پرش به محتوا

بررسی مسائل کلی امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد' به 'ابن خلدون، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد'
جز (جایگزینی متن - 'امامت (ابهام زدایی)' به 'امامت (ابهام‌زدایی)')
جز (جایگزینی متن - 'ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد' به 'ابن خلدون، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد')
 
خط ۳۶: خط ۳۶:
در مقدمه، به بررسی جنبه‌های مختلف بحث از امامت پرداخته شده.<ref>مقدمه، ص13-16</ref>و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است.<ref>پیشگفتار، ص17-38</ref>
در مقدمه، به بررسی جنبه‌های مختلف بحث از امامت پرداخته شده.<ref>مقدمه، ص13-16</ref>و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است.<ref>پیشگفتار، ص17-38</ref>


در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف‌هایى که اهل تسنن و عده‌اى از امامیه براى امامت کرده‌اند و در کتاب‌هاى کلام دیده مى‌شود، نا تمام است و با معناى لغوى آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‌اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى از پیغمبر(ص) در نگهدارى دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته‌اند: امامت یعنى ریاست عامه در امور دین و دنیا براى شخصى از اشخاص. [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]] مى‌نویسد: خلافت یعنى نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌شود و متصدى آن را امام و خلیفه مى‌گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن مى‌شود که این قبیل تعریف‌ها حقیقت معناى امامت را که عبارت است از پیشوایى مطلق و کلى در امور دینى و دنیوى ملت، تعریف نکرده‌اند، بلکه شمه‌اى از شئون امام را بیان کرده‌اند.<ref>متن کتاب، ص42-43</ref>
در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف‌هایى که اهل تسنن و عده‌اى از امامیه براى امامت کرده‌اند و در کتاب‌هاى کلام دیده مى‌شود، نا تمام است و با معناى لغوى آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‌اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى از پیغمبر(ص) در نگهدارى دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته‌اند: امامت یعنى ریاست عامه در امور دین و دنیا براى شخصى از اشخاص. [[ابن خلدون، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد|ابن خلدون]] مى‌نویسد: خلافت یعنى نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌شود و متصدى آن را امام و خلیفه مى‌گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن مى‌شود که این قبیل تعریف‌ها حقیقت معناى امامت را که عبارت است از پیشوایى مطلق و کلى در امور دینى و دنیوى ملت، تعریف نکرده‌اند، بلکه شمه‌اى از شئون امام را بیان کرده‌اند.<ref>متن کتاب، ص42-43</ref>


در تعریفی که از [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]] نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى را که به احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و از حیث عمل پیشواى مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى و سیاسى و حفظ و نگهدارى قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصى هم به‌طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‌هاى دینى واقعاً امامت و پیشوایى دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى و حافظ احکام و قوانین الهى است. اما ممکن است شخصى امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان‌که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به‌عنوان امام معرفى مى‌کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصى که به تمام احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى از متدینین هم به او اقتدا مى‌کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌گیرند، لیکن پیشوایى او در زمانى است که به مقام خلافت و جانشینى منصوب نگشته است، چنین فردى را از حیث لغت مى‌توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهى نیز خلافت صادق است، ولى امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى معینى را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصى از حیث لغت مى‌توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى در تمام شئون شمرده نمى‌شود.<ref>ر.ک: همان، ص43-44</ref>
در تعریفی که از [[ابن خلدون، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد|ابن خلدون]] نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى را که به احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و از حیث عمل پیشواى مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى و سیاسى و حفظ و نگهدارى قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصى هم به‌طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‌هاى دینى واقعاً امامت و پیشوایى دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى و حافظ احکام و قوانین الهى است. اما ممکن است شخصى امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان‌که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به‌عنوان امام معرفى مى‌کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصى که به تمام احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى از متدینین هم به او اقتدا مى‌کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌گیرند، لیکن پیشوایى او در زمانى است که به مقام خلافت و جانشینى منصوب نگشته است، چنین فردى را از حیث لغت مى‌توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهى نیز خلافت صادق است، ولى امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى معینى را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصى از حیث لغت مى‌توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى در تمام شئون شمرده نمى‌شود.<ref>ر.ک: همان، ص43-44</ref>


به اعتقاد نویسنده، اگر امام به‌طور اطلاق به کسى گفته شد و قرینه‌اى وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند، باید گفت پیشوا و رهبر کلى است و در کلیه امور معنوى و مادى پیشوایى دارد.<ref>همان، ص45</ref>
به اعتقاد نویسنده، اگر امام به‌طور اطلاق به کسى گفته شد و قرینه‌اى وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند، باید گفت پیشوا و رهبر کلى است و در کلیه امور معنوى و مادى پیشوایى دارد.<ref>همان، ص45</ref>