۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' )' به ')') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
ابو محمد عبد الملك بن هشام بن ايوب حميرى (د 213 يا 218 ق828/ يا 833 م)، محدث، مورخ، اديب، نسب شناس و تدوين كنندۀ مشهورترين کتاب دربارۀ سيرۀ پيامبر. از زندگى وى آگاهيهاى ناچيزى در دست است. نخستين بار در سدۀ 6 ق12/ م سهيلى (33/1، 43) در شرح خود بر سيره و پس از او قفطى (211/2- 212) اشارههاى كوتاهى به زندگى او كردهاند. برخى آگاهيها نيز از طريق ذهبى (429/10) به دست مىآيد. قديمترين منبع، ابن هشام را به حميريان يمن نسبت مىدهد (سهيلى، همانجا)، اما قفطى (همانجا) اين نظر را مبتنى بر حدس و گمان مىداند و با استناد به گفتۀ تاريخ نگار مصرى، ابو سعيد عبد الرحمن بن يونس، او را ذهلى، منسوب به ذهل ابن معاوية بن...، تيرهاى از كنده، مىشمارد (قس: ابراهيم، 212/2، حاشيۀ 6). ذهبى (همانجا) ذهلى بودن ابن هشام را صحيحتر مىداند و برخى نيز او را معافرى و سدوسى دانستهاند (نك: سهيلى، ذهبى، همانجاها، خشنى، 3). | ابو محمد عبد الملك بن هشام بن ايوب حميرى (د 213 يا 218 ق828/ يا 833 م)، محدث، مورخ، اديب، نسب شناس و تدوين كنندۀ مشهورترين کتاب دربارۀ سيرۀ پيامبر. از زندگى وى آگاهيهاى ناچيزى در دست است. نخستين بار در سدۀ 6 ق12/ م سهيلى (33/1، 43) در شرح خود بر سيره و پس از او قفطى (211/2- 212) اشارههاى كوتاهى به زندگى او كردهاند. برخى آگاهيها نيز از طريق ذهبى (429/10) به دست مىآيد. قديمترين منبع، ابن هشام را به حميريان يمن نسبت مىدهد (سهيلى، همانجا)، اما قفطى (همانجا) اين نظر را مبتنى بر حدس و گمان مىداند و با استناد به گفتۀ تاريخ نگار مصرى، ابو سعيد عبد الرحمن بن يونس، او را ذهلى، منسوب به ذهل ابن معاوية بن...، تيرهاى از كنده، مىشمارد (قس: ابراهيم، 212/2، حاشيۀ 6). ذهبى (همانجا) ذهلى بودن ابن هشام را صحيحتر مىداند و برخى نيز او را معافرى و سدوسى دانستهاند (نك: سهيلى، ذهبى، همانجاها، خشنى، 3). | ||
به هر حال دلايل روشنى براى تعيين دقيق نسب او در دست نيست (سقا، «ف» ). تنها نكتۀ قابل ذكر اين است كه نمىتوان علاقۀ ابن هشام را به حميريان ناديده گرفت، زيرا او اثرى دربارۀ پادشاهان حمير تأليف كرده و پدر او نيز به تاريخ اين قوم علاقهمند بوده و ابن هشام چند بار وقايعى را از طريق او در اين اثر نقل كرده است (نك: التيجان، 173-174، 214، 222). | به هر حال دلايل روشنى براى تعيين دقيق نسب او در دست نيست (سقا، «ف»). تنها نكتۀ قابل ذكر اين است كه نمىتوان علاقۀ ابن هشام را به حميريان ناديده گرفت، زيرا او اثرى دربارۀ پادشاهان حمير تأليف كرده و پدر او نيز به تاريخ اين قوم علاقهمند بوده و ابن هشام چند بار وقايعى را از طريق او در اين اثر نقل كرده است (نك: التيجان، 173-174، 214، 222). | ||
ظاهرا ابن هشام در بصره به دنيا آمده است، اما زمان تولد او به درستى معلوم نيست. تنها مىدانيم در ميان كسانى كه او مستقيما از آنان روايت كرده، كسى نيست كه پيش از نيمۀ سدۀ دوم درگذشته باشد و نيز او پيش از مرگ بكّائى، شاگرد برجستۀ ابن اسحاق (183 ق)، در سنّى بوده است كه بتواند متن كامل سيره را از وى اخذ كند (ابن هشام، السيرة، 5/1؛قفطى، همانجا؛ابن خلكان، 338/2). ابن هشام در زادگاه خود پرورش يافت و از آنجا كه اكثر رجال سند او در سيره از مردم كوفه و بصرهاند (مهدوى، 33)، وى مىبايست بخش مهمى از زندگى و آموزشهاى خود را در اين نواحى گذرانده باشد، چنانكه بكائى را نيز در ميان همين رجال مىبينيم (نك: ابن خلكان، همانجا؛براى فهرست كاملى از رجال سند ابن هشام در السيرة، نك: مهدوى، 142-144). از استادان و رجال حديث او مىتوان ابو عبيده معمر بن مثنى (ابن هشام، همان، 42/1، 49، 196، جم)، ابو زيد انصارى (همان، 13/1، 57، 70، جم)، خلف احمر (همان، 9/1، 91، 38/3، جم) و هيثم بن عدى (همو، التيجان، 261) را نام برد. همچنين اسد بن موسى اموى را نيز بايد از استادان معتبر او به شمار آورد، زيرا ابن هشام التيجان را بيشتر از طريق وى نقل كرده است (نك: ص 9، 73، 97، 118). | ظاهرا ابن هشام در بصره به دنيا آمده است، اما زمان تولد او به درستى معلوم نيست. تنها مىدانيم در ميان كسانى كه او مستقيما از آنان روايت كرده، كسى نيست كه پيش از نيمۀ سدۀ دوم درگذشته باشد و نيز او پيش از مرگ بكّائى، شاگرد برجستۀ ابن اسحاق (183 ق)، در سنّى بوده است كه بتواند متن كامل سيره را از وى اخذ كند (ابن هشام، السيرة، 5/1؛قفطى، همانجا؛ابن خلكان، 338/2). ابن هشام در زادگاه خود پرورش يافت و از آنجا كه اكثر رجال سند او در سيره از مردم كوفه و بصرهاند (مهدوى، 33)، وى مىبايست بخش مهمى از زندگى و آموزشهاى خود را در اين نواحى گذرانده باشد، چنانكه بكائى را نيز در ميان همين رجال مىبينيم (نك: ابن خلكان، همانجا؛براى فهرست كاملى از رجال سند ابن هشام در السيرة، نك: مهدوى، 142-144). از استادان و رجال حديث او مىتوان ابو عبيده معمر بن مثنى (ابن هشام، همان، 42/1، 49، 196، جم)، ابو زيد انصارى (همان، 13/1، 57، 70، جم)، خلف احمر (همان، 9/1، 91، 38/3، جم) و هيثم بن عدى (همو، التيجان، 261) را نام برد. همچنين اسد بن موسى اموى را نيز بايد از استادان معتبر او به شمار آورد، زيرا ابن هشام التيجان را بيشتر از طريق وى نقل كرده است (نك: ص 9، 73، 97، 118). | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
تاريخ ورود ابن هشام به مصر معلوم نيست، اما مىدانيم كه وى در اينجا كه آخرين منزل سفرهاى علمى او بود (قس: سقا، همانجا)، مقيم شد و تا پايان عمر در مصر زيست (قفطى، ذهبى، همانجاها). ابن هشام مىبايست پيش از ورود به مصر از بكائى استماع كرده باشد، زيرا وى در مصر سيره را روايت مىكرد. از گروه بسيارى كه در مجلس حديث ابن هشام حضور مىيافتند، تنها نام برخى به جا مانده است (نك: قاضى عياض، 134/3، 136) كه برجستهترين آنان عبد الرحيم بن برقى راوى سيره در مصر است (همو، 84/3؛ابن خير، 233-236؛ياقوت، 574/1؛ذهبى، 48/13). | تاريخ ورود ابن هشام به مصر معلوم نيست، اما مىدانيم كه وى در اينجا كه آخرين منزل سفرهاى علمى او بود (قس: سقا، همانجا)، مقيم شد و تا پايان عمر در مصر زيست (قفطى، ذهبى، همانجاها). ابن هشام مىبايست پيش از ورود به مصر از بكائى استماع كرده باشد، زيرا وى در مصر سيره را روايت مىكرد. از گروه بسيارى كه در مجلس حديث ابن هشام حضور مىيافتند، تنها نام برخى به جا مانده است (نك: قاضى عياض، 134/3، 136) كه برجستهترين آنان عبد الرحيم بن برقى راوى سيره در مصر است (همو، 84/3؛ابن خير، 233-236؛ياقوت، 574/1؛ذهبى، 48/13). | ||
ابن هشام در ادب و شعر نيز دستى توانا داشت و در اين زمينه پيشواى بلامنازع مصر به شمار مىآمد. شايد به همين سبب بود كه هنگام ورود شافعى در 198 ق814/ م به مصر (اسنوى، 12/1؛قاضى عياض، 382/1)، ابن هشام در ديدار از او درنگ كرد، اما چون يكديگر را ملاقات كردند، به انشاد شعر براى هم پرداختند و ابن هشام پس از اين ديدار شافعى را ستود (ذهبى، 429/10؛[[ابنکثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، 294/10). توجه ابن هشام را به نسب، ادب، لغت و فصاحت مىتوان در آنچه او از امتيازات شافعى دانسته، ملاحظه كرد (نك: قاضى عياض، 388/1؛[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]]، 96). جز لغت آنچه از دانش او در سيره بازتاب يافته، عموما به احاطۀ وى در نسبشناسى و شناخت گويندگان اشعار بازمىگردد. با اينهمه، به نظر مصححان سيره، وى اشعارى از ابن اسحاق نقل كرده كه آشكارا مجعول و سست است و نتوانسته دربارۀ آنها نظرى قطعى ابراز كند (سقا، «ف-ص» )، گر چه ابن هشام خود به تأكيد گفته كه از آوردن چنين اشعارى خوددارى كرده است (السيرة، 4/1). وى بنا بر گفتۀ سهيلى (همانجا) در 213 ق در گذشت، اما قفطى و ذهبى (همانجاها) نظر سهيلى را مردود دانسته و 218 ق را اختيار كردهاند. قمى (452/1) مرثيۀ ابن نباته در مرگ جمال الدين عبد اللّه ابن هشام (نك: ابن نباته، 466) را به خطا رثاى شاعر در حق اين ابن هشام دانسته است. | ابن هشام در ادب و شعر نيز دستى توانا داشت و در اين زمينه پيشواى بلامنازع مصر به شمار مىآمد. شايد به همين سبب بود كه هنگام ورود شافعى در 198 ق814/ م به مصر (اسنوى، 12/1؛قاضى عياض، 382/1)، ابن هشام در ديدار از او درنگ كرد، اما چون يكديگر را ملاقات كردند، به انشاد شعر براى هم پرداختند و ابن هشام پس از اين ديدار شافعى را ستود (ذهبى، 429/10؛[[ابنکثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، 294/10). توجه ابن هشام را به نسب، ادب، لغت و فصاحت مىتوان در آنچه او از امتيازات شافعى دانسته، ملاحظه كرد (نك: قاضى عياض، 388/1؛[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]]، 96). جز لغت آنچه از دانش او در سيره بازتاب يافته، عموما به احاطۀ وى در نسبشناسى و شناخت گويندگان اشعار بازمىگردد. با اينهمه، به نظر مصححان سيره، وى اشعارى از ابن اسحاق نقل كرده كه آشكارا مجعول و سست است و نتوانسته دربارۀ آنها نظرى قطعى ابراز كند (سقا، «ف-ص»)، گر چه ابن هشام خود به تأكيد گفته كه از آوردن چنين اشعارى خوددارى كرده است (السيرة، 4/1). وى بنا بر گفتۀ سهيلى (همانجا) در 213 ق در گذشت، اما قفطى و ذهبى (همانجاها) نظر سهيلى را مردود دانسته و 218 ق را اختيار كردهاند. قمى (452/1) مرثيۀ ابن نباته در مرگ جمال الدين عبد اللّه ابن هشام (نك: ابن نباته، 466) را به خطا رثاى شاعر در حق اين ابن هشام دانسته است. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
1. السيرة النبوية (ه. م) كه معمولا سيرة ابن هشام نيز خوانده مىشود (نك: قفطى، 212/2؛ابن خلكان، 177/3؛[[ابنکثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، همانجا). متن سيره به صورتى كه در چاپهاى مختلف مشاهده مىشود، به ابواب و فصول تقسيم نشده است و عنوانهايى هم كه بعدها به بخشهاى مختلف آن دادهاند، تنها بازگو كنندۀ وقايع بخشهاست و آنها را به يكديگر پيوند نمىدهد. اين کتاب همواره مورد توجه و استفادۀ مسلمانان بوده است. | 1. السيرة النبوية (ه. م) كه معمولا سيرة ابن هشام نيز خوانده مىشود (نك: قفطى، 212/2؛ابن خلكان، 177/3؛[[ابنکثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، همانجا). متن سيره به صورتى كه در چاپهاى مختلف مشاهده مىشود، به ابواب و فصول تقسيم نشده است و عنوانهايى هم كه بعدها به بخشهاى مختلف آن دادهاند، تنها بازگو كنندۀ وقايع بخشهاست و آنها را به يكديگر پيوند نمىدهد. اين کتاب همواره مورد توجه و استفادۀ مسلمانان بوده است. | ||
2. التيجان فى ملوك حمير كه از آن با نام التيجان لمعرفة ملوك الزمان فى اخبار قحطان (/299 GAS, I )، يا شرح انساب حمير و ملوكها (قفطى، ابن خلكان، همانجاها) نيز ياد مىشود. بخشى از اخبار اين کتاب هم از طريق بكائى و ابن اسحاق روايت شده است (نك: ص 75، 84، 137، 185، 222، 303)، اما پايۀ روايت آن بر احاديث اسد بن موسى قرار دارد. بنا بر اين، التيجان را بايد حاصل دوران اقامت ابن هشام در مصر دانست (قس: ذهبى، 162/10-163). اين اثر نه از نظر مطالعۀ زندگى ابن هشام-مثلا در رجال حديث او و نحوۀ نگرش وى به تاريخ-و نه مستقلا چنانكه بايد مورد بررسى قرار نگرفته است (قس: GAS، همانجا). اهميت و ويژگى التيجان در اين است كه ميان حوادث تاريخى و قصص دينى، خرافه و اسطوره جمع كرده است و از نظر پيدايش و شيوۀ روايت قصۀ عربى در خور توجه است (مقالح، 7-8). التيجان به لحاظ احتوا بر حكايات مربوط به پيدايش زبان عربى و فارسى (ص 43، 106، 107) و همچنين شهرها، نژادها و پادشاهان ايرانى (ص 114، 232-237، 245-246، 251، 315-317) نيز منبع قابل مطالعهاى است. اين اثر يك بار به كوشش فريتس كرنكو F .Krenkow در حيدر آباد (1347 ق) و بار ديگر به كوشش عبد العزيز مقالح در صنعا (1979 م) به چاپ رسيده است. | 2. التيجان فى ملوك حمير كه از آن با نام التيجان لمعرفة ملوك الزمان فى اخبار قحطان (/299 GAS, I)، يا شرح انساب حمير و ملوكها (قفطى، ابن خلكان، همانجاها) نيز ياد مىشود. بخشى از اخبار اين کتاب هم از طريق بكائى و ابن اسحاق روايت شده است (نك: ص 75، 84، 137، 185، 222، 303)، اما پايۀ روايت آن بر احاديث اسد بن موسى قرار دارد. بنا بر اين، التيجان را بايد حاصل دوران اقامت ابن هشام در مصر دانست (قس: ذهبى، 162/10-163). اين اثر نه از نظر مطالعۀ زندگى ابن هشام-مثلا در رجال حديث او و نحوۀ نگرش وى به تاريخ-و نه مستقلا چنانكه بايد مورد بررسى قرار نگرفته است (قس: GAS، همانجا). اهميت و ويژگى التيجان در اين است كه ميان حوادث تاريخى و قصص دينى، خرافه و اسطوره جمع كرده است و از نظر پيدايش و شيوۀ روايت قصۀ عربى در خور توجه است (مقالح، 7-8). التيجان به لحاظ احتوا بر حكايات مربوط به پيدايش زبان عربى و فارسى (ص 43، 106، 107) و همچنين شهرها، نژادها و پادشاهان ايرانى (ص 114، 232-237، 245-246، 251، 315-317) نيز منبع قابل مطالعهاى است. اين اثر يك بار به كوشش فريتس كرنكو F .Krenkow در حيدر آباد (1347 ق) و بار ديگر به كوشش عبد العزيز مقالح در صنعا (1979 م) به چاپ رسيده است. | ||
3.کتاب فى شرح ما وقع فى اشعار السير من الغريب (سهيلى، همانجا)، كه در دست نيست. | 3.کتاب فى شرح ما وقع فى اشعار السير من الغريب (سهيلى، همانجا)، كه در دست نيست. |
ویرایش