۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)') |
||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
عرفان در نظر ابوسعید رابطهای است قلبی كه بنده با خداوند برقرار میدارد و این رابطه هنگامی تحقق مییابد كه در قلب بنده چیزی جز اخلاص و صدق نباشد وی تصوف را عین اسلام و آن را مستلزم قربان كردن نفس میداند. قربان كردن نفس در حقیقت گذشتن از خودی خود است و كسی كه از خودی خود نرهد، نه به عرفان نسبتی دارد، نه به اسلام. نفس خاستگاه «منی» است كه البته «درخت لعنت» است و میان خالق و خلق جز آن حجابی نیست. ابوسعید «دوزخ» را در جایی میدیده است كه «تو» و «من» و «ما» در آن باشد. سماحت و وسعت مشرب از خصوصیات برجسته خلق و خوی او بود. | عرفان در نظر ابوسعید رابطهای است قلبی كه بنده با خداوند برقرار میدارد و این رابطه هنگامی تحقق مییابد كه در قلب بنده چیزی جز اخلاص و صدق نباشد وی تصوف را عین اسلام و آن را مستلزم قربان كردن نفس میداند. قربان كردن نفس در حقیقت گذشتن از خودی خود است و كسی كه از خودی خود نرهد، نه به عرفان نسبتی دارد، نه به اسلام. نفس خاستگاه «منی» است كه البته «درخت لعنت» است و میان خالق و خلق جز آن حجابی نیست. ابوسعید «دوزخ» را در جایی میدیده است كه «تو» و «من» و «ما» در آن باشد. سماحت و وسعت مشرب از خصوصیات برجسته خلق و خوی او بود. | ||
==شیوه زندگی== | ==شیوه زندگی== | ||
او در فروع، مذهب شافعی داشت، اما وقتی دید كه صوفیان خانقاه او از صلوات گفتن بر آل رسول (ص) در تشهد اول و در قنوت خودداری كردند، پیشنماز خانقاه را ملامت كرد و گفت كه «ما در موكبی نرویم كه آل محمد در آنجا نباشد». وی با رفق و سماحت خود ترسایان و جهودان را به اسلام خوشبین و برای قبول این دین مستعد و مهیا میكرد. | او در فروع، مذهب شافعی داشت، اما وقتی دید كه صوفیان خانقاه او از صلوات گفتن بر آل رسول(ص) در تشهد اول و در قنوت خودداری كردند، پیشنماز خانقاه را ملامت كرد و گفت كه «ما در موكبی نرویم كه آل محمد در آنجا نباشد». وی با رفق و سماحت خود ترسایان و جهودان را به اسلام خوشبین و برای قبول این دین مستعد و مهیا میكرد. | ||
ابوسعید با ارباب زر و زور و صاحبان مقامات دیوانی سر سازش نداشت و آنان را همواره به رعایت حق مردم و اجتناب از ظلم و تعدی فرا میخواند. با آنكه اینگونه اشخاص در بزرگداشت او كوتاهی نمیكردهاند و بعضی از آنان او را به مثابه پدر و بزرگ خویش میخواندهاند و به وی ارادت میورزیدهاند، با اینهمه شیخ میهنه، ارادت آنان را آنگاه در خور قبول میدیده است كه دستور جور لشكر را از مردم كوتاه دارند و عدل پیشه كنند. | ابوسعید با ارباب زر و زور و صاحبان مقامات دیوانی سر سازش نداشت و آنان را همواره به رعایت حق مردم و اجتناب از ظلم و تعدی فرا میخواند. با آنكه اینگونه اشخاص در بزرگداشت او كوتاهی نمیكردهاند و بعضی از آنان او را به مثابه پدر و بزرگ خویش میخواندهاند و به وی ارادت میورزیدهاند، با اینهمه شیخ میهنه، ارادت آنان را آنگاه در خور قبول میدیده است كه دستور جور لشكر را از مردم كوتاه دارند و عدل پیشه كنند. | ||
ابوسعید تا پایان عمر سیره و رفتار پیامبر اكرم (ص) را تقلید و تتبع میكرد. در پاپان عمر كه حتی یك دندان در دهانش نبود، برای حفظ حرمت سنت نبوی خلال به همراه داشت و حتی گاهی دیدار كسانی را كه در حفظ ادبی از آداب نبوی تقصیر میكردهاند، برمیتافت، اما با اینهمه، برخی او را به بدعت متهم میكردند و بر او ایراد میگرفتند كه پیران دیگر بر اثر مجاهدت، نحیف و ضعیف شدهاند و گردن تو در «زه پیراهن» نمیآید و دیگر مشایخ، حج كردهاند و تو نكردهای. | ابوسعید تا پایان عمر سیره و رفتار پیامبر اكرم(ص) را تقلید و تتبع میكرد. در پاپان عمر كه حتی یك دندان در دهانش نبود، برای حفظ حرمت سنت نبوی خلال به همراه داشت و حتی گاهی دیدار كسانی را كه در حفظ ادبی از آداب نبوی تقصیر میكردهاند، برمیتافت، اما با اینهمه، برخی او را به بدعت متهم میكردند و بر او ایراد میگرفتند كه پیران دیگر بر اثر مجاهدت، نحیف و ضعیف شدهاند و گردن تو در «زه پیراهن» نمیآید و دیگر مشایخ، حج كردهاند و تو نكردهای. | ||
ابوسعید زندگی را با فراخی و تمكّن میگذرانده و لباس او خرقهای كهنه و ژنده نبوده است. در نیشابور وقتی كه از خانقاه بیرون میرفت، انبوهی از مریدان و خدم و حشم در پی او روان میشدند. در خانقاه او نیز سفرهای رنگین گسترده میشده است. این روش زندگی، نه تنها مورد لعن و تعریض مشایخ صوفیه قرار میگرفته است، بلكه علما و عوام نیز بدان به دیده انكار مینگریستند و آن را با احوال و شرایط زندگی صوفیانه ناسازگار میدانستند. اما سلطانوار زیستن شیخ میهنه بر اساس نظریه او درباره فقر و غنا بوده است. او اولیا را پادشاهان حقیقی میدانسته و بر آن بوده كه غنا، صفت خداوند است و فقر بر او روا نیست. عارف نیز كه تخلق به اخلاق و صفات الهی وجهه اوست، نباید به صفتی تخلق یابد كه صفت خدا نیست. آیا كسی كه در مشاهده حق به سر میبرد، اسم فقر بر او واقع میشود؟ این سؤالی است در ردّ فقر ظاهری كه ابوسعید در تفسیر فقر مطرح داشته است، اما فقر حقیقی در نظر او سرّی است باطنی كه سالك را از دنیا بینیاز و به درگاه حق محتاج و نیازمند میدارد. او ظاهر ژنده و دریوزگی را فقر نمیداند، چنانكه یكبار در مجلس او شخصی به دریوزگی برخاست و خود را «فقیر» خواند، اما شیخ او را به گدایی منسوب داشت، نه به فقر. | ابوسعید زندگی را با فراخی و تمكّن میگذرانده و لباس او خرقهای كهنه و ژنده نبوده است. در نیشابور وقتی كه از خانقاه بیرون میرفت، انبوهی از مریدان و خدم و حشم در پی او روان میشدند. در خانقاه او نیز سفرهای رنگین گسترده میشده است. این روش زندگی، نه تنها مورد لعن و تعریض مشایخ صوفیه قرار میگرفته است، بلكه علما و عوام نیز بدان به دیده انكار مینگریستند و آن را با احوال و شرایط زندگی صوفیانه ناسازگار میدانستند. اما سلطانوار زیستن شیخ میهنه بر اساس نظریه او درباره فقر و غنا بوده است. او اولیا را پادشاهان حقیقی میدانسته و بر آن بوده كه غنا، صفت خداوند است و فقر بر او روا نیست. عارف نیز كه تخلق به اخلاق و صفات الهی وجهه اوست، نباید به صفتی تخلق یابد كه صفت خدا نیست. آیا كسی كه در مشاهده حق به سر میبرد، اسم فقر بر او واقع میشود؟ این سؤالی است در ردّ فقر ظاهری كه ابوسعید در تفسیر فقر مطرح داشته است، اما فقر حقیقی در نظر او سرّی است باطنی كه سالك را از دنیا بینیاز و به درگاه حق محتاج و نیازمند میدارد. او ظاهر ژنده و دریوزگی را فقر نمیداند، چنانكه یكبار در مجلس او شخصی به دریوزگی برخاست و خود را «فقیر» خواند، اما شیخ او را به گدایی منسوب داشت، نه به فقر. | ||
==جهانبینی عرفانی== | ==جهانبینی عرفانی== |