۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''ادبیات نزد افلاطون''' تألیف غلامرضا | '''ادبیات نزد افلاطون''' تألیف [[اصفهانی، غلامرضا|غلامرضا اصفهانی]]؛ این کتاب صرفاً درآمدی کوتاه بر نگرگاه افلاطونی به ادبیات خوانده میشود که در پی خوانش چهار دیالوگ گرگیاس، جمهوری، ضیافت، و فایدروس افلاطون، بر آن است راهی به طرح فلسفی [[افلاطون]] دربارۀ ادبیات باز کند. | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
وقتی از پژوهش فلسفی دربارۀ ادبیات سخن میرود، انتظار بر این است که دربارۀ مبادی اولیۀ ادبیات، پژوهشی استدلالی صورت گیرد. دربارۀ ادبیات، این مبادی بیتردید اموری همچون اسلوب بیان، مضمون، محتوا، ژانر، قالب، سبک، موسیقی، بلاغت و زبان به شمار میآیند. وقتی به دیالوگهای افلاطونی نظر شود، معلوم میشود که او همزمان هم چنین میکند و هم چنین نمیکند. دیالوگهای افلاطونی رسالههایی دانشگاهی، با مقدمه و مؤخرهای منطقی و دارای موضوعی واحد و روشن نیستند که در آن مبادی اولیۀ ادبیات، در کنار موضوعات دیگر مورد واکاوی و تحلیل قرار گرفته باشد. این آثار در بهترین حالت، گفتگوهایی هستند میان شخصیتهای دیالوگهای افلاطونی و در رأس آنها سقراط، دربارۀ موضوعات مهمی که ریشه در زندگانی روزمرۀ آدمیان دارد. | وقتی از پژوهش فلسفی دربارۀ ادبیات سخن میرود، انتظار بر این است که دربارۀ مبادی اولیۀ ادبیات، پژوهشی استدلالی صورت گیرد. دربارۀ ادبیات، این مبادی بیتردید اموری همچون اسلوب بیان، مضمون، محتوا، ژانر، قالب، سبک، موسیقی، بلاغت و زبان به شمار میآیند. وقتی به دیالوگهای افلاطونی نظر شود، معلوم میشود که او همزمان هم چنین میکند و هم چنین نمیکند. دیالوگهای افلاطونی رسالههایی دانشگاهی، با مقدمه و مؤخرهای منطقی و دارای موضوعی واحد و روشن نیستند که در آن مبادی اولیۀ ادبیات، در کنار موضوعات دیگر مورد واکاوی و تحلیل قرار گرفته باشد. این آثار در بهترین حالت، گفتگوهایی هستند میان شخصیتهای دیالوگهای افلاطونی و در رأس آنها سقراط، دربارۀ موضوعات مهمی که ریشه در زندگانی روزمرۀ آدمیان دارد. | ||
این کتاب صرفاً درآمدی کوتاه بر نگرگاه افلاطونی به ادبیات خوانده میشود که در پی خوانش چهار دیالوگ گرگیاس، جمهوری، ضیافت، و فایدروس افلاطون، بر آن است راهی به طرح فلسفی افلاطون دربارۀ ادبیات باز کند. نویسنده در فراروند بازخوانی دیالوگها، تماماً وامدار نحوۀ خوانش اندیشمندانی همچون استنلی روزن و سث بنردتی بوده است؛ اما به وقت ضرورت از خوانش اندیشمندان دیگری همچون رانا برگر، لورنس لمپرت و چارلز گریسولد بهره برده که همگی در خوانش خود از افلاطون وامدار خوانش لئو اشتراوساند. به دلیل خطیربودن مواجهه با فیلسوفی به بزرگی افلاطون، نویسنده کوشیده تا حدممکن در مبانی بازخوانی خود از استاندارد خوانش اندیشمندان نامبرده فراتر نرود و خود را به خوانش آنان که امروزه به گونهای گسترده مورد پذیرش افلاطونپژوهان قرار گرفته است، مقید سازد. | این کتاب صرفاً درآمدی کوتاه بر نگرگاه افلاطونی به ادبیات خوانده میشود که در پی خوانش چهار دیالوگ گرگیاس، جمهوری، ضیافت، و فایدروس افلاطون، بر آن است راهی به طرح فلسفی افلاطون دربارۀ ادبیات باز کند. نویسنده در فراروند بازخوانی دیالوگها، تماماً وامدار نحوۀ خوانش اندیشمندانی همچون استنلی روزن و سث بنردتی بوده است؛ اما به وقت ضرورت از خوانش اندیشمندان دیگری همچون رانا برگر، لورنس لمپرت و چارلز گریسولد بهره برده که همگی در خوانش خود از [[افلاطون]] وامدار خوانش لئو اشتراوساند. به دلیل خطیربودن مواجهه با فیلسوفی به بزرگی افلاطون، نویسنده کوشیده تا حدممکن در مبانی بازخوانی خود از استاندارد خوانش اندیشمندان نامبرده فراتر نرود و خود را به خوانش آنان که امروزه به گونهای گسترده مورد پذیرش افلاطونپژوهان قرار گرفته است، مقید سازد. | ||
افلاطون در «ضیافت» میکوشد از زبان سقراط، حکمتی بر فراز حکمت شاعرانه ارائه دهد؛ اما حتی در «ضیافت» نیز سقراط درخور فهم مخاطبان خود، یعنی شاعران سخن میگوید. حکمت شاعرانه ریشه در فانتاسیا (تخیل) دارد. ارائۀ فلسفه در «ضیافت» از زبان سقراط و در قالب یادآوری سخنانی از دیوتیما، ارائهای شاعرانه است. سقراط در نهایت امر زیبا به واسطۀ فانتاسیا برای جویندۀ زیبایی دسترسپذیر میسازد. | [[افلاطون]] در «ضیافت» میکوشد از زبان سقراط، حکمتی بر فراز حکمت شاعرانه ارائه دهد؛ اما حتی در «ضیافت» نیز سقراط درخور فهم مخاطبان خود، یعنی شاعران سخن میگوید. حکمت شاعرانه ریشه در فانتاسیا (تخیل) دارد. ارائۀ فلسفه در «ضیافت» از زبان سقراط و در قالب یادآوری سخنانی از دیوتیما، ارائهای شاعرانه است. سقراط در نهایت امر زیبا به واسطۀ فانتاسیا برای جویندۀ زیبایی دسترسپذیر میسازد. | ||
دومین مفهوم برسازندۀ ادبیات نزد | دومین مفهوم برسازندۀ ادبیات نزد [[افلاطون]]، یعنی سخنوری است. یکی دیگر از کشاکشهای مهمی که پس پشت دیالوگهای افلاطونی در جریان است، کشاکش فلسفه و سخنوری است. [[افلاطون]] در دیالوگهای گوناگونی از جمله پروتاگوراس، گرگیاس، فایدروس و جمهوری گفتگوی سقراط با سخنوران و شاگردان آنها را به تصویر میکشد. گذشته از این، خود دیالوگهای افلاطونی گذشته از سرشت دیالکتیکی در نوشتار، از سرشتی سخنورانه نیز برخوردارند. در جایجای دیالوگها، سقراط و دیگر سخنگویان به ایراد خطابههایی بلند میپردازند. | ||
در «گرگیاس» انتقاد اصلی افلاطون به سخنوری این است که سخنوری بر خلاف ادعای سخنوران تخنه (فن) نیست، بلکه صرفاً نوعی مهارت است که همچون آشپزی در خدمت نوعی چاپلوسی است. سخنوران دربارۀ فضیلت آدمی، تربیت و سرانجام دربارۀ حقیقت موضوعاتی که از آن سخن میگویند، چیزی نمیدانند، بلکه صرفاً با اتکا بر اقناعآوری کلام سخنورانه و تأثیرگذاری بر احساسات شنونده، دست به مغالطاتی میزنند که حتی خود نمیتوانند مغالطی بودن آن سخنان را تشخیص دهند. | در «گرگیاس» انتقاد اصلی [[افلاطون]] به سخنوری این است که سخنوری بر خلاف ادعای سخنوران تخنه (فن) نیست، بلکه صرفاً نوعی مهارت است که همچون آشپزی در خدمت نوعی چاپلوسی است. سخنوران دربارۀ فضیلت آدمی، تربیت و سرانجام دربارۀ حقیقت موضوعاتی که از آن سخن میگویند، چیزی نمیدانند، بلکه صرفاً با اتکا بر اقناعآوری کلام سخنورانه و تأثیرگذاری بر احساسات شنونده، دست به مغالطاتی میزنند که حتی خود نمیتوانند مغالطی بودن آن سخنان را تشخیص دهند. | ||
رهیافت افلاطونی به ادبیات، کوششی است در جهت شناخت بنیادهای امر ادبی، چه در سطح سخنورانه که کارکرد اقناعی دارد، و چه در سطح حکمی که کارکردی حکمتآفرین و بنابراین قانونگذارانه دارد. رهیافت افلاطونی به ادبیات پیش از هر چیز، ما را به امکان ارزشگذاری میان آثار ادبی فاخر و آثار ادبی غیرفاخر تجهیز میکند؛ امکانی که دیری است در اثر خنثاسازیهای برخاسته از نظریههای متنوع ادبی، و خودفراموشی خودشیفتهوار نقد ادبی، به دست فراموشی سپرده شده است. افزون بر این فلسفۀ افلاطونی کوششی در جهت شناخت جایگاه هستیشناختی ادبیات از یکسو و ارزیابی جایگاه سیاسی آن در رقابت با رقیبان متداول خود از سوی دیگر است. | رهیافت افلاطونی به ادبیات، کوششی است در جهت شناخت بنیادهای امر ادبی، چه در سطح سخنورانه که کارکرد اقناعی دارد، و چه در سطح حکمی که کارکردی حکمتآفرین و بنابراین قانونگذارانه دارد. رهیافت افلاطونی به ادبیات پیش از هر چیز، ما را به امکان ارزشگذاری میان آثار ادبی فاخر و آثار ادبی غیرفاخر تجهیز میکند؛ امکانی که دیری است در اثر خنثاسازیهای برخاسته از نظریههای متنوع ادبی، و خودفراموشی خودشیفتهوار نقد ادبی، به دست فراموشی سپرده شده است. افزون بر این فلسفۀ افلاطونی کوششی در جهت شناخت جایگاه هستیشناختی ادبیات از یکسو و ارزیابی جایگاه سیاسی آن در رقابت با رقیبان متداول خود از سوی دیگر است. | ||
نویسنده کوشیده در درنگی که بر روی برخی جملات یا اصطلاحات فلسفۀ افلاطون دارد، اصل یونانی متن را از نظر دور ندارد و پژوهش خود را تا حد امکان به اصالت نزدیک کند. اصطلاحات یونانی به تأسی از استاندارد متون افلاطونپژوهی در این کتاب به رسمالخط متن اساس آوانگاری شده و در شیوۀ آوانگاری واژگان یونانی تا سرحد امکان به شیوۀ پیشنهادی ادیب سلطانی در کتاب «راهنمای آماده ساختن کتاب» انجام شده است.<ref> [https://literaturelib.com/books/4848 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | نویسنده کوشیده در درنگی که بر روی برخی جملات یا اصطلاحات فلسفۀ [[افلاطون]] دارد، اصل یونانی متن را از نظر دور ندارد و پژوهش خود را تا حد امکان به اصالت نزدیک کند. اصطلاحات یونانی به تأسی از استاندارد متون افلاطونپژوهی در این کتاب به رسمالخط متن اساس آوانگاری شده و در شیوۀ آوانگاری واژگان یونانی تا سرحد امکان به شیوۀ پیشنهادی ادیب سلطانی در کتاب «راهنمای آماده ساختن کتاب» انجام شده است.<ref> [https://literaturelib.com/books/4848 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == | ||
<references /> | <references /> |