۱٬۱۲۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
}} | }} | ||
'''رحلة ابن خلدون'''، اثر [[ابن خلدون، | '''رحلة ابن خلدون'''، اثر [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابوزيد عبدالرحمن بن ابوعبدالله]]، معروف به [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]](732-808ق) جامعه شناس، سياستمدار و مورخ بزرگ تونسى، با تحقيق محمد بن تاويت الطنجى مىباشد. وى آثار ارزشمندى را پديد آورد كه سفرنامه يكى از آنها است. اين كتاب يك اثر جغرافيايى از نوع سفرنامه نيست، بلكه به تمام معنى سرگذشت زندگانى اوست كه شخصاً نوشته و ضمن آن همه رفت و آمدها و حوادثى را كه بر او گذشته شرح داده است. اين اثر غالباً ً با كتاب تاريخ ابن خلدون پيوسته بوده است و با آن اشتباه مىشود، لذا لازم به ذكر است كه نظريات جغرافيايى [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] را نه از سفرنامه، بلكه از كتاب بزرگ تاريخ او مىتوان بدست آورد. | ||
== ساختار== | == ساختار== | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
اين كتاب به زندگى شخصى و سيره [[ابن خلدون، | اين كتاب به زندگى شخصى و سيره [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] اختصاص دارد. بخش بيشترى را نامهها و آنچه در طول سفرهايش مابين غرب و شرق اتفاق افتاده تشكيل مىدهد. وى داراى طبع شعر بوده است و لذا بسيارى از اشعارش خطاب به حكام و امرا را در كتاب آورده است. كتاب مشتمل بر گزارشهایى از مناصب او و سلاطين بلاد مختلف است. دو بار به اندلس و سپس به مصر و حجاز و شام مسافرت كرد. از سرگذشت [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] معلوم مىشود كه از قرن پانزدهم ميلادي، با وجود انقسام جهان اسلام به چندين واحد سياسى، روابط فرهنگى ميان مغرب و مصر برقرار بوده است. ظاهراً دانشوران مىتوانستهاند، بىاشكال از منطقهاى به منطقه ديگر روند و كم و بيش مدتى در جاهاى مختلف بمانند و تفاوت مهمى در محيط احساس نكنند. درباره جهانگردان عادى نيز چنين بود، در همه قرن نهمق و تا اواخر ايام دولت غرناطه ارتباط با اندلس برقرار بود و جهانگردان مشرق به منظور كنجكاوى يا مانند سابق، برای كسب علم به آن سرزمين مىرفتند. مطالب كتاب كه در واقع زندگینامه [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] به قلم خود اوست را مىتوان به چهار دوره تقسيم كرد: | ||
دوره اول: | دوره اول: | ||
[[ابن خلدون، | [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] سفرنامهاش را با شرح خاندان خود آغاز كرده است. او خود را با استناد بر جَمْهَرة ابن حزم از نسل وائل بن حُجْر كندي صحابي میداند. او برخى از مقدمات را پيش پدر آموخت و برای فراگيرى علوم سنتى نزد استادان تونسى به شاگردي نشست. او قرائتهای مختلف قرآن و نيز نحو و حديث و فقه مالكى را بياموخت و چندي به حفظ شعر پرداخت شانزده ساله بود كه يك حادثه سياسى بزرگ در زادگاهش روي داد و در تربيت علمى او اثري عميق نهاد. در 748ق سلطان ابوالحسن مرينى- سلطان مغرب اقصى- با استفاده از ناتوانى و كشمكشهای درونى سلاطين مغرب، برای دو سال مغرب أدنى را به زير فرمان خود درآورد و [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] به سبب پايگاه اجتماعى خانوادهاش و آمادگى علمى توانست از دانشمندان برجستهای كه سلطان مغرب در دربار خود گرد آورده بود، نيك بهره برگيرد. وى در زندگینامه خود از اين رويداد به عنوان يكى از حوادث فراموش ناشدنى ياد كرده است. | ||
عبدالرحمان در 21 سالگى به خدمت دولت درآمد و منصب علامت نويسى سلطان را كه وظيفهاش نوشتن تحميديه "الحمدلله و الشكرلله" با خط درشت در فرمانها بود، به عهده گرفت. [[ابن خلدون، | عبدالرحمان در 21 سالگى به خدمت دولت درآمد و منصب علامت نويسى سلطان را كه وظيفهاش نوشتن تحميديه "الحمدلله و الشكرلله" با خط درشت در فرمانها بود، به عهده گرفت. [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] پس از مدتي به شهر ابّه و پس از آن به قفصه و سپس به بسكره رفت. ابن خلدون از بسكره عازم خدمت ابوعنان در تلمسان شد و با احترام بسيار پذيرفته شد. سلطان به فاس بازگشت و به گردآوردن دانشمندان دربار خود پرداخت كسانى كه عبدالرحمان را در تونس شناخته بودند، پيش سلطان از او ياد كردند. سلطان از وزير خود خواست كه [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] را پيش او بفرستد. وي كه در اين هنگام با دختر یکیاز بزرگان دربار حفصى ازدواج كرده بود، به فاس رفت و در 755ق به مجمع علمى دربار پيوست و از ملازمان نماز جمعة سلطان شد و سپس به منصب دبيري خاص توقيع گماشته شد. وي از اين فرصت برای مطالعه و ديدار استادان مغربى كه به عنوان سفارت به فاس مىآمدند، سود جست و تا ممكن بود از آنان آموخت و اجازه عام گرفت. ابن خلدون از استادان و مشايخ زيادى علم آموخته است كه اسامى همه آنها را ذكر كرده است. همچنين دسترسى به كتابخانههای غنى مدارس فاس كه مركز تجمع علما و ادبا بود، برای طالب علمى چون او مغتنم بود. | ||
دوره دوم: | دوره دوم: | ||
اين دوره كه عمدتاًً دوره فعاليت سياسى اوست، با انتقال به فاس آغاز شد. اقامت [[ابن خلدون، | اين دوره كه عمدتاًً دوره فعاليت سياسى اوست، با انتقال به فاس آغاز شد. اقامت [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] در فاس هشت سال طول كشيد(755-763ق) نزدیک به دو سال از اين هشت سال را در زندان گذراند. علت زندانى شدن عبدالرحمن ارتباط بىپروای او با شاهزاده ابوعبدالله محمد حفصى، امير پيشين بود كه همچون گروگانى در دربار فاس مىزيست؛ چون به سلطان خبر دادند كه شاهزاده تصميم به فرار دارد، او را با عبدالرحمان به زندان افكند. او تا مرگ سلطان ابوعنان در 759ق زندانى بود تا سرانجام وزير سلطان او را آزاد كرد و به منصب پيشين باز گماشت. پس از مدتي ابوسالم برادر ابوعنان از اندلس قيام كرد و از [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] هم در اين راه ياري خواست او نيز چنين كرد و بسیاری از بزرگان مرينى را به حمايت از ابوسالم برانگيخت. وي در نيمه شعبان 760ق به حكومت رسيد و [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] را به جهت سابقهای كه داشت به دبيري خاص و امور نامههای سلطانى برگزيد. ابوسالم پس از دو سال سلطنت در 762ق كشته شد. آنگاه [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] عزم اندلس كرد. شايد يكى از علل مهم سفر [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] به اندلس سابقه آشنايى او با سلطان و وزير غرناطه بود. | ||
در سالهاي761-763ق كه سلطان غرناطه، ابوعبدالله محمد بن يوسف احمر، معروف به محمد پنجم و وزير اديب و مورخ او لسانالدين محمد مشهور به ابن الخطیب به فاس پناه آورده بودند، ابن خلدون از هيچ كمكى به ايشان فروگذار نكرده بود. بدينسان [[ابن خلدون، | در سالهاي761-763ق كه سلطان غرناطه، ابوعبدالله محمد بن يوسف احمر، معروف به محمد پنجم و وزير اديب و مورخ او لسانالدين محمد مشهور به ابن الخطیب به فاس پناه آورده بودند، ابن خلدون از هيچ كمكى به ايشان فروگذار نكرده بود. بدينسان [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] در سال 764ق به غرناطه رفت و در زمره بزرگان دربار قرار گرفت. اكرام بسيار سلطان در حق ابن خلدون او را به سرودن مدايحى واداشت و قصايدى در مدح وى سرود كه بخشهايى از آن در كتاب آمده است؛ اما اين وضع رضايت بخش چندان نپاييد. بدگويان وزير سلطان را نسبت به وي بدگمان كردند. اين دگرگونى احوال همزمان با تحولاتى در مغرب اوسط بود. امير ابوعبدالله محمد كه بر بجايه دست يافته بود(765ق)، [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] را در نامهای به نزد خود خواند. ابن خلدون برای حفظ دوستى گذشته با ابن خطیب يا براى استفاده از موقعيت مناسبى كه پيش آمده بود، راه بجايه در پيش گرفت و در اواسط 766ق به آنجا رسيد. سلطان منصب حاجبى را به [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] سپرد و معنى آن در مغرب استقلال در اداره امور دولت و رابط ميان سلطان و عمال او بود. | ||
پس از مدتى دوباره اوضاع حكومتى پريشان شد و اوعازم بسكره شد و شش سال در آنجا مقيم شد. در اين مدت او به جای خدمت در دربارها، به فعاليت در ميان قبايل و عشاير پرداخت. آشنايى او با عادات قبايل و نفوذ معنوي او در ميان آنان او را قادر مىساخت كه اين قبايل را متحد كند و هر چند گاه آنان را به هواخواهى اين يا آن سلطان برانگيزد. | پس از مدتى دوباره اوضاع حكومتى پريشان شد و اوعازم بسكره شد و شش سال در آنجا مقيم شد. در اين مدت او به جای خدمت در دربارها، به فعاليت در ميان قبايل و عشاير پرداخت. آشنايى او با عادات قبايل و نفوذ معنوي او در ميان آنان او را قادر مىساخت كه اين قبايل را متحد كند و هر چند گاه آنان را به هواخواهى اين يا آن سلطان برانگيزد. | ||
اقامت او در ميان قبايل رابطه او را با دنيای بيرون نگسست و با نامههایی كه بين او و ابن خطیب مبادله مىشد از اخبار سیاسی و علمي و ادبي اطلاع مىيافت. پس از مدتى با تغيير حكومت و به وزارت رسيدن ابوبكر بن غازى مجددا عازم فاس گرديد. مدت دو سال اقامت اخير [[ابن خلدون، | اقامت او در ميان قبايل رابطه او را با دنيای بيرون نگسست و با نامههایی كه بين او و ابن خطیب مبادله مىشد از اخبار سیاسی و علمي و ادبي اطلاع مىيافت. پس از مدتى با تغيير حكومت و به وزارت رسيدن ابوبكر بن غازى مجددا عازم فاس گرديد. مدت دو سال اقامت اخير [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] در فاس(774-776ق) به سبب اقامت ابن خطیب در آنجا دستخوش اضطراب بود. او پس از مدتي راهى اندلس شد. اقامت او در اندلس چند ماه بيشتر طول نكشيد. اطرافيان سلطان ابوالعباس پس از دست يافتن بر شهر جديد فاس، ابن خطیب را زندانى كرده بودند. ابن خطیب با پيامى از زندان از [[ابن خلدون، عبدالرحمان بن ابوعبدالله محمد|ابن خلدون]] ياري خواسته بود؛ ولى نه تنها كوشش ابن خلدون در اين مورد به جايى نرسيد، بلكه رجال فاس سلطان غرناطه را از دوستى ابن خلدون با وزير پيشين و دشمن كنونى ترساندند. ابن خلدون ناگزير راهى تلمسان شد و در آنجا به تدريس و تعليم پرداخت. تجربههای پيشين به اندازه كافى بيهودگى عمل سياسى را به ابن خلدون ثابت كرده بود؛ اما اين بار او به راستى بر آن شد تا از سياست كناره بجويد، به همين سبب از همكاری با سلطان ابوحمو در گردآوری قبايل سرباز زد و به قبايل بنىعريف پناه برد. آنان ابن خلدون را گرامى داشتند و چندي بعد از سلطان خواستند كه عذر او را در ناتوانى از انجام خدمت بپذيرد و سپساو را با خانوادهاش كه از تلمسان آمدند، در قلعه ابن سلامة جای دادند. | ||
دوره سوم: | دوره سوم: |