۱۰۶٬۷۵۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
{{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}}{{پایان شعر}} | {{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}}{{پایان شعر}} | ||
3.وطنفروشی: | 3.وطنفروشی: | ||
عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید.{{شعر}} | |||
{{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}} | |||
{{ب|'' ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''دارم امید شود دار مجازات به پا''|2=''خائن آن روز به دار است تماشا دارد''}} | {{ب|''دارم امید شود دار مجازات به پا''|2=''خائن آن روز به دار است تماشا دارد''}} | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
4.باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی: | 4.باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی: | ||
#:در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:{{شعر}} | #:در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زندهباد''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:{{شعر}} | |||
{{ب|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}} | |||
{{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
#:عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است:{{شعر}} | #:عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}} | #:{{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}} | ||
#:{{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}} | #:{{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}} | ||
#:{{ب|'' بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
# توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها: | # توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها: | ||
#:عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند:{{شعر}} | #:عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است''}} | #:{{ب|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است''}} | ||
#:{{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
# آزادی: | # آزادی: | ||
#:عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}} | #:عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}} | ||
خط ۱۱۸: | خط ۸۶: | ||
#:{{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}} | #:{{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}} | ||
#:{{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
# حمایت از قشر مستضعف: | # حمایت از قشر مستضعف: | ||
#:عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:{{شعر}} | #:عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:{{شعر}} | ||
خط ۱۳۹: | خط ۹۲: | ||
#:{{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}} | #:{{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}} | ||
#:{{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
# نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: | # نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: | ||
#:عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند:{{شعر}} | #:عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}} | #:{{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}} | ||
#:{{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
#:عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت: | #:عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت: | ||
#:{{شعر}} | #:{{شعر}} | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۰۲: | ||
#:{{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}} | #:{{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}} | ||
#:{{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
# استبداد: | # استبداد: | ||
#:عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد:{{شعر}} | #:عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد:{{شعر}} | ||
خط ۲۰۱: | خط ۱۱۴: | ||
#:{{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد ''|2='' حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست ''}} | #:{{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد ''|2='' حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست ''}} | ||
#:{{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
#:در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است. | #:در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است. | ||