۱٬۱۲۴
ویرایش
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
اینكه برخی از مورخان او را به ابیورد منسوب داشتهاند، از آن روست كه میهنه از نواحی و توابع ابیورد محسوب میشده است. نام او را «فضل» نیز میگفتهاند كه در برخی مواضع به صورت «فضیل» ضبط شده است. در نام پدر وی، مورخان اختلافی ندارند و اینكه بعضی از آنان او را فرزند محمد، یك پشت از نسبش را نادیده گرفتهاند، اما در نام جد و جد اعلای او اختلاف است. جدش را علی و جد بزرگش را احمد نیز خواندهاند. ابوسعید در میهنه، در خانوادهای شافعی مذهب زاده شد. پدرش ابوالخیر احمد، مردی بادیانت بود كه به عطاری (داروفروشی) اشتغال داشت و اهالی میهنه او را بابو ابوالخیر میخواندند. وی ظاهراً تمكنی داشته و با صوفیان شهرش، نشست و برخاست میكرده است. | اینكه برخی از مورخان او را به ابیورد منسوب داشتهاند، از آن روست كه میهنه از نواحی و توابع ابیورد محسوب میشده است. نام او را «فضل» نیز میگفتهاند كه در برخی مواضع به صورت «فضیل» ضبط شده است. در نام پدر وی، مورخان اختلافی ندارند و اینكه بعضی از آنان او را فرزند محمد، یك پشت از نسبش را نادیده گرفتهاند، اما در نام جد و جد اعلای او اختلاف است. جدش را علی و جد بزرگش را احمد نیز خواندهاند. ابوسعید در میهنه، در خانوادهای شافعی مذهب زاده شد. پدرش ابوالخیر احمد، مردی بادیانت بود كه به عطاری (داروفروشی) اشتغال داشت و اهالی میهنه او را بابو ابوالخیر میخواندند. وی ظاهراً تمكنی داشته و با صوفیان شهرش، نشست و برخاست میكرده است. | ||
==تحصیلات، | ==تحصیلات، اساتید، مشایخ== | ||
نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. در كودكی، شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شركت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانهای را كه قوّال، در آن مجلس به تكرار میخواند ـ با آنكه به مفهوم عرفانی آن راه نمیبرد ـ به حافظه سپرد. رابطه دوستانه پدرش با برخی از مشایخ صوفیه همچون ابوالقاسم بشر یاسین نیز در پرورش ذوق عرفانی او مؤثر افتاد. | نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. در كودكی، شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شركت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانهای را كه قوّال، در آن مجلس به تكرار میخواند ـ با آنكه به مفهوم عرفانی آن راه نمیبرد ـ به حافظه سپرد. رابطه دوستانه پدرش با برخی از مشایخ صوفیه همچون ابوالقاسم بشر یاسین نیز در پرورش ذوق عرفانی او مؤثر افتاد. | ||
در كودكی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فراگرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر، استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال، گهگاه بشر یاسین را میدید و دیدار او برایش جاذبهای خاص داشت. وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان كودكی و نوجوانی از بشریاسین فرا گرفت و اینكه خود گفته است كه «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، حاكی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. از زندگینامههای ابوسعید چنین برمیآید كه او تا پس از 17 سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در 380ق، به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفته است. | در كودكی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فراگرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر، استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال، گهگاه بشر یاسین را میدید و دیدار او برایش جاذبهای خاص داشت. وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان كودكی و نوجوانی از بشریاسین فرا گرفت و اینكه خود گفته است كه «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، حاكی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. از زندگینامههای ابوسعید چنین برمیآید كه او تا پس از 17 سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در 380ق، به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفته است. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
ابوالعباس قصاب، سومین شیخی است كه در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آنجا كه ابوسعید او را «شیخ» مطلق میخواند و نكتههایی را كه از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر، همواره بر زبان میراند. ابوسعید به روایتی یكسال و به روایتی ضعیفتر دوسالونیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری كرد و خرقهگونهای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت. در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند. از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نكرد و فقط گهگاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی میكرد و با مریدان به سرخس میرفت. | ابوالعباس قصاب، سومین شیخی است كه در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آنجا كه ابوسعید او را «شیخ» مطلق میخواند و نكتههایی را كه از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر، همواره بر زبان میراند. ابوسعید به روایتی یكسال و به روایتی ضعیفتر دوسالونیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری كرد و خرقهگونهای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت. در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند. از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نكرد و فقط گهگاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی میكرد و با مریدان به سرخس میرفت. | ||
چنین مینماید كه ابوسعید در اوایل سده 5ق/11م با شناختی كه پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آنجا ترك گفته است. اینكه گفتهاند كه ابوسعید در حدود 412ق در نیشابور بوده است، بعید نمینماید، اما از برخی اخبار كه در اسرارالتوحید آمده است، چنین برمیآید كه وی در 412ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات كرده است. از این رو گمان نمیرود كه ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر 412ق یا اندكی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آنكه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات كرده است. فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت كرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آنجا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام مینمودند. دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم كُرّكانی هم میبایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد. با اینهمه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت. | چنین مینماید كه ابوسعید در اوایل سده 5ق/11م با شناختی كه پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آنجا ترك گفته است. اینكه گفتهاند كه ابوسعید در حدود 412ق در نیشابور بوده است، بعید نمینماید، اما از برخی اخبار كه در اسرارالتوحید آمده است، چنین برمیآید كه وی در 412ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات كرده است. از این رو گمان نمیرود كه ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر 412ق یا اندكی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آنكه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات كرده است. فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت كرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آنجا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام مینمودند. دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم كُرّكانی هم میبایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد. با اینهمه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت. | ||
==بازخوردهای رفتار و کردار ابوسعید== | ==بازخوردهای رفتار و کردار ابوسعید== | ||
وقتی كه ابوسعید به نیشابور وارد شد، شیخی مینمود بالای 50 سال كه البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست كه برای اخذ خرقه از سلمی به آنجا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی كه او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند كه از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرك نیك» بود كه او و همسفرانش را به كوی عدنی كویان نیشابور راهنمایی كرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد. مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود كه به رغم رواج آراء ملامتیان، مشایخ صوفیهاش سلوكی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظهكار. به هر روی، ابوسعید یك روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او بهسرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاهها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی كه مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتنم میدانستند و با آنكه قشیری از این كار منعشان میكرد، برای درك مجالس ابوسعید به خانقاه او میرفتند. | وقتی كه ابوسعید به نیشابور وارد شد، شیخی مینمود بالای 50 سال كه البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست كه برای اخذ خرقه از سلمی به آنجا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی كه او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند كه از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرك نیك» بود كه او و همسفرانش را به كوی عدنی كویان نیشابور راهنمایی كرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد. مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود كه به رغم رواج آراء ملامتیان، مشایخ صوفیهاش سلوكی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظهكار. به هر روی، ابوسعید یك روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او بهسرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاهها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی كه مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتنم میدانستند و با آنكه قشیری از این كار منعشان میكرد، برای درك مجالس ابوسعید به خانقاه او میرفتند. |