۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ، ' به '، ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه اش ' به 'هاش ') |
||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
عشق و وجد و سماع به روش و بینش عرفانی ابوسعید در میان میراث مشایخ معاصرش جایگاهی ممتاز بخشیده است. عشق نزد ابوسعید شبكهای است از شبكههای حق، شبكهای كه در آن بنده از همه چیز خود جدا و به حق وابسته میشود. وی در اقلیم عرفان عاشقانه، نقطه مقابل عارفانی متشرع، همچون [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهابالدین سهروردی]] (د 632ق/ 1235م)، قرار میگرفته و نسبت به عارفان اهل سكر، توجه و تعلق خاطری خاص داشته است. او منصور حلاج را عاشقی میدانست كه در شرق و غرب همانند نداشته است. نظر پیر میهنه در باب عشق، مؤید نظریه وحدت شهود است، چنانكه او عشق خدا را به بنده در حقیقت عشق حق به خودش تعبیر میكرده و این نكته را در تفسیر كریمه «یحِبُّهُم وَ یحِبُّونَهُ» (مائده/5/54)، با این عبارت باز گفته است: «… یحبهم فإنه لا یحب إلّا نفسه». | عشق و وجد و سماع به روش و بینش عرفانی ابوسعید در میان میراث مشایخ معاصرش جایگاهی ممتاز بخشیده است. عشق نزد ابوسعید شبكهای است از شبكههای حق، شبكهای كه در آن بنده از همه چیز خود جدا و به حق وابسته میشود. وی در اقلیم عرفان عاشقانه، نقطه مقابل عارفانی متشرع، همچون [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهابالدین سهروردی]] (د 632ق/ 1235م)، قرار میگرفته و نسبت به عارفان اهل سكر، توجه و تعلق خاطری خاص داشته است. او منصور حلاج را عاشقی میدانست كه در شرق و غرب همانند نداشته است. نظر پیر میهنه در باب عشق، مؤید نظریه وحدت شهود است، چنانكه او عشق خدا را به بنده در حقیقت عشق حق به خودش تعبیر میكرده و این نكته را در تفسیر كریمه «یحِبُّهُم وَ یحِبُّونَهُ» (مائده/5/54)، با این عبارت باز گفته است: «… یحبهم فإنه لا یحب إلّا نفسه». | ||
توجه ابوسعید به عشق، انگیزه سماع و پایكوبیهای خانقاهی را در او بیدار میداشت و انس او به سماع تا جایی بود كه از مریدان خواسته بود، | توجه ابوسعید به عشق، انگیزه سماع و پایكوبیهای خانقاهی را در او بیدار میداشت و انس او به سماع تا جایی بود كه از مریدان خواسته بود، جنازهاش را با اقوال و ابیاتی در خور سماع تشییع كنند. شاید در تاریخ تصوف پیش از عصر ابوسعید، انس و الفتی را كه او به سماع داشت در كس دیگری نتوان سراغ گرفت. شدت دلبستگی او را به سماع در برخی روایاتی كه از احوال او نقل كردهاند، میتوان دید. | ||
ابوسعید اندیشه شادزیستن را از نوجوانی از بشر یاسین آموخته بود كه میگفت «مرد باید كه جگرخواره و خندان بودا». اینكه عطار نام و گفتار ابوسعید را مایه خوشی وقت و شادی دل صوفیان شمرده است، هم از تعلق باطن او به شادی حكایت دارد. | ابوسعید اندیشه شادزیستن را از نوجوانی از بشر یاسین آموخته بود كه میگفت «مرد باید كه جگرخواره و خندان بودا». اینكه عطار نام و گفتار ابوسعید را مایه خوشی وقت و شادی دل صوفیان شمرده است، هم از تعلق باطن او به شادی حكایت دارد. | ||
زبان ابوسعید زبان گفتوگوی روزانه مردم است و در عین حال به زبان جوانمردان نزدیك است. شاید یكی از دلایل گیرایی مجالس وعظ او در همین نكته نهفته باشد كه وی از ساختار زبانی عامه مردم بهره میبرده و از مثال رایج در میان آنان استفاده میكرده است. وی گاهی با كنایه و ایما و غیرمستقیم مقصود خود را بیان میكند و گاه نكتههای دقیق عرفانی را به قصه و افسانه در میآمیزد. در بسیاری از سخنان او تناسب لفظی و نوعی وزن و آهنگ یافت میشود. این ویژگی یكی از عوامل عمده شهرت و انتشار پارهای از سخنان او شده است، تا جایی كه برخی از اقوال وی به كلمات قصار و مَثَل سائر همانند گردیده است. | زبان ابوسعید زبان گفتوگوی روزانه مردم است و در عین حال به زبان جوانمردان نزدیك است. شاید یكی از دلایل گیرایی مجالس وعظ او در همین نكته نهفته باشد كه وی از ساختار زبانی عامه مردم بهره میبرده و از مثال رایج در میان آنان استفاده میكرده است. وی گاهی با كنایه و ایما و غیرمستقیم مقصود خود را بیان میكند و گاه نكتههای دقیق عرفانی را به قصه و افسانه در میآمیزد. در بسیاری از سخنان او تناسب لفظی و نوعی وزن و آهنگ یافت میشود. این ویژگی یكی از عوامل عمده شهرت و انتشار پارهای از سخنان او شده است، تا جایی كه برخی از اقوال وی به كلمات قصار و مَثَل سائر همانند گردیده است. |