پرش به محتوا

خوانساری، سید محمدتقی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' مى ش' به ' می‌ش'
جز خوانساری، سید محمدتقی» را محافظت کرد ([ویرایش=تنها مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=تنها مدیران] (بی‌پایان)))
جز (جایگزینی متن - ' مى ش' به ' می‌ش')
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
==نماز باران==
==نماز باران==


یكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دینى به شمار مى آمد، نماز بارانى است كه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه‌اى ملموس آشكار كند. در شهریور 1320 كه متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت كه زمینهاى مساعد و وسیع شهر قم - كه به صورت دیم كشت مى‌شد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز این خشكسالى موقعیت غذایى مردم بحرانى شد. اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنى بخشد. مردم راهى خانه‌هاى آقایان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه‌هاى شرعى خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیه‌هایى در سطح شهر نصب گردید كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ایشان را از پایان بد كار بیم دادند اما او گفت حالا كه چنین شده، خواندن این نماز بر من تكلیفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه‌هاى این حركت بدبین نمودند تا جایى كه این نیروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاکفرج كه در نیم كیلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند. آیت‌الله خوانسارى هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عده‌اى از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند. جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و دو سوم ساكنان شهر را در بر مى گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبه‌هاى تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت دیده نشد. آیت‌الله خوانسارى كه بارها عطوفت و مهربانى پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است. او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز به كوى خواهش روند و نماز بارانى دیگر بخوانند. این بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نو بپاگشت. غروب یكشنبه فرا رسید و آسمان بى تكه ابرى سرخ گونگى خورشید را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاکفرج بودند گویاى این بود كه بارشى روى نخواهد داد.
یكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دینى به شمار مى آمد، نماز بارانى است كه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه‌اى ملموس آشكار كند. در شهریور 1320 كه متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت كه زمینهاى مساعد و وسیع شهر قم - كه به صورت دیم كشت مى‌شد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز این خشكسالى موقعیت غذایى مردم بحرانى شد. اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنى بخشد. مردم راهى خانه‌هاى آقایان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه‌هاى شرعى خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیه‌هایى در سطح شهر نصب گردید كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ایشان را از پایان بد كار بیم دادند اما او گفت حالا كه چنین شده، خواندن این نماز بر من تكلیفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه‌هاى این حركت بدبین نمودند تا جایى كه این نیروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاکفرج كه در نیم كیلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب می‌شد بروند. آیت‌الله خوانسارى هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عده‌اى از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند. جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و دو سوم ساكنان شهر را در بر مى گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبه‌هاى تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت دیده نشد. آیت‌الله خوانسارى كه بارها عطوفت و مهربانى پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است. او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز به كوى خواهش روند و نماز بارانى دیگر بخوانند. این بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نو بپاگشت. غروب یكشنبه فرا رسید و آسمان بى تكه ابرى سرخ گونگى خورشید را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاکفرج بودند گویاى این بود كه بارشى روى نخواهد داد.


دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود می‌گوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت‌الله خوانسارى در مدرسه فیضیه رفتیم. اكنون یادم نیست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمدتقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانى ایشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد.»
دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود می‌گوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت‌الله خوانسارى در مدرسه فیضیه رفتیم. اكنون یادم نیست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمدتقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانى ایشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد.»