۱۱۱٬۴۸۶
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
هرچه از انقلاب مشروطه پیشتر میآییم، رویارویی و کارزار دو دیدگاه در روشنفکری ایران شدیدتر میشود؛ شمار روشنفکران اصلاحگرا کاهش مییابد و بر روشنفکرانی افزوده میشود که همواره بر تغییر بنیادی شکل، ماهیت و کارکرد نظامهای سیاسی باور داشتهاند. حکومت قاجار «سلطنت معطله» و غیرقابل اصلاح معرفی میشود و روشنفکران و گروههاسی سیاسی و نظامی، خیزی بلند برای «خلع قاجاران» برمیدارند. برآمدن رضاشاه برای این گروه از روشنفکران ایرانی تجربهای بسیار ناگوار بود. بهزودی بخش مهمی از آنان یا به انزوا رانده یا راهی زندان شدند. اما اگر در دورۀ رضاشاه روشنفکرانی مانند تقی ارانی، ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، بزرگ علوی و ... متأثر از اندیشههای سوسیالیسم به مخالفت با حکومت پهلوی میپرداختند، در مقابل بسیاری دیگر چون [[فروغی، محمدعلی|محمدعلی فروغی]]، [[علیاکبر سیاسی]]، [[تقیزاده، حسن|سید حسن تقیزاده]]، [[اسماعیل مرآت]]، [[رشید یاسمی، غلامرضا|رشید یاسمی]]، [[ولیالله نصر]]، [[فرهودی، سعید|فرهودی]]، [[علی شایگان]]، [[عیسی صدیق]]، [[صادق رضازادۀ شفق]]، [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیعالزمان فروزانفر]] و ... که در بدنۀ حکومت قرار گرفتند یا در «سازمان پرورش افکار» و دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی دورۀ پهلوی اول فعال بودند. هر یک از روشنفکران در آخرین سالهای سلطنت رضاشاه وقتی استبداد سیاسی و فکری در ایران بیداد میکرد، به فراخور توان خود در ایجاد تحول اجتماعی در ایران تلاش میکردند. | هرچه از انقلاب مشروطه پیشتر میآییم، رویارویی و کارزار دو دیدگاه در روشنفکری ایران شدیدتر میشود؛ شمار روشنفکران اصلاحگرا کاهش مییابد و بر روشنفکرانی افزوده میشود که همواره بر تغییر بنیادی شکل، ماهیت و کارکرد نظامهای سیاسی باور داشتهاند. حکومت قاجار «سلطنت معطله» و غیرقابل اصلاح معرفی میشود و روشنفکران و گروههاسی سیاسی و نظامی، خیزی بلند برای «خلع قاجاران» برمیدارند. برآمدن رضاشاه برای این گروه از روشنفکران ایرانی تجربهای بسیار ناگوار بود. بهزودی بخش مهمی از آنان یا به انزوا رانده یا راهی زندان شدند. اما اگر در دورۀ رضاشاه روشنفکرانی مانند تقی ارانی، ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، بزرگ علوی و... متأثر از اندیشههای سوسیالیسم به مخالفت با حکومت پهلوی میپرداختند، در مقابل بسیاری دیگر چون [[فروغی، محمدعلی|محمدعلی فروغی]]، [[علیاکبر سیاسی]]، [[تقیزاده، حسن|سید حسن تقیزاده]]، [[اسماعیل مرآت]]، [[رشید یاسمی، غلامرضا|رشید یاسمی]]، [[ولیالله نصر]]، [[فرهودی، سعید|فرهودی]]، [[علی شایگان]]، [[عیسی صدیق]]، [[صادق رضازادۀ شفق]]، [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیعالزمان فروزانفر]] و... که در بدنۀ حکومت قرار گرفتند یا در «سازمان پرورش افکار» و دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی دورۀ پهلوی اول فعال بودند. هر یک از روشنفکران در آخرین سالهای سلطنت رضاشاه وقتی استبداد سیاسی و فکری در ایران بیداد میکرد، به فراخور توان خود در ایجاد تحول اجتماعی در ایران تلاش میکردند. | ||
پس از سقوط رضاشاه، روشنفکری ایرانی دوباره خود را در رابطهاش با سیاست و قدرت سیاسی بازتعریف کرد. این آغاز سیاسیشدن «اندیشه» و پیامد «سیاسیشدن» همۀ امور اجتماعی، فرهنگ ـ آموزشی و اقتصادی شد که تا انقلاب 57 ادامه داشت. دوقطبیشدن روشنفکری ایرانی بهویژه در آخرین سالهای دودمان پهلوی از نتایج این رویکرد سیاسی متأثر از اردوگاه سوسیالیسم بود. | پس از سقوط رضاشاه، روشنفکری ایرانی دوباره خود را در رابطهاش با سیاست و قدرت سیاسی بازتعریف کرد. این آغاز سیاسیشدن «اندیشه» و پیامد «سیاسیشدن» همۀ امور اجتماعی، فرهنگ ـ آموزشی و اقتصادی شد که تا انقلاب 57 ادامه داشت. دوقطبیشدن روشنفکری ایرانی بهویژه در آخرین سالهای دودمان پهلوی از نتایج این رویکرد سیاسی متأثر از اردوگاه سوسیالیسم بود. |