مرشد و مرید: مکاتبات عبدالرحمن اسفراینی با علاءالدوله سمنانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR13952J1.jpg | عنوان = مکاتیب عبدالرحمن اسفراینی علاء‌الدوله سمنانی | عنوان‌های دیگر = مرشد و مرید | پدیدآورندگان | پدیدآوران = لندلت، هرمان (نويسنده) |زبان | زبان = فارسی | کد کنگره = ‎‏/‎‏الف‎‏5‎‏م‎‏4 283/2 BP | م...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:
| پیش از =  
| پیش از =  
}}
}}
'''مرشد و مرید: مکاتبات عبدالرحمن اسفراینی با علاءالدوله سمنانی'''، مجموعه نامه‌ها و مکاتبات انجام‌شده میان ابومحمد نورالدین عبدالرحمن بن محمد بن محمد اسفراینی (639-717ق)، از مشایخ طریقت کبرویه و مؤسس شعبه نوریه اسفراینیه است با علاء‌الدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکى سمنانى (659-736ق)، از بزرگان تصوف ایرانى و از شاعران و نویسندگان سده‌هاى هفتم و هشتم هجری که با تصحیحات هرمان لندلت، منتشر شده است.
'''مرشد و مرید: مکاتبات عبدالرحمن اسفراینی با علاءالدوله سمنانی'''، مجموعه نامه‌ها و مکاتبات انجام‌شده میان [[اسفراینی، عبدالرحمن بن محمد|ابومحمد نورالدین عبدالرحمن بن محمد بن محمد اسفراینی]] (639-717ق)، از مشایخ طریقت کبرویه و مؤسس شعبه نوریه اسفراینیه است با [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاء‌الدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکى سمنانى]] (659-736ق)، از بزرگان تصوف ایرانى و از شاعران و نویسندگان سده‌هاى هفتم و هشتم هجری که با تصحیحات [[لندلت، هرمان|هرمان لندلت]]، منتشر شده است.


متن مکاتبات، ادبی و مربوط به قرن هفتم و هشتم هجری می‌باشد. مطالب کتاب در دو بخش، تنظیم شده است.
متن مکاتبات، ادبی و مربوط به قرن هفتم و هشتم هجری می‌باشد. مطالب کتاب در دو بخش، تنظیم شده است.


در بخش نخست، برگزیده‌ای از مجموعه «رسائل النور في شمائل أهل السرور»، گردآوری علاءالدوله سمنانی، در اختیار خواننده قرار گرفته است. در قسمتی از این رسائل، چنین آمده است: «باری - عز اسمه - فرزند عزیز علاءالدوله را به کمال درجات مقربان برساناد و از ذوق مشارب مریدان بی‌نصیب مگرداناد؛ بالنبي و آله. بدیع رسید، خبر سلامی داد، بدان شاد شدم. چون سخن حسن آملی و مصاحبت او گفت، دل‌تنگ شدم و با وی گفتم که این سخن ناگفتنی را فروگذار که عاقبت خیر باشد؛ زیرا که بر دل زیادت گردی بنشست. او خواست که مبالغت کند، هم راه باز ندادم و با وی گفتم: لازم نیست همه کس مرید شیخ رضی‌الدین علی لالا باشند. او نیز دانست که ناگفتن بهترست؛ خاموش شد. تا در این چند روز اخی عمر رسید و مکتوبی که نوشته بود رسانید، احوال معلوم شد. مع‌هذا جرأت نباید نمود و با هیچ ناجنس و جاهل صحبت نباید داشت، که برکت از وقت مرد برد و اثر صحبت مبتدعی چندان زیان به کار مرد رساند که سال‌ها تدارک نتوان کرد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص12</ref>.
در بخش نخست، برگزیده‌ای از مجموعه «رسائل النور في شمائل أهل السرور»، گردآوری [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدوله سمنانی]]، در اختیار خواننده قرار گرفته است. در قسمتی از این رسائل، چنین آمده است: «باری - عز اسمه - فرزند عزیز [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدوله]] را به کمال درجات مقربان برساناد و از ذوق مشارب مریدان بی‌نصیب مگرداناد؛ بالنبي و آله. بدیع رسید، خبر سلامی داد، بدان شاد شدم. چون سخن حسن آملی و مصاحبت او گفت، دل‌تنگ شدم و با وی گفتم که این سخن ناگفتنی را فروگذار که عاقبت خیر باشد؛ زیرا که بر دل زیادت گردی بنشست. او خواست که مبالغت کند، هم راه باز ندادم و با وی گفتم: لازم نیست همه کس مرید شیخ رضی‌الدین علی لالا باشند. او نیز دانست که ناگفتن بهترست؛ خاموش شد. تا در این چند روز اخی عمر رسید و مکتوبی که نوشته بود رسانید، احوال معلوم شد. مع‌هذا جرأت نباید نمود و با هیچ ناجنس و جاهل صحبت نباید داشت، که برکت از وقت مرد برد و اثر صحبت مبتدعی چندان زیان به کار مرد رساند که سال‌ها تدارک نتوان کرد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص12</ref>.


بخش دوم، مکاتبات نورالدین اسفراینی است با علاءالدوله سمنانی. در بخشی از این مکاتبات، چنین می‌خوانیم: «ای فرزند، در آن وقت که وقت در هستی وقت خود نیست بود و سلطان وقت، از شراب زلال لایزالی در نیستی خود مست، خود را در بی‌خودی از خودی و بی‌خودی خود بی‌خود دید و وقت با صاحب وقت بی‌وقت، صاحب وقت در وقت بی‌وقت خود بی‌خود در هستی او سر از جیب نیستی برزده در نیستی هستی خود در نیستی می‌زد...»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>.
بخش دوم، مکاتبات [[اسفراینی، عبدالرحمن بن محمد|نورالدین اسفراینی]] است با [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدوله سمنانی]]. در بخشی از این مکاتبات، چنین می‌خوانیم: «ای فرزند، در آن وقت که وقت در هستی وقت خود نیست بود و سلطان وقت، از شراب زلال لایزالی در نیستی خود مست، خود را در بی‌خودی از خودی و بی‌خودی خود بی‌خود دید و وقت با صاحب وقت بی‌وقت، صاحب وقت در وقت بی‌وقت خود بی‌خود در هستی او سر از جیب نیستی برزده در نیستی هستی خود در نیستی می‌زد...»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>.


==پانویس ==
==پانویس ==