خصوصاً به بررسی مقایسه‌ای و تأویل پرداخته شده است.
یکی از سه جزء حکمت نظری در قدیم پس از ریاضیات و پیش از اَلاهیات، که سماع طبیعی هم گفته‌اند و امروزه اصطلاح «فیزیک» رایج است. اما در حکمت طبیعی که موضوع خاص گفتار هفدهم کتاب است، جز یک رسالۀ مختصر بسیار فنی و ریاضی از خیام بیش نمانده، تازه در زمینۀ گیتی‌شناسی فلسفی او هم، جز رسائلی که در پاسخ به پرسش‌های این و آن نوشته، هیچ متن مبسوط فلسفی یا کتابی مستقل در باب حکمتی که خود بدان اعتقاد می‌ورزیده، یا اثری مبیّن «نظام» فکری ـ فلسفی‌اش تصنیف نکرده است. ما تردید داریم که خیام به عنوان یک فیلسوف اصولاً «نظام» فلسفی منسجم داشته باشد، چه دانسته است که وی یک ریاضی‌دان پیرو حکمت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی سینا]] و مدرس فلسفه مشّاء بیش نبوده؛ داعیۀ نوآوری و دبستان سازی و نمایندگی در فلسفه نداشته، البته گاهی بر همان مسلک خوشباشی «اپیکور» مآب معهود رباعیات فلسفی گونه، آن هم برای آزار و اذیت و دست انداختن متکلمان دین می‌سروده؛ بر روی هم، توان گفت که خیام در رباعیات خود فیلسوفتر است تا در رسائل به اصطلاح فلسفی‌اش؛ ولی به هر تقدیر، در این گفتار تلاش شده هم از دیوار رسائل وی نقبی به خانۀ فکر حکیم بزنیم و در این کار ناگزیر برای درک حکمت طبیعی او، دو بهر مقدماتی به عنوان «ریاضیات و الاهیات» تمهید مطلب شود و ثانیاً جای جای و در مواضع مقتضی و ضروری هم به نقد و تحلیل یا خصوصاً به بررسی مقایسه‌ای و تأویل پرداخته شده است.


آخرین گفتار کتاب با موضوع «خواجه یوسف همدانی» است. بوزنجرد، با تلفظ کنونی محلی «بیزنه گرد»، قریه‌ای است از دهستان «شرّاء» همدان در شمال شرقی آن شهرستان و جنوب درجزین که قدیماً بر سر راه همدان به «ساوه» بوده، اکنون نیز تقریباً چنین است. مردانی از بوزنجرد برخاسته‌اند، که مشهور همانا خواجه ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی (441 ـ 535 ق) یکی از بزرگترین عارفان امام عصر خود و سرسلسلۀ متصوفۀ «خواجگان» بود، که هم در شهر «مرو» درگذشت. خواجه ابویعقوب یوسف بن ایوب بن حسین/ حسین بن وهرۀ همدانی امام عارف مروزی، که به سال 440/ 441هـ ق. در قصبۀ «بوزنجرد» از دهستان شرّاء همدان‌زاده شد و به سال 535/1140 م در قصبۀ بامئین از دهستان «باغیس» هرات درگذشت. مذهب خواجه یوسف همدانی «حنفی» بوده است، فلذا محمدامین ریاحی حدس می‌زند که به همین سبب وی از نزد شافعیان عراق و جبال روی به خراسان و «ورانرود» آورد، که بیشترینۀ مردم آنجا حنفیان باشند. به هر حال در خراسان به طریقت تصوف شیخ ابوعلی فضل بن محمد فارمدی طوسی پیوست که استاد ابوحامد محمد غزالی هم در این طریقه بود.<ref>[https://literaturelib.com/books/3508 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>
آخرین گفتار کتاب با موضوع «خواجه یوسف همدانی» است. بوزنجرد، با تلفظ کنونی محلی «بیزنه گرد»، قریه‌ای است از دهستان «شرّاء» همدان در شمال شرقی آن شهرستان و جنوب درجزین که قدیماً بر سر راه همدان به «ساوه» بوده، اکنون نیز تقریباً چنین است. مردانی از بوزنجرد برخاسته‌اند، که مشهور همانا [[همدانی، یوسف بن ایوب|خواجه ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی]] (441 ـ 535 ق) یکی از بزرگترین عارفان امام عصر خود و سرسلسلۀ متصوفۀ «خواجگان» بود، که هم در شهر «مرو» درگذشت. خواجه ابویعقوب یوسف بن ایوب بن حسین/ حسین بن وهرۀ همدانی امام عارف مروزی، که به سال 440/ 441هـ ق. در قصبۀ «بوزنجرد» از دهستان شرّاء همدان‌زاده شد و به سال 535/1140 م در قصبۀ بامئین از دهستان «باغیس» هرات درگذشت. مذهب خواجه یوسف همدانی «حنفی» بوده است، فلذا [[ریاحی، محمدامین|محمدامین ریاحی]] حدس می‌زند که به همین سبب وی از نزد شافعیان عراق و جبال روی به خراسان و «ورانرود» آورد، که بیشترینۀ مردم آنجا حنفیان باشند. به هر حال در خراسان به طریقت تصوف شیخ [[ابوعلی فضل بن محمد فارمدی طوسی]] پیوست که استاد [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد محمد غزالی]] هم در این طریقه بود.<ref>[https://literaturelib.com/books/3508 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>