۱۴۶٬۵۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '« ' به '«') |
||
| خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
در این کتاب [[شایگان، داریوش|داریوش شایگان]] دربارۀ تأثیرگذاری [[کربن، هانری|هانری کربن]] بر وی میگوید: «[[کربن، هانری|هانری کربن]] باعث شد که من به تفکر ایرانی ـ اسلامی علاقهمند شوم. هنگامی که [[کربن، هانری|کربن]] متوجه شد که هم به هند و هم به اسلام علاقهمندم، مرا به سمت فلسفه تطبیقی سوق داد. در واقع او بود که مرا با تشویق به خواندن فلسفه تطبیقی به مطالعه راجع به رابطه میان فرهنگ هند و فرهنگ اسلامی واداشت. رساله دکترایم که مربوط به همین موضوع میشد، از همان جا شکل گرفت».(ص 22) | در این کتاب [[شایگان، داریوش|داریوش شایگان]] دربارۀ تأثیرگذاری [[کربن، هانری|هانری کربن]] بر وی میگوید: «[[کربن، هانری|هانری کربن]] باعث شد که من به تفکر ایرانی ـ اسلامی علاقهمند شوم. هنگامی که [[کربن، هانری|کربن]] متوجه شد که هم به هند و هم به اسلام علاقهمندم، مرا به سمت فلسفه تطبیقی سوق داد. در واقع او بود که مرا با تشویق به خواندن فلسفه تطبیقی به مطالعه راجع به رابطه میان فرهنگ هند و فرهنگ اسلامی واداشت. رساله دکترایم که مربوط به همین موضوع میشد، از همان جا شکل گرفت».(ص 22) | ||
جلال شایگان در پاسخ به اولین سؤال دربارۀ مضمونها و مسائلی که در کتابهایش به تناوب تکرار شده، احیاناً گسترش یافته یا تعدیل شده میگوید: | جلال شایگان در پاسخ به اولین سؤال دربارۀ مضمونها و مسائلی که در کتابهایش به تناوب تکرار شده، احیاناً گسترش یافته یا تعدیل شده میگوید: «از «ادیان و مکتبهای فلسفی هند، تا «افسونزدگی جدید» یک راه سیوهفت، هشت ساله است. راهی است که با نشیب و فراز و پیچوخمهای زیادی پیمودهام. هنگامی که بازنگری میکنم و میکوشم ببینم که چه کردهام ـ چراکه برخی مواقع انسان ناآگاهانه این کارها را انجام میدهد و آن هنگامی است که میخواهد ببیند چه منازلی را طی کرده و در کجاها سکنا گزیده و از کدام ایستگاهها گذشته است ـ متوجه میشوم که چه تحولاتی را از سر گذراندهام. خب! من از ابتدا کششی به تفکر مشرق زمین داشتهان. اگر اینگونه نبود اصلاً هندشناس نمیشدم. این مسئله خیلی زود و از همان زمان دانشجویی شروع شد. با وجود این که یک سال طب خواندم و سپس، حقوق سیاسی، ادبیات و فلسفه ولی به طرف هند گرایش پیدا کردم. کتاب «ادبیات و مکتبهای فلسفی هند» یک سیر کامل در تفکر هندوست که موجب شد تا زبان سانسکریت را بیاموزم و کتابهای مقدس هندوان را بخوانم. از همانجا ملاقاتم با هانری کربن آغاز شد که نقش بسیار مؤثری در زندگانیم بازی کرد و بعد آشنایی من با فرهنگ کشور خودم و از جمله علاقهام به عرفان اسلامی و دیدار با فضلایی مانند [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبایی]] و استاد [[آشتیانی، سید جلالالدین|آشتیانی]] و دکتر [[نصر، سید حسین|نصر]]».(ص 22) | ||
در بخش دیگری از این کتاب شایگان دربارۀ کتاب «بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی» میگوید: «درست است. اول آن که در آنجا مفهوم بینش اسطورهای را در مقالهای مفصل آوردهام و دوم به مقایسه این فضای تمثیلی در میان تمدن شرقی و تمدن غربی پرداختهام. در واقع نهتنها عارفان و بزرگان تمدن شرقی بلکه عارفان تمدن غرب هم این تجربه و فضای تمثیلی را میشناختند ولی از دورهای این ارتباط قطع میشود. به نظرم بهترین مثال این مسئله (قطع ارتباط) در خود «رنه دکارت» در دوران مدرن دیده میشود. هنگامی که دکارت از تخیل سخن میگوید، آن را عقاید مغشوش میداند؛ یعنی تخیل، مفاهیم آشفتهای تلقی میشوند که نقش معرفتشناختی ندارند، چراکه دنیای دکارتی، دنیای امتداد است. دنیای دو جوهری است. دقیقاً بین این دو جوهر (تن و روح) که دنیای تخیل بود، ادیان با هم ارتباط داشتند.(ص 26)<ref> [https://literaturelib.com/books/3853 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | در بخش دیگری از این کتاب شایگان دربارۀ کتاب «بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی» میگوید: «درست است. اول آن که در آنجا مفهوم بینش اسطورهای را در مقالهای مفصل آوردهام و دوم به مقایسه این فضای تمثیلی در میان تمدن شرقی و تمدن غربی پرداختهام. در واقع نهتنها عارفان و بزرگان تمدن شرقی بلکه عارفان تمدن غرب هم این تجربه و فضای تمثیلی را میشناختند ولی از دورهای این ارتباط قطع میشود. به نظرم بهترین مثال این مسئله (قطع ارتباط) در خود «رنه دکارت» در دوران مدرن دیده میشود. هنگامی که دکارت از تخیل سخن میگوید، آن را عقاید مغشوش میداند؛ یعنی تخیل، مفاهیم آشفتهای تلقی میشوند که نقش معرفتشناختی ندارند، چراکه دنیای دکارتی، دنیای امتداد است. دنیای دو جوهری است. دقیقاً بین این دو جوهر (تن و روح) که دنیای تخیل بود، ادیان با هم ارتباط داشتند.(ص 26)<ref> [https://literaturelib.com/books/3853 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | ||