۱۰۶٬۲۹۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' مى ش' به ' میش') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' مى گ' به ' میگ') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
==نظام فلسفى كه بوعلى در كتاب اشارات== | ==نظام فلسفى كه بوعلى در كتاب اشارات== | ||
نظام فلسفى كه بوعلى در كتاب اشارات عرضه كرده است بيش از همه صبغه مشائى و [[ارسطو]]ئى دارد و او بيش از ديگران در تبويب، تنظيم و تبيين و تكميل اين فلسفه سهم دارد، ولى در عين حال فقط يك فيلسوف شارح نبوده و پيروى او كوركورانه و تعجب آميز نيست. بلكه او در بعضى موارد و به ويژه در مباحث الهى كوشيده است در ساختار تفكر مشائى نوآورى كند وبه كمك آراء افلاطونى و به خصوص عناصر عرفانى و اشراقى فلسفه نوافلاطونى و از همه بالاتر به مدد جهان بينى اسلامى نظام فلسفى نوينى بنياد نهد كه نوآوریها و آميزههاى غير [[ارسطو]]يى در كتاب اشارات بهتر مشهود است براى نمونه در بخش الهيات میگوید از آنجا كه موضوع فلسفه «موجود بما هر موجود» است هميشه مسأله هستى، در تفكر فلسفى از اهميت ويژهاى برخوردار بوده است [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هستى شناسى خود را از مفهوم وجود آغاز مىكند و جود و موجود از بديهى ترين مفاهيمى هستند كه درباره آنها هيچ توضيحى جز شرح الاسم نمى توان داد و مفهومى اعم از محسوس است و نه آن گونه كه بعضى از مردمان توهم كردهاند مساوى با آن در قسمت منطق بخش مقولات میگوید مفهوم وجود با آنكه مشترك معنوى است و بر همه موجودات به يك معنى صدق مىكند اما در عين حال مفهومى مشكّك است كه صدق آن بر افرادش به كمى و زيادى و شدّت و ضعف است. اما مسئله مهمترى در نظام هستى شناسى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نقش محورى دارد مسأله تمايز ميان وجود و ماهيت است. از جمله دلايلى كه او بر تمايز وجود از ماهيت در ذهن میآورد اين است كه گاهى هستى چيزى بر ما معلوم است اما نمى دانيم كه چيست به مثل آنكه در وجود حيات شك نداريم اما ماهيت وحقيقت آن بر ما مجهول است. و گاهى برعكس ماهيت چيزى بر ما معلوم است و مى دانيم كه چيست اما نمى دانيم كه آيا هست يا نه؟ مثل آنكه مى دانيم كه مثلث از خط و سطح است ومعناى آن را در مى يابيم اما نمى دانيم كه آيا در خارج وجود مستقل واقعى دارد يا نه؟ پس از آنجا كه معلوم غير از نامعلوم است آشكار | نظام فلسفى كه بوعلى در كتاب اشارات عرضه كرده است بيش از همه صبغه مشائى و [[ارسطو]]ئى دارد و او بيش از ديگران در تبويب، تنظيم و تبيين و تكميل اين فلسفه سهم دارد، ولى در عين حال فقط يك فيلسوف شارح نبوده و پيروى او كوركورانه و تعجب آميز نيست. بلكه او در بعضى موارد و به ويژه در مباحث الهى كوشيده است در ساختار تفكر مشائى نوآورى كند وبه كمك آراء افلاطونى و به خصوص عناصر عرفانى و اشراقى فلسفه نوافلاطونى و از همه بالاتر به مدد جهان بينى اسلامى نظام فلسفى نوينى بنياد نهد كه نوآوریها و آميزههاى غير [[ارسطو]]يى در كتاب اشارات بهتر مشهود است براى نمونه در بخش الهيات میگوید از آنجا كه موضوع فلسفه «موجود بما هر موجود» است هميشه مسأله هستى، در تفكر فلسفى از اهميت ويژهاى برخوردار بوده است [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هستى شناسى خود را از مفهوم وجود آغاز مىكند و جود و موجود از بديهى ترين مفاهيمى هستند كه درباره آنها هيچ توضيحى جز شرح الاسم نمى توان داد و مفهومى اعم از محسوس است و نه آن گونه كه بعضى از مردمان توهم كردهاند مساوى با آن در قسمت منطق بخش مقولات میگوید مفهوم وجود با آنكه مشترك معنوى است و بر همه موجودات به يك معنى صدق مىكند اما در عين حال مفهومى مشكّك است كه صدق آن بر افرادش به كمى و زيادى و شدّت و ضعف است. اما مسئله مهمترى در نظام هستى شناسى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نقش محورى دارد مسأله تمايز ميان وجود و ماهيت است. از جمله دلايلى كه او بر تمايز وجود از ماهيت در ذهن میآورد اين است كه گاهى هستى چيزى بر ما معلوم است اما نمى دانيم كه چيست به مثل آنكه در وجود حيات شك نداريم اما ماهيت وحقيقت آن بر ما مجهول است. و گاهى برعكس ماهيت چيزى بر ما معلوم است و مى دانيم كه چيست اما نمى دانيم كه آيا هست يا نه؟ مثل آنكه مى دانيم كه مثلث از خط و سطح است ومعناى آن را در مى يابيم اما نمى دانيم كه آيا در خارج وجود مستقل واقعى دارد يا نه؟ پس از آنجا كه معلوم غير از نامعلوم است آشكار میگردد كه و جود غير از ماهيّت است. بوعلى به علاوه بر تمايز وجود از ماهيت بر مسئله عروض وجود بر ماهيّت در ذهن نيز توجه كرده و میگوید: اما هستى ماهيت چيزى و جزئى از ماهيت چيزى نيست يعنى چيزهايى كه داراى، ماهيتند، هستى داخل در مفهوم آنها نيست بلكه عارض بر آنهاست اما درباره اين كه آيا در جهان خارج هم وجود عارض بر ماهيت است يا نه و اگر نه پس در خارج اصالت با وجود است يا ماهيت، بحث مستقلى تحت اين عناوين در آثار [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] ديده نمیشود عرفان و تصوف نيز همانطور كه گفته شد به جاى رياضى در «اشارات و تنبيهات» بوعلى جايگزين گرديده است نمط هشتم، نهم و دهم اختصاص به اين بحث دارد مخصوصاًً نمط نهم كه به قول [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] از عالى ترين و مهمترين قسمتهاى كتاب اشارات است. | ||
==سريان عشق در همه اشياء== | ==سريان عشق در همه اشياء== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
==منازل سير و سلوك== | ==منازل سير و سلوك== | ||
وى در نمط نهم نيز به تعريف زاهد، عابد و عارف و تفاوت درجه هر كدام سپس به بيان هدف هر يك از اينها از زهد و عبادت و اينكه عارف مطلوبى جز خدا ندارد پرداخته است. او سپس از اولين منزل سير و سلوك كه اهل عرفان آنرا اراده ناميدهاند و سالك در آن مرحله به نام مريد ناميده میشود سخن گفته است. اراده عبارتست از نوعى شوق و رغبت كه در اثر برهان يا تعبدو ايمان در انسان براى چنگ زدن به دستگيره با استحكام حقيقت پديد مىآيد آنگاه سر و باطن او به جنبش مىآيد تا به اتصال به حقيقت دست يابد اين كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] اراده را اول منزل خوانده است البته مقصور بعد از يك سلسله منازل ديگر است، كه آنها را بدايات و ابواب و معاملات واخلاق مى نامند. يعنى از آنجا كه در اصطلاح عرفا اصول خوانده میشود و حالت عرفانى پديد مىآيد اراده اول منزل است. او از رياضت و اهداف آن بحث مىكند و زهد حقيقى را براى از بين بردن موانع و شواغل خارجى، و عبادت و قول و سماع را به جهت تهذيب نفس و فكر لطيف و عشق عفيف را براى تلطيف سرّ مفيد میداند. در مرحله بعد وقت و وجد را تعريف مىكند عارف چون در اراده و رياضت پيش رود در اوّلين منزل از منازل وجدان انوارى بر قلبش طلوع مىكند كه لذيذ است و به سرعت | وى در نمط نهم نيز به تعريف زاهد، عابد و عارف و تفاوت درجه هر كدام سپس به بيان هدف هر يك از اينها از زهد و عبادت و اينكه عارف مطلوبى جز خدا ندارد پرداخته است. او سپس از اولين منزل سير و سلوك كه اهل عرفان آنرا اراده ناميدهاند و سالك در آن مرحله به نام مريد ناميده میشود سخن گفته است. اراده عبارتست از نوعى شوق و رغبت كه در اثر برهان يا تعبدو ايمان در انسان براى چنگ زدن به دستگيره با استحكام حقيقت پديد مىآيد آنگاه سر و باطن او به جنبش مىآيد تا به اتصال به حقيقت دست يابد اين كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] اراده را اول منزل خوانده است البته مقصور بعد از يك سلسله منازل ديگر است، كه آنها را بدايات و ابواب و معاملات واخلاق مى نامند. يعنى از آنجا كه در اصطلاح عرفا اصول خوانده میشود و حالت عرفانى پديد مىآيد اراده اول منزل است. او از رياضت و اهداف آن بحث مىكند و زهد حقيقى را براى از بين بردن موانع و شواغل خارجى، و عبادت و قول و سماع را به جهت تهذيب نفس و فكر لطيف و عشق عفيف را براى تلطيف سرّ مفيد میداند. در مرحله بعد وقت و وجد را تعريف مىكند عارف چون در اراده و رياضت پيش رود در اوّلين منزل از منازل وجدان انوارى بر قلبش طلوع مىكند كه لذيذ است و به سرعت میگذرد گوئى مثل برقى مى جهد و خاموش میگردد. و بالاخره [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در آخرين فصل از نمط نهم متذكر میشود كه علت انكار بعضى مردمان نسبت به مسائل عرفانى جهل و نادانى آنان است. زيرا جناب حق متعال والاتر از آن است كه هر كس بدان راه يابد بلكه همواره افراد محدود يكى بعد از ديگرى به اين كمال دست مى يابند و اين نوع كمال براى هر كسى ميّسر نيست. | ||
==اسرار كرامات مشايخ اهل عرفان== | ==اسرار كرامات مشايخ اهل عرفان== | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
==«اشارات و تنبيهات» در نگاه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]== | ==«اشارات و تنبيهات» در نگاه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]== | ||
او در ابتداى شرح اشارات اذعان به عظمتش داشته و میگوید: كتاب «اشارات و تنبيهات» تأليف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] اگر چه حجم آن كوچك است اما علم آن بسيار، اسم آن بزرگ، نظم آن پيچيده، فهم آن مشكل، داراى شگفتيهاى بزرگ، منطبق بر كلام صاحبان انديشههاى ناب، در بردارنده نكتههاى عجيب و فوايد غريبى است كه اكثر آثار مبسوط از آنها خالى و در کتابهاى طولانى چيزى از آنها يافت نمیشود و بسيارى از مردمان را ديدم كه براى تحقيق معانى آن به سوى آن روى آورده از اسرار و مبانى آن بحث نموده از غوامض و مشكلات آن جستجو كرده و در فوايد و نكتههاى آن تأمل نمودهاند، اما بعد بعضى از ايشان را مشاهده كردم كه از آن با دست خالى بر | او در ابتداى شرح اشارات اذعان به عظمتش داشته و میگوید: كتاب «اشارات و تنبيهات» تأليف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] اگر چه حجم آن كوچك است اما علم آن بسيار، اسم آن بزرگ، نظم آن پيچيده، فهم آن مشكل، داراى شگفتيهاى بزرگ، منطبق بر كلام صاحبان انديشههاى ناب، در بردارنده نكتههاى عجيب و فوايد غريبى است كه اكثر آثار مبسوط از آنها خالى و در کتابهاى طولانى چيزى از آنها يافت نمیشود و بسيارى از مردمان را ديدم كه براى تحقيق معانى آن به سوى آن روى آورده از اسرار و مبانى آن بحث نموده از غوامض و مشكلات آن جستجو كرده و در فوايد و نكتههاى آن تأمل نمودهاند، اما بعد بعضى از ايشان را مشاهده كردم كه از آن با دست خالى بر میگردند بدون انكه به چيزى كه مايه روشنى چشم آنها باشد دست يافته باشند. | ||
==انگيزه تألیف== | ==انگيزه تألیف== | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
==گزارش محتواى شرح [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]== | ==گزارش محتواى شرح [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]== | ||
شايد شرح [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر اشارات را بتوان اولين شرح به حساب آورد كه در اكثر موارد از عهده غوامض ومشكلات آن برآمده و با عباراتى روشن و روان شرح داده است اما او فقط به شرح نظريات [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بسنده نكرده است بلكه در بسيارى از موارد به نقد و نقض مطالب كتاب پرداخته و آنها را با سئوالهاى جدّى مواجه ساخته است، به خصوص در مسائل فلسفه اولى و آنجا كه قواعد فلسفى با عقايد اشعرى او در تعارض بوده چنان زبان به خرده گيرى باز كرده و در وارد كردن اشكال و اعتراض لجاجت به خرج داده و راه افراط پيموده كه جنبه ايراد و اشكال و تشكيك در شرح او بر جنبه ايضاح و تفسير سبقت گرفته است و به قول بعضى از نكته پردازان شرح او را به جرح تبديل كرده است و شايد بهترين توصيف درباره كتاب او همان كلامیباشد كه [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در آغاز شرح خود آورده است و میگوید [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، با وجود اينكه شرح خوبى نوشته ولى در رد صاحب كتاب راه مبالغه را پيموده است و در نقض قواعد او پاى را از حد اعتدال فراتر نهاده به طورى كه كوششهاى او جز قدح بر [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به بار نياورده است. از اين روى بعضى ظريفان شرح او را جرح نام نهادهاند. در اين قسمت مناسب است به عنوان گزارشى از محتواى كتاب به برخى از انتقادهاى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر اشارات بوعلى اشاره كنيم تا نوع بر خورد وى با اين كتاب ارزشمند علمى معلوم گردد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] دربار دلالت التزامى در فصل ششم از نهج اول میگوید: دلالت لفظ بر معنى يا به صورت تبعى و التزام است يا....، به اينكه لفظ به دلالت مطابقه بر معنايى دلالت كند و آن معناى مطابقى معناى ديگرى لازم داشته باشد، به آنكه آن معناى ديگر جزئى از معناى مطابقى لفظ باشد، بلكه با او ملازم باشد و مصاحب مانند دلالت لفظ سقف بر ديوار و دلالت لفظ انسان بر كامل صنعت كتابت اما [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دلالت التزامى را در علم مورد تشكيك قرار داده میگوید: يك لفظ ممكن است داراى لوازم ذهنى نامتناهى باشد حال يا لفظ بر همه اين لوازم نامتناهى دلالت دارد يا فقط بر لوازم بين و آشكار دلالت دارد قسم اول محال است، زيرا لازم مىآيد كه لفظ واحد برمعانى غير متناهى دلالت كند و قسم دوم نيز باطل است زيرا دلالت لفظ بر لازم واحدى ممكن است در نزد فردى آشكار باشد در حالى كه در نزد ديگرى آشكار نباشد پس وقتى كه اين دلالت نزد اشخاص و احوال مختلف متفاوت گرديد اعتماد بر آن شايسته نيست. از ديگر مواردى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به مخالفت با بوعلى بر خواسته در تعريف عرض ذاتى است [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در فصل پانزدهم از نهج اول در تعريف ذاتى باب برهان مطالبى را بيان مىكند كه فخر در ذيل آن مخالفت خود را اعلام مى دارد از موارد ديگرى كه مى توان به مخالفت امام رازى اشاره كرد تعريف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از مانع اغيار نبودن فصل است. همينطور تعريف وى از جامع افراد نبودن حد كه دو اشكال از سوى فخر به اين تعريف وارد شده است در فصل هفتم از نهج سوم اشارات [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مطبى دارد راجع به نياز قضيه به رابطه كه امام رازى معتقد است قضايايى كه محمول آنها اسم مشتق است نيازمند رابطه نيستند. از جمله مطالبى كه شارح با آن مخالفت نموده اعتراضى است كه بر موجبه بودن قضيه معدوله و صدق قضيه ساله بدون ثبوت موضوع دارد. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در فصل اول نهج پنجم میگوید شرط تحقق تقابل آن است كه هر آنچه در هر يك از دو قضيه رعايت میشود در ديگرى هم مراعات شود، به گونهاى كه اجزاى قضيه در هر يك از آن دو همان باشد كه در ديگرى موجود است، تا آنكه موضوع، محمول، و آنچه همانند آنها است، شرط، اضافه، جزء و كل، قوه و فصل، مكان و زمان و جز اينها از آنچه بر شمرديم مختلف و متفاوت نباشد اما [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر خلاف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] وجود همه وحدتهاى هشتگانه را در تحقق تناقض لازم ندانسته و معتقد است كه براى تحقق تناقض در قضايا وحدت موضوع و محمول كافى است وساير وحدات به وحدت موضوع و محمول بر | شايد شرح [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر اشارات را بتوان اولين شرح به حساب آورد كه در اكثر موارد از عهده غوامض ومشكلات آن برآمده و با عباراتى روشن و روان شرح داده است اما او فقط به شرح نظريات [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بسنده نكرده است بلكه در بسيارى از موارد به نقد و نقض مطالب كتاب پرداخته و آنها را با سئوالهاى جدّى مواجه ساخته است، به خصوص در مسائل فلسفه اولى و آنجا كه قواعد فلسفى با عقايد اشعرى او در تعارض بوده چنان زبان به خرده گيرى باز كرده و در وارد كردن اشكال و اعتراض لجاجت به خرج داده و راه افراط پيموده كه جنبه ايراد و اشكال و تشكيك در شرح او بر جنبه ايضاح و تفسير سبقت گرفته است و به قول بعضى از نكته پردازان شرح او را به جرح تبديل كرده است و شايد بهترين توصيف درباره كتاب او همان كلامیباشد كه [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در آغاز شرح خود آورده است و میگوید [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، با وجود اينكه شرح خوبى نوشته ولى در رد صاحب كتاب راه مبالغه را پيموده است و در نقض قواعد او پاى را از حد اعتدال فراتر نهاده به طورى كه كوششهاى او جز قدح بر [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به بار نياورده است. از اين روى بعضى ظريفان شرح او را جرح نام نهادهاند. در اين قسمت مناسب است به عنوان گزارشى از محتواى كتاب به برخى از انتقادهاى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر اشارات بوعلى اشاره كنيم تا نوع بر خورد وى با اين كتاب ارزشمند علمى معلوم گردد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] دربار دلالت التزامى در فصل ششم از نهج اول میگوید: دلالت لفظ بر معنى يا به صورت تبعى و التزام است يا....، به اينكه لفظ به دلالت مطابقه بر معنايى دلالت كند و آن معناى مطابقى معناى ديگرى لازم داشته باشد، به آنكه آن معناى ديگر جزئى از معناى مطابقى لفظ باشد، بلكه با او ملازم باشد و مصاحب مانند دلالت لفظ سقف بر ديوار و دلالت لفظ انسان بر كامل صنعت كتابت اما [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دلالت التزامى را در علم مورد تشكيك قرار داده میگوید: يك لفظ ممكن است داراى لوازم ذهنى نامتناهى باشد حال يا لفظ بر همه اين لوازم نامتناهى دلالت دارد يا فقط بر لوازم بين و آشكار دلالت دارد قسم اول محال است، زيرا لازم مىآيد كه لفظ واحد برمعانى غير متناهى دلالت كند و قسم دوم نيز باطل است زيرا دلالت لفظ بر لازم واحدى ممكن است در نزد فردى آشكار باشد در حالى كه در نزد ديگرى آشكار نباشد پس وقتى كه اين دلالت نزد اشخاص و احوال مختلف متفاوت گرديد اعتماد بر آن شايسته نيست. از ديگر مواردى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به مخالفت با بوعلى بر خواسته در تعريف عرض ذاتى است [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در فصل پانزدهم از نهج اول در تعريف ذاتى باب برهان مطالبى را بيان مىكند كه فخر در ذيل آن مخالفت خود را اعلام مى دارد از موارد ديگرى كه مى توان به مخالفت امام رازى اشاره كرد تعريف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از مانع اغيار نبودن فصل است. همينطور تعريف وى از جامع افراد نبودن حد كه دو اشكال از سوى فخر به اين تعريف وارد شده است در فصل هفتم از نهج سوم اشارات [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مطبى دارد راجع به نياز قضيه به رابطه كه امام رازى معتقد است قضايايى كه محمول آنها اسم مشتق است نيازمند رابطه نيستند. از جمله مطالبى كه شارح با آن مخالفت نموده اعتراضى است كه بر موجبه بودن قضيه معدوله و صدق قضيه ساله بدون ثبوت موضوع دارد. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در فصل اول نهج پنجم میگوید شرط تحقق تقابل آن است كه هر آنچه در هر يك از دو قضيه رعايت میشود در ديگرى هم مراعات شود، به گونهاى كه اجزاى قضيه در هر يك از آن دو همان باشد كه در ديگرى موجود است، تا آنكه موضوع، محمول، و آنچه همانند آنها است، شرط، اضافه، جزء و كل، قوه و فصل، مكان و زمان و جز اينها از آنچه بر شمرديم مختلف و متفاوت نباشد اما [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر خلاف [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] وجود همه وحدتهاى هشتگانه را در تحقق تناقض لازم ندانسته و معتقد است كه براى تحقق تناقض در قضايا وحدت موضوع و محمول كافى است وساير وحدات به وحدت موضوع و محمول بر میگردند. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در فصل چهارم از نهج پنجم اشارات در تعريف عكس میگوید: عكس آن است كه با حفظ کیفیت و باقى ماندن صدق و كذب به حال خود، محمول پنداشته شود و سبب اشتباهات بسيار شود مثل آنكه گفته میشود: هيچ ديوارى در ميخ نيست كه قضيهاى صادق است اگر در عكس آن گفته شود هيچ ميخى در ديوار نيست كاذب است و چنين است زيرا محمول در قضيه اولى ميخ نيست بلكه در ميخ است كه اگر تمام آن را موضوع قرار دهيم عكس هم صادق بوده و به اين صورت در خواهد آمد هيچ در ميخى ديوار نيست پس آشكارا پيداست كه عكس در صورتى صادق خواهد بود كه به تعريف بالا لفظ كليت افزوده گردد و تمام محمول موضوع، و تمام موضوع محمول قرار داده شود. عكس نداشتن قضيه سالبهى مطلقه كليه و انتقادى كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] از تعريف بوعلى از قياس اقترانى مىكند را نيز مى توان از ديگر اختلاف شارح با ماتن در بخش منطق اشارات دانست در بخش فلسفه نيز مخالفتهاى مهمى با [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] دارد كه از آن جمله است: تشكيكى كه در اثبات هيولا دارد يا بخشى كه بوعلى درباره برهان فصل و دارد و میگوید جسم داراى حجم پيوسته است و براى جسم پيوسته گاهى اختصال و جدايى عارض میشود. و مى دانى چيزى كه به خودى خود پيوسته است غير از چيزى است كه پذيراى پيوستگى و گسستگى است و خود پيوستگى نمى تواند پذيراى هم پيوستگى و هم گسستگى باشد بنابراین قوه پذيراى اين دو وصف چيزى غير از پيوسته بالفعل يعنى هيئت و صورت بلسيّه ى آن جسم است. بلكه آن قوه غير از متصل بلذاتى است كه در هنگام انفصال معدوم میشود و متصل ديگرى به وجود مىآيد و هنگام بازگشت اتصال دوباره همانند اولى از نو پديد مىآيد. لكن [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دو تقرير از برهان فصل و وصل ارائه مىكند كه هر دو مبتنى بر قاعده كل حادث مسبوق بامكان و بمادة میباشد. وى پس از ايراد تشكيك بر برهان فصل و وصل به اين حد قناعت نكرده بلكه مى كوشد برنفى هيولا برهان اقامه كند. از ديگر مخالفتهاى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در اين قسمت مخالفت با اثبات تركب جسم از هيولا و صورت است كه در فصل ششم از طريق برهان فصل و وصل توسط بوعلى انجام شده است. تشكيك در اثبات صور نوعيه كه در فصل هفدهم از خط اول مطرح است از ديگر اشكالات شارح بر ماتن میباشد وى پس از آنكه دليل اثبات صور نوعيّه را مورد تشكيك قرار داد جلوتر رفته و براى نفى آنها دو دليل اقامه مىكند. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در اوائل نمط چهارم اشارات به تعريف عمل چهارگانه وبيان احكام آنها میپردازد او در فصل هفتم از اين نمط درباره علت غائى میگوید علت غايى كه معلول به خاطر آن انجام میگیرد به ماهيت و معناى خود براى به كار انداختن علت فاعلى علت است و در وجود خود معلول علت فاعلى است. زيرا علت فاعلى علت وجود غايت است در صورتى كه علت غائى از غاياتى باشد كه با فعل حادث میشود و علت فاعلى علت عليت و ماهيت علت غائى نيست. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر عمومیت اين سخن شيخ ايراد میگیرد كه چون قواى طبيعى فاقد ادراك و شعورند پس نمى توان براى آنها غايتى در نظر گرفت تا علت فاعلّيت آنها باشد، و بنابراین فصل قواى طبيعى فاقد ادراك است. در بحث زمان نيز كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در فصل چهارم از نمط پنجم به اثبات آن و در فصل و پنجم به بررسى ماهيت آن پرداخته است. وى از راه حدوث وقدم كه با حكمت الهى تناسب دارد به اثبات آن پرداخته است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] اشكالاتى را بر آن وارد میداند. همچنين است در قاعد كل حادث مسبوق با مكان الوجود و بمادة كه بوعلى میگوید: هر حادثى قبل از وجودش ممكن الوجود است پس امكان وجود براى آن حاصل است اين امكان غير از قادر بودن فاعل بر انجام فصل است و اين امكان امرى كه به خودى خود معقول و داراى وجود لافى موضوع باشد نيست بلكه يك معناى اضافى است كه نيازمند به موضوع است. بنابراین قوه وجود و همچنين ماده بر وجود حادث سبقت دارند. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بعد از تقرير برهان [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر آن اشكال میگیرد كه اولاً حادث قبل از حدوث نفى محض و عدم صرف است و اصلا امر متعيّن و متميّزى در كار نيست تا گفته شود يا واجب است يا ممكن يا ممتنع هر حكمى محكوم عليه (موضوعى) لازم دارد. ثانيا بر فرض كه حادث قبل از حدوث ممكن باشد میگوئيم: امكان يك وصف ثبوتى است تا محتاج به محل و ماده باشد، بلكه دلايل بسيارى بر عدمى بودن آن وجود دارد. او سپس با اصرار و ابرام فراوان مى كوشد با دلايل متعدد عدمى بودن امكان را ثابت كند ثالثاً اين قاعده در مورد عقول مفارقه و نفوس ناطقه نقض میشود زيرا اينها همه در نزد فلاسفه ممكن الوجودند و در عين حال مفارق از مادهاند و امكان آنها در ماده نيست همچنين خود ماده ممكن الوجود است و به ماده ديگرى نيازمند نيست. از ديگر اعتراضات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در شرح اشارات مى توان به اعتراض وى بر قاعده الحق ماهيّتة انيّتة، اعتراض او بر ادله [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مبنى بر نفى ماهيّت از واجب تعالى، ايرادهاى امام رازى بر برهان توحيد، ايرادهاى فخر بر استدلال [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] بر نفى تركيب از واجب تعالى كه در فصول قبل از فصول بيست و چهارم از نمط چهارم بدان پرداخته است، اعتراضش برنفى حدّ از واجب تعالى كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در خاتمه برهان برنفى اجزاء عقلى از واجب تعالى گفته است: خدواند متعال داراى تعريف حدى نيست چون داراى جنس و فعل نيست يا ايراد هايى كه در مسئله مهم علم واجب به استدلالها و براهين بوعلى وارد مىكند. در مورد قاعده الواحد لا يصدر عنه الا الواحد نيز [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] میگوید: قوى ترين دليلى كه در اين مسئله آوردهاند در کتابهاى خود ضعف آن را از وجوه بسيار بيان كرده ايم در اينجا نيز به نكاتى كوتاه از آن اكتفا مى كنيم كه شروع مىكند بر نفى ادله آن ترتيب وکیفیت صدور كثرات از حق تعالى كه از جمله در فصل چهل و يك نمط ششم بدان پرداخته است از جمله محلهاى اشكال شارح میباشد و حدود هشت اشكال بر آن وارد كرده است اما مهمتر آنكه شدت اعتراض امام رازى به [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در اين بخش به حدى است كه استدلالهاى وى را از بافتههاى سست عنكبوت سست تر خوانده است. | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== |