۱۰۶٬۷۹۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''مسیح و فرهنگ''' تألیف اچ. ریچارد | '''مسیح و فرهنگ''' تألیف [[نيبور، هلموت ريچارد|اچ. ریچارد نیبور]]، ترجمه [[بدره، محسن|محسن بدره]] و [[گلمرادي، روحالله|روحالله گلمرادی]]؛ این کتاب حاصل سخنرانیهای پرفسور [[نيبور، هلموت ريچارد|اچ. ریچارد نیبور]] (1894 ـ 1962) در ژانویۀ سال 1949 میلادی در بنیاد فارغالتحصیلان مدرسۀ علوم دینی مشایخی اوستین است. [[نيبور، هلموت ريچارد|ریچارد نیبور]] یکی از مهمترین اخلاقگرایان الهیاتی مسیحی سدۀ بیستم آمریکا به شمار میرود و از آموزههای مهم او حاکمیت و قدرت مطلق خداوند و نسبیت تاریخی است؛ به بیان دیگر خداوند مطلق و متعالی است؛ ولی انسانها بخشی از سیلان جهاناند. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
این کتاب حاصل سخنرانیهای پرفسور اچ. ریچارد نیبور (1894 ـ 1962) در ژانویۀ سال 1949 میلادی در بنیاد فارغالتحصیلان مدرسۀ علوم دینی مشایخی اوستین است. ریچارد نیبور یکی از مهمترین اخلاقگرایان الهیاتی مسیحی سدۀ بیستم آمریکا به شمار میرود و از آموزههای مهم او حاکمیت و قدرت مطلق خداوند و نسبیت تاریخی است؛ به بیان دیگر خداوند مطلق و متعالی است؛ ولی انسانها بخشی از سیلان جهاناند. از این نویسنده «سرچشمههای اجتماعی فرقهگرایی» (1929)، «پادشاهی خداوند در آمریکا» (1937)، «معنای وحی» (1941)، «مسیح و فرهنگ» (1951)، «هدف کلیسا و روحانیونش» (1956)، «یگانهپرستی تمامعیار و فرهنگ غربی» (1960)، «خود مسئول» (1963) و «ایمان روی زمین: کاوشی در ساختار ایمان انسانی» (1989) منتشر شده است. | این کتاب حاصل سخنرانیهای پرفسور [[نيبور، هلموت ريچارد|اچ. ریچارد نیبور]] (1894 ـ 1962) در ژانویۀ سال 1949 میلادی در بنیاد فارغالتحصیلان مدرسۀ علوم دینی مشایخی اوستین است. ریچارد نیبور یکی از مهمترین اخلاقگرایان الهیاتی مسیحی سدۀ بیستم آمریکا به شمار میرود و از آموزههای مهم او حاکمیت و قدرت مطلق خداوند و نسبیت تاریخی است؛ به بیان دیگر خداوند مطلق و متعالی است؛ ولی انسانها بخشی از سیلان جهاناند. از این نویسنده «سرچشمههای اجتماعی فرقهگرایی» (1929)، «پادشاهی خداوند در آمریکا» (1937)، «معنای وحی» (1941)، «مسیح و فرهنگ» (1951)، «هدف کلیسا و روحانیونش» (1956)، «یگانهپرستی تمامعیار و فرهنگ غربی» (1960)، «خود مسئول» (1963) و «ایمان روی زمین: کاوشی در ساختار ایمان انسانی» (1989) منتشر شده است. | ||
مهمترین اثر نیبور همین کتاب است و عمدۀ شهرت او نیز به دلیل همین کتاب است. نیبور در این کتاب بحثی چندجانبه دربارۀ نسب مسیحیت و فرهنگ را طرح میکند و با این ملاحظه که مسئلۀ تمدن و مسیحیت و فرهنگ میشه وجود داشته و سرگشتگی مسیحیان در این زمینه همیشگی بوده است، میگوید باید گفتگویی بیانتها در وجدان و جامعۀ مسیحی در باب این دو واقعیت پیچیده (مسیح و فرهنگ) شکل بگیرد. او پاسخهایی را که در طول تاریخ مسیحیت به این مسئله داده شده، بهتفصیل مطالعه کرده و در قالب پنج پاسخ آنها را دستهبندی میکند: مسیح علیه فرهنگ، مسیحِ فرهنگ، مسیح بالاتر از فرهنگ، مسیح و فرهنگ در تعارض، مسیح دگرگونکنندۀ فرهنگ. | مهمترین اثر [[نيبور، هلموت ريچارد|نیبور]] همین کتاب است و عمدۀ شهرت او نیز به دلیل همین کتاب است. نیبور در این کتاب بحثی چندجانبه دربارۀ نسب مسیحیت و فرهنگ را طرح میکند و با این ملاحظه که مسئلۀ تمدن و مسیحیت و فرهنگ میشه وجود داشته و سرگشتگی مسیحیان در این زمینه همیشگی بوده است، میگوید باید گفتگویی بیانتها در وجدان و جامعۀ مسیحی در باب این دو واقعیت پیچیده (مسیح و فرهنگ) شکل بگیرد. او پاسخهایی را که در طول تاریخ مسیحیت به این مسئله داده شده، بهتفصیل مطالعه کرده و در قالب پنج پاسخ آنها را دستهبندی میکند: مسیح علیه فرهنگ، مسیحِ فرهنگ، مسیح بالاتر از فرهنگ، مسیح و فرهنگ در تعارض، مسیح دگرگونکنندۀ فرهنگ. | ||
هرچند این کتاب به رابطۀ دین و فرهنگ در مسیحیت اختصاص دارد، باید گفت تئوری نیبور در بیان الگوهای چندگانه در نسبت مسیحیت و فرهنگ، قابلیت طرح و گفتگو در باب «فرهنگ و اسلام» را نیز دارد. نسبت اسلام و فرهنگ در یک بستر تاریخی ممکن است اسلام را علیه فرهنگی مثل فرهنگ جاهلی بشوراند، در بستری دیگر و شرایطی متفاوت ممکن است دین را صبغۀ فرهنگی بدهد و آن را به موجب دینداریهای ضعیف مغلوب فرهنگ پیرامونی بکند و در شرایطی تاریخی و جغرافیایی دیگر در روابطی دیالکتیک، در شرایط ضعف و قوت ممکن است حالت قیض و بسط به خود بگیرد. | هرچند این کتاب به رابطۀ دین و فرهنگ در مسیحیت اختصاص دارد، باید گفت [[نيبور، هلموت ريچارد|تئوری نیبور]] در بیان الگوهای چندگانه در نسبت مسیحیت و فرهنگ، قابلیت طرح و گفتگو در باب «فرهنگ و اسلام» را نیز دارد. نسبت اسلام و فرهنگ در یک بستر تاریخی ممکن است اسلام را علیه فرهنگی مثل فرهنگ جاهلی بشوراند، در بستری دیگر و شرایطی متفاوت ممکن است دین را صبغۀ فرهنگی بدهد و آن را به موجب دینداریهای ضعیف مغلوب فرهنگ پیرامونی بکند و در شرایطی تاریخی و جغرافیایی دیگر در روابطی دیالکتیک، در شرایط ضعف و قوت ممکن است حالت قیض و بسط به خود بگیرد. | ||
مبنای نیبور در این کتاب و تأکید او بر کارکرد «تغییردهندگی یا دگرگونکنندگی» مسیح در مواجهه با فرهنگ، مبنایی الهیاتی و بنیادی متفاوت در نسبت دین و دنیا، دین و سیاست، دین و فرهنگ و دین و تمدن است. این مبنا در روابط دوگانۀ دین و دنیا و دین و پدیدههای اینجهانی اصالت را به دین میدهد و راه را برای سکولارشدن و عرفیکردن دین سخت و دشوار میکند. | مبنای نیبور در این کتاب و تأکید او بر کارکرد «تغییردهندگی یا دگرگونکنندگی» مسیح در مواجهه با فرهنگ، مبنایی الهیاتی و بنیادی متفاوت در نسبت دین و دنیا، دین و سیاست، دین و فرهنگ و دین و تمدن است. این مبنا در روابط دوگانۀ دین و دنیا و دین و پدیدههای اینجهانی اصالت را به دین میدهد و راه را برای سکولارشدن و عرفیکردن دین سخت و دشوار میکند. |