۱۰۵٬۷۰۵
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''بحر الحقيقة'''، اثر احمد بن محمد بن محمد طوسى غزالى (ح452-520ق)، کتابی است پیرامون سفر معنوی روح و تعالی آن که به اهتمام نصرالله | '''بحر الحقيقة'''، اثر [[غزالی، احمد بن محمد|احمد بن محمد بن محمد طوسى غزالى]] (ح452-520ق)، کتابی است پیرامون سفر معنوی روح و تعالی آن که به اهتمام [[پورجوادی، نصرالله|نصرالله پورجوادی]]، منتشر شده است. | ||
غزالی در این کتاب، کموبیش، همان معانی که در دو اثر دیگر خود، | [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در این کتاب، کموبیش، همان معانی که در دو اثر دیگر خود، «[[سوانح]]» و «رسالة الطير» یا «[[داستان مرغان]]» مطرح نموده را به طرز دیگری، بیان کرده و جزئیات سفر روح را به تفصیل بیشتر، شرح داده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص8</ref>. | ||
از نظر غزالی، پیش از آنکه روح به عالم ترکیب بیاید و به غوغای بشریت مبتلا شود، در عین تجرد خود از اصل خویش دور شده و سپس بدو بازگشته است. پس از این وصال، بار دیگر روح به هجران و فراق مبتلا شده و در زندان این عالم، اسیر گشته است. بنابراین، روح نه یک نزول، بلکه دو نزول و یک صعود در پشت سر گذاشته و اینک در عالم بشریت به انتظار بازگشت دوم است. این مطلب را غزالی در ابتدای کتاب تصریح کرده است<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | از نظر [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]]، پیش از آنکه روح به عالم ترکیب بیاید و به غوغای بشریت مبتلا شود، در عین تجرد خود از اصل خویش دور شده و سپس بدو بازگشته است. پس از این وصال، بار دیگر روح به هجران و فراق مبتلا شده و در زندان این عالم، اسیر گشته است. بنابراین، روح نه یک نزول، بلکه دو نزول و یک صعود در پشت سر گذاشته و اینک در عالم بشریت به انتظار بازگشت دوم است. این مطلب را [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در ابتدای کتاب تصریح کرده است<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | ||
پس از تمهید این مقدمه، غزالی به شرح کیفیت این سفر مبادرت ورزیده و حالات و مشاهدات رونده را در حین عبور از دریاهای هفتگانه، به رمز و اشاره، بیان کرده است. اما پیش از اینکه سخن از سفر دریاها به میان آورد، در مقدمه خود، باید مسافر را به ساحل دریای نخستین که بحر معرفت است، برساند و ازاینرو به تمییز سفر خشکی که حد آن ساحل دریاست و سفر دریا و بیان اقسام هریک، میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | پس از تمهید این مقدمه، غزالی به شرح کیفیت این سفر مبادرت ورزیده و حالات و مشاهدات رونده را در حین عبور از دریاهای هفتگانه، به رمز و اشاره، بیان کرده است. اما پیش از اینکه سخن از سفر دریاها به میان آورد، در مقدمه خود، باید مسافر را به ساحل دریای نخستین که بحر معرفت است، برساند و ازاینرو به تمییز سفر خشکی که حد آن ساحل دریاست و سفر دریا و بیان اقسام هریک، میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | ||
غزالی در این کتاب، معرفت را یکی از دریاها بشمار آورده است؛ زیراکه معرفت حکم به خرابی مسافر میکند و او را از تمییز وجود خود، پاک میسازد. در این دریا، مسافر در سفینه عنایت مینشیند و چشم به بادبان لطافت میدوزد تا صدف یقین به کف آورد. آنگاه دری را که در میان صدف است، با دست همت برمیگیرد و نظر از دو عالم بریده میگرداند و از خود فانی میشود تا شاهد معنی گردد. از پرتو همین مشاهده است که عارف به عهد الست وفا میکند و پاسخ «بلی شهدنا» میدهد. در شرح گوهر این دریا، غزالی مینویسد که آن آفتاب فلک معرفت است. این آفتاب از مشرق سر عارف طلوع نموده و در مغرب دل او، غروب میکند<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در این کتاب، معرفت را یکی از دریاها بشمار آورده است؛ زیراکه معرفت حکم به خرابی مسافر میکند و او را از تمییز وجود خود، پاک میسازد. در این دریا، مسافر در سفینه عنایت مینشیند و چشم به بادبان لطافت میدوزد تا صدف یقین به کف آورد. آنگاه دری را که در میان صدف است، با دست همت برمیگیرد و نظر از دو عالم بریده میگرداند و از خود فانی میشود تا شاهد معنی گردد. از پرتو همین مشاهده است که عارف به عهد الست وفا میکند و پاسخ «بلی شهدنا» میدهد. در شرح گوهر این دریا، غزالی مینویسد که آن آفتاب فلک معرفت است. این آفتاب از مشرق سر عارف طلوع نموده و در مغرب دل او، غروب میکند<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == |