۱۰۷٬۰۹۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
#:وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن میگوید و برای آن شعر میسراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطندوستی عارف شکل افراطی به خود میگیرد و وطنپرستی افراطی پیش میرود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا میکند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطندوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد: | #:وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن میگوید و برای آن شعر میسراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطندوستی عارف شکل افراطی به خود میگیرد و وطنپرستی افراطی پیش میرود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا میکند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطندوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد: | ||
1.وطندوستی: | 1.وطندوستی: | ||
عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:{{شعر}} | عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' وطنپرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}} | {{ب|'' وطنپرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}} | ||
{{ب|'' تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}} | {{ب|'' تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}} | ||
{{ب||2=}}{{پایان شعر}} | {{ب||2=}}{{پایان شعر}} | ||
2.ستایش شهیدان راه وطن: | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}} | {{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}} | ||
{{ب|'' آنآنکه در ره وطن از جان گذشتهاند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زندهباد ''}} | {{ب|'' آنآنکه در ره وطن از جان گذشتهاند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زندهباد ''}} | ||
{{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}}{{پایان شعر}} | {{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
3.وطنفروشی: | 3.وطنفروشی: | ||
عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید.{{شعر}} | عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید. | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}} | {{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}} | ||
{{ب|'' ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}}{{پایان شعر}} | {{ب|'' ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
4.باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی | 4.باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی | ||
در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند: | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زندهباد''}} | {{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زندهباد''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:{{شعر}} | |||
او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}} | {{ب|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}} | ||
{{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}}{{پایان شعر}}عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است:{{شعر}} | {{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}} | |||
{{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}} | |||
{{ب|'' بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
5.توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها: | |||
عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است''}} | |||
{{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
6.آزادی: | |||
عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}} | |||
{{ب|'' گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم ''|2=''یکنفس کشیدن را در هوای آزادی''}} | |||
{{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}} | |||
{{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
7.حمایت از قشر مستضعف: | |||
عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی ''|2='' تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی ''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک میپردازد: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}} | |||
{{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
8.نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: | |||
عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}} | |||
{{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ''|2=''ز نور صبح معارف بخواه استمداد''}} | |||
{{ب|'' به روزگار نژادی که داد دانش داد ''|2=''چه شد که گشت ز بیدانشی نژند نژاد''}} | |||
{{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}} | |||
{{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
| | |||
| | |||
9.استبداد: | |||
عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد: | |||
{{شعر}} | |||
#:{{ب|'' پنجه توانایی گر مدد کند روزی ''|2='' بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی ''<ref>ر.ک: همان، ص475- 476</ref>}} | |||
| | {{پایان شعر}} | ||
| | همزمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین میسراید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' رها نکرد دل از زلف خود به استبداد ''|2='' گرفت و گفت تو مشروطهای طناب انداخت ''<ref>ر.ک: همان، ص476</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
10.مشروطه: | |||
عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پردهپوش» میداند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر میکند:{{شعر}} | |||
{{ب|'' هزار پرده ز ایران درید استبداد''|2='' هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
11.عدالتخواهی و ظلمستیزی: | |||
عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر میدهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمیگردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد ''|2='' حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست ''}} | |||
{{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است. | |||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |