پرش به محتوا

درباره‌ی شر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURدرباره‌ی شرJ1.jpg | عنوان = | عنوان‌های دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = ایگلتون، تری (نویسنده) آقاجری، روزبه (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره =‏ | موضوع = |ناشر | ناشر =چرخ | مکان نشر =تهران | سال نشر =1401 | کد اتوماسیو...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۳: خط ۳۳:
تبیین مسئلۀ شر مختص نظام‌های فکری الاهیاتی نیست. شر مسئله‌ای است که دیر یا زود گریبان هر نوع تفکر یا فلسفه‌ای را می‌گیرد که می‌کوشد به زندگی این‌جهانی بپردازد بدون آنکه چیزی را در ورای این زندگی در نظر بگیرد. نکته این است که در نظام‌های فکری ناالهیاتی نیز هرچند مسئلۀ قادر دانای متعال وجود ندارد، تبیین مسئلۀ شر با دشواری‌های خاص خود همراه است. آیا انسان‌ها ذاتاً شرورند یا نظام اجتماعی ــ اقتصادی است که آنها را به شرارت وامی‌دارد؟ آیا می‌توان انسانی را پروراند که خالی از شرهای اخلاقی باشد؟ آیا انسان می‌تواند با ابزار علم و فناوری از شرهای طبیعی اجتناب کند یا بر آنها غلبۀ تام داشته باشد؟ و پرسش بنیادی‌تر اینکه در جهانی که در آن خداوند جایی ندارد، آیا اساساً می‌توان از چیزی به نام شر یا خیر سخن گفت؟ و در مرکز همۀ اینها مفهوم «اخلاق» قرار دارد. از کانت و هگل تا مارکس و نیچه و باتای و بدیو پاسخ‌ها تفاوت‌هایی مهم با هم دارند. اگر اصول اخلاقی جهان‌شمول و قاطع (ارادۀ خیر) راه‌حل کانت برای مسئلۀ شر است، مارکس و نیچه اساساً خود اخلاق را شکلی از شر می‌پندارند.
تبیین مسئلۀ شر مختص نظام‌های فکری الاهیاتی نیست. شر مسئله‌ای است که دیر یا زود گریبان هر نوع تفکر یا فلسفه‌ای را می‌گیرد که می‌کوشد به زندگی این‌جهانی بپردازد بدون آنکه چیزی را در ورای این زندگی در نظر بگیرد. نکته این است که در نظام‌های فکری ناالهیاتی نیز هرچند مسئلۀ قادر دانای متعال وجود ندارد، تبیین مسئلۀ شر با دشواری‌های خاص خود همراه است. آیا انسان‌ها ذاتاً شرورند یا نظام اجتماعی ــ اقتصادی است که آنها را به شرارت وامی‌دارد؟ آیا می‌توان انسانی را پروراند که خالی از شرهای اخلاقی باشد؟ آیا انسان می‌تواند با ابزار علم و فناوری از شرهای طبیعی اجتناب کند یا بر آنها غلبۀ تام داشته باشد؟ و پرسش بنیادی‌تر اینکه در جهانی که در آن خداوند جایی ندارد، آیا اساساً می‌توان از چیزی به نام شر یا خیر سخن گفت؟ و در مرکز همۀ اینها مفهوم «اخلاق» قرار دارد. از کانت و هگل تا مارکس و نیچه و باتای و بدیو پاسخ‌ها تفاوت‌هایی مهم با هم دارند. اگر اصول اخلاقی جهان‌شمول و قاطع (ارادۀ خیر) راه‌حل کانت برای مسئلۀ شر است، مارکس و نیچه اساساً خود اخلاق را شکلی از شر می‌پندارند.


ایگلتون در این کتاب، متون ادبی و آثار هنری را به ‌جستجوی ردّپاهای شر می‌کاود و با ارجاع به متون داستانی و نمایشی و فیلم و ... به بررسی مفهوم شر و آشنایی‌زدایی از این مفهوم می‌پردازد و با شوخ‌طبعی نقادانه‌ای که خاص نوشته‌های اوست، برداشت‌های کلیشه‌ای از شر را نقد می‌کند. این کتاب بحثی است در باب اینکه اخلاق و مقوله‌های خیر و شر که مقوله‌هایی اخلاقی هستند، چه جایی می‌توانند در اندیشه‌های مارکسیستی داشته باشند؛ همچنین نقدی است به جهان پسامدرن، بنیادگرایی اسلامی، مواضع مارکسیست‌ها و لیبرال‌های محافظه‌کار در قبال شر و نیز نحوۀ مواجهه با شر در دنیای امروز.
ایگلتون در این کتاب، متون ادبی و آثار هنری را به ‌جستجوی ردّپاهای شر می‌کاود و با ارجاع به متون داستانی و نمایشی و فیلم و... به بررسی مفهوم شر و آشنایی‌زدایی از این مفهوم می‌پردازد و با شوخ‌طبعی نقادانه‌ای که خاص نوشته‌های اوست، برداشت‌های کلیشه‌ای از شر را نقد می‌کند. این کتاب بحثی است در باب اینکه اخلاق و مقوله‌های خیر و شر که مقوله‌هایی اخلاقی هستند، چه جایی می‌توانند در اندیشه‌های مارکسیستی داشته باشند؛ همچنین نقدی است به جهان پسامدرن، بنیادگرایی اسلامی، مواضع مارکسیست‌ها و لیبرال‌های محافظه‌کار در قبال شر و نیز نحوۀ مواجهه با شر در دنیای امروز.


بخشی از استدلال این کتاب این است که شر اساساً رازآلود نیست؛ حتی با وجود آنکه در منطق شرایط اجتماعی روزمره نمی‌گنجد. شر به‌واقع چیزی متافیزیکی است؛ به این معنا که طرز برخوردش با بودن و هستی چنین است، نه به خاطر این و آن تکه از آن. در اساس می‌خواهد بیشتر هستی را نابود کند. اما نمی‌توان از این نتیجه گرفت که شر چیزی فراطبیعی و عاری از هر علیت انسانی است. بسیاری چیزها ـ برای نمونه هنر و زبان ـ چیزی بیش از بازتاب اوضاع‌واحوال اجتماعی‌شان هستند؛ اما چنین چیزی به این معنی نیست که از آسمان افتاده‌اند. همین هم به طور کلی دربارۀ انسان‌ها صحیح است. اگر هیچ تعارض ضروری‌ای میان امر تاریخی و امر فرارونده وجود ندارد، به این دلیل است که خود تاریخ فرایندی فرورونده دارد.
بخشی از استدلال این کتاب این است که شر اساساً رازآلود نیست؛ حتی با وجود آنکه در منطق شرایط اجتماعی روزمره نمی‌گنجد. شر به‌واقع چیزی متافیزیکی است؛ به این معنا که طرز برخوردش با بودن و هستی چنین است، نه به خاطر این و آن تکه از آن. در اساس می‌خواهد بیشتر هستی را نابود کند. اما نمی‌توان از این نتیجه گرفت که شر چیزی فراطبیعی و عاری از هر علیت انسانی است. بسیاری چیزها ـ برای نمونه هنر و زبان ـ چیزی بیش از بازتاب اوضاع‌واحوال اجتماعی‌شان هستند؛ اما چنین چیزی به این معنی نیست که از آسمان افتاده‌اند. همین هم به طور کلی دربارۀ انسان‌ها صحیح است. اگر هیچ تعارض ضروری‌ای میان امر تاریخی و امر فرارونده وجود ندارد، به این دلیل است که خود تاریخ فرایندی فرورونده دارد.