۱۱۱٬۷۹۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ک' به ' میک') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می گ' به ' میگ') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطهام. گاهی احساس میکردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انیس و همدل جداییناپذیر است. احساس میکردم رابطه علی اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست. رابطه ماموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه محب و محبوب است و اگر کفر نبود میگفتم رابطه عابد و معبود است…” | عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطهام. گاهی احساس میکردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انیس و همدل جداییناپذیر است. احساس میکردم رابطه علی اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست. رابطه ماموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه محب و محبوب است و اگر کفر نبود میگفتم رابطه عابد و معبود است…” | ||
«در تمام طول راه که با خودم و آن عزیز یگانه واگویه میکردم، | «در تمام طول راه که با خودم و آن عزیز یگانه واگویه میکردم، میگفتم انگار من مانده ام که روایت کنم تو را! و همچنان بر این گمانم که این است رمز ماندن من در پی آن توفان آشوب و فتنه و بلا .بنشین لیلا! این طور با چشم های غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمی توانم کرد. هر چند تو هر روز بر زخمهای من مرهمی تازه گذاشتی و من هر روز بر جکر دندان گزیده تو جراحت تازهای نشاندم، اما کیست که بتواند این همه غم را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟!» | ||
امام، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی میستُرْد و با او نجوا میکرد: تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بییاور گذاشتی.” و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان کردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم که لب بر لب علی گذاشت و شروع کرد به مکیدن لبها و دندانهای او و دیدم که شانههای او چون ستونهای استوار جهان تکان میخورد و میرود که زلزلهای آفرینش را درهم بریزد. و با گوشهای خودم از میان گریههایش شنیدم که: “دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاک بر سر دنیا. | امام، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی میستُرْد و با او نجوا میکرد: تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بییاور گذاشتی.” و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان کردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم که لب بر لب علی گذاشت و شروع کرد به مکیدن لبها و دندانهای او و دیدم که شانههای او چون ستونهای استوار جهان تکان میخورد و میرود که زلزلهای آفرینش را درهم بریزد. و با گوشهای خودم از میان گریههایش شنیدم که: “دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاک بر سر دنیا. |