پرش به محتوا

ابوسعید ابوالخیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۸: خط ۵۸:
اما اگر درست باشد كه ابوسعید در حدود 40 سالگی،‌دوره مجاهده و سلوك را به پایان برده است، بی‌گمان نبایستی كه مدت درازی در خانقاه سرخسی مانده باشد، زیرا پس از تحولی كه از ذكر اسم جلاله نزد ابوالفضل حاصل كرده بود، به دستور همو به میهنه بازگشته و در سرای پدر، مدتی در تجرید گذرانده و به روش پیر سرخسی ذكر می‌گفته است. نیز در همین اوقات به اسلوب خانقاهیان در میهنه، خلوت و ریاضت داشته و گاهی مدت‌ها در صحرا و بیابان و رباط‌های ویران میهنه می‌گذرانده است، اما با این‌همه در همین دوره، گاه‌گاهی نیز به خدمت درویشان و صوفیان میهنه اهتمام می‌كرده و خانقاه‌ها و مساجد را نظافت می‌نموده و برای اطعام خانقاهیان «سؤال» می‌كرده و چون نقدینه به دست نمی‌آمده، دستار و كفش و جبّه خود را می‌فروخته است. نیز در همین دوره درباره نكات و اشارات صوفیه تأمل می‌كرده و هرگاه كه نكته‌ای برای او پوشیده می‌مانده، به سرخس می‌رفته و از ابوالفضل، مطلب خود را جویا می‌شده است.
اما اگر درست باشد كه ابوسعید در حدود 40 سالگی،‌دوره مجاهده و سلوك را به پایان برده است، بی‌گمان نبایستی كه مدت درازی در خانقاه سرخسی مانده باشد، زیرا پس از تحولی كه از ذكر اسم جلاله نزد ابوالفضل حاصل كرده بود، به دستور همو به میهنه بازگشته و در سرای پدر، مدتی در تجرید گذرانده و به روش پیر سرخسی ذكر می‌گفته است. نیز در همین اوقات به اسلوب خانقاهیان در میهنه، خلوت و ریاضت داشته و گاهی مدت‌ها در صحرا و بیابان و رباط‌های ویران میهنه می‌گذرانده است، اما با این‌همه در همین دوره، گاه‌گاهی نیز به خدمت درویشان و صوفیان میهنه اهتمام می‌كرده و خانقاه‌ها و مساجد را نظافت می‌نموده و برای اطعام خانقاهیان «سؤال» می‌كرده و چون نقدینه به دست نمی‌آمده، دستار و كفش و جبّه خود را می‌فروخته است. نیز در همین دوره درباره نكات و اشارات صوفیه تأمل می‌كرده و هرگاه كه نكته‌ای برای او پوشیده می‌مانده، به سرخس می‌رفته و از ابوالفضل، مطلب خود را جویا می‌شده است.
این مدت ظاهراً چندان طولانی نبود، زیرا وی مجدداً به سرخس رفت و به قولی یك سال دیگر نزد ابوالفضل سرخسی سلوك كرد، تا آن‌كه به اشارت همو به نیشابور نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفت و این‌كه علاءالدوله سمنانی مدعی است كه ابوسعید پس از درگذشت سرخسی نزد سلمی رفته و از دست او خرقه گرفته است، البته قرین صواب نیست، اما از آن‌جا كه ابوالفضل سرخسی در آخرین دهه سده چهارم، 4 یا 5 سالی قبل از 400ق درگذشته است، باید این سفر ابوسعید به نیشابور، در اوسط دهه آخر سده چهارم صورت گرفته باشد. زیرا به تصریح محمد بن منور پس از آن‌كه ابوسعید از دست سلمی خرقه گرفت و ظاهراً سلمی یادداشتی مبتنی بر این‌كه تصوف، خُلق است، به خط خویش به او داد، وی به سرخس بازگشت و ابوالفضل را دیدار كرد و به دستور او به نیت ارشاد، به میهنه رفت. اما با این‌همه، با وجود آن‌كه پیر سرخسی، سلوك او را پایان‌یافته تلقی كرد، ابوسعید به ارشاد نپرداخت و به ریاضت و مجاهدت بیشتر اهتمام داشت و هنگامی كه پدر و مادرش درگذشتند،‌ وی باز هم به بیابان‌های حوالی میهنه،‌ باورد، مرو و سرخس روی نهاد و نزدیك به 7 سال به سلوك پرداخت و خلوت گزید و ریاضت كشید. در این دوره نیز تا هنگام درگذشت ابوالفضل سرخسی، ابوسعید گاه‌گاهی به جهت حل اشكال به نزد او به سرخس می‌رفت. پس از درگذشت ابوالفضل در اواخر سده 4 ق، ابوسعید برای دیدار ابوالعباس قصاب آملی، میهنه را به قصد آمل ترك گفت. اگر سخن جامی مبتنی بر این‌كه ابوسعید در استراباد، ابوالحسن علی بن مثنّی (د 400ق) را ملاقات كرده و اخبار و اقوال شبلی را از او شنیده است، درست باشد،‌ می‌توان گفت كه این ملاقات در همین سفر صورت گرفته است.
این مدت ظاهراً چندان طولانی نبود، زیرا وی مجدداً به سرخس رفت و به قولی یك سال دیگر نزد ابوالفضل سرخسی سلوك كرد، تا آن‌كه به اشارت همو به نیشابور نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفت و این‌كه علاءالدوله سمنانی مدعی است كه ابوسعید پس از درگذشت سرخسی نزد سلمی رفته و از دست او خرقه گرفته است، البته قرین صواب نیست، اما از آن‌جا كه ابوالفضل سرخسی در آخرین دهه سده چهارم، 4 یا 5 سالی قبل از 400ق درگذشته است، باید این سفر ابوسعید به نیشابور، در اوسط دهه آخر سده چهارم صورت گرفته باشد. زیرا به تصریح محمد بن منور پس از آن‌كه ابوسعید از دست سلمی خرقه گرفت و ظاهراً سلمی یادداشتی مبتنی بر این‌كه تصوف، خُلق است، به خط خویش به او داد، وی به سرخس بازگشت و ابوالفضل را دیدار كرد و به دستور او به نیت ارشاد، به میهنه رفت. اما با این‌همه، با وجود آن‌كه پیر سرخسی، سلوك او را پایان‌یافته تلقی كرد، ابوسعید به ارشاد نپرداخت و به ریاضت و مجاهدت بیشتر اهتمام داشت و هنگامی كه پدر و مادرش درگذشتند،‌ وی باز هم به بیابان‌های حوالی میهنه،‌ باورد، مرو و سرخس روی نهاد و نزدیك به 7 سال به سلوك پرداخت و خلوت گزید و ریاضت كشید. در این دوره نیز تا هنگام درگذشت ابوالفضل سرخسی، ابوسعید گاه‌گاهی به جهت حل اشكال به نزد او به سرخس می‌رفت. پس از درگذشت ابوالفضل در اواخر سده 4 ق، ابوسعید برای دیدار ابوالعباس قصاب آملی، میهنه را به قصد آمل ترك گفت. اگر سخن جامی مبتنی بر این‌كه ابوسعید در استراباد، ابوالحسن علی بن مثنّی (د 400ق) را ملاقات كرده و اخبار و اقوال شبلی را از او شنیده است، درست باشد،‌ می‌توان گفت كه این ملاقات در همین سفر صورت گرفته است.
ابوالعباس قصاب، سومین شیخی است كه در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آن‌جا كه ابوسعید او را «شیخ» مطلق می‌خواند و نكته‌هایی را كه از او شنیده و آموخته بود،  تا پایان عمر، همواره بر زبان می‌راند. ابوسعید به روایتی یك‌سال و به روایتی ضعیف‌تر دوسال‌ونیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری كرد و خرقه‌گونه‌ای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت. در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند. از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نكرد و فقط گه‌گاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی می‌كرد و با مریدان به سرخس می‌رفت.
ابوالعباس قصاب، سومین شیخی است كه در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آن‌جا كه ابوسعید او را «شیخ» مطلق می‌خواند و نكته‌هایی را كه از او شنیده و آموخته بود،  تا پایان عمر، همواره بر زبان می‌راند. ابوسعید به روایتی یك‌سال و به روایتی ضعیف‌تر دوسال‌ونیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری كرد و خرقه‌گونه‌ای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت. در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند. از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نكرد و فقط گه‌گاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی می‌كرد و با مریدان به سرخس می‌رفت.
چنین می‌نماید كه ابوسعید در اوایل سده 5ق/11م با شناختی كه پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آن‌جا ترك گفته است. این‌كه گفته‌اند كه ابوسعید در حدود 412ق در نیشابور بوده است، بعید نمی‌نماید، اما از برخی اخبار كه در اسرارالتوحید آمده است، چنین برمی‌آید كه وی در 412ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات كرده است. از این رو گمان نمی‌رود كه ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر 412ق یا اندكی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آن‌كه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات كرده است. فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت كرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آن‌جا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام می‌نمودند. دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم كُرّكانی هم می‌بایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد. با این‌همه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت.
چنین می‌نماید كه ابوسعید در اوایل سده 5ق/11م با شناختی كه پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آن‌جا ترك گفته است. این‌كه گفته‌اند كه ابوسعید در حدود 412ق در نیشابور بوده است، بعید نمی‌نماید، اما از برخی اخبار كه در اسرارالتوحید آمده است، چنین برمی‌آید كه وی در 412ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات كرده است. از این رو گمان نمی‌رود كه ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر 412ق یا اندكی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آن‌كه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات كرده است. فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت كرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آن‌جا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام می‌نمودند. دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم كُرّكانی هم می‌بایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد. با این‌همه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت.
==بازخوردهای رفتار و کردار ابوسعید==
وقتی كه ابوسعید به نیشابور وارد شد،‌ شیخی می‌نمود بالای 50 سال كه البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست كه برای اخذ خرقه از سلمی به آن‌جا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی كه او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند كه از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرك نیك» بود كه او و همسفرانش را به كوی عدنی كویان نیشابور راهنمایی كرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد. مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود كه به رغم رواج آراء ملامتیان، ‌مشایخ صوفیه‌اش سلوكی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظه‌كار. به هر روی، ابوسعید یك روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او به‌سرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاه‌ها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی كه مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتنم می‌دانستند و با آن‌كه قشیری از این كار منعشان می‌كرد، برای درك مجالس ابوسعید به خانقاه او می‌رفتند.
وقتی كه ابوسعید به نیشابور وارد شد،‌ شیخی می‌نمود بالای 50 سال كه البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست كه برای اخذ خرقه از سلمی به آن‌جا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی كه او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند كه از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرك نیك» بود كه او و همسفرانش را به كوی عدنی كویان نیشابور راهنمایی كرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد. مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود كه به رغم رواج آراء ملامتیان، ‌مشایخ صوفیه‌اش سلوكی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظه‌كار. به هر روی، ابوسعید یك روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او به‌سرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاه‌ها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی كه مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتنم می‌دانستند و با آن‌كه قشیری از این كار منعشان می‌كرد، برای درك مجالس ابوسعید به خانقاه او می‌رفتند.
البته پاره‌ای از افكار و روش‌های خانقاهی ابوسعید نزد مشایخ صوفیه نیشابور خالی از غرابت نبود و انس او به سماع و برخی از گفتارها و رفتارهای او كه با راه و رسم دیگر مشایخ خانقاه‌های نیشابور مغایر می‌نمود، اسباب نگرانی و بدبینی آنان به پیرمیهنه ـ كه تازه به محیط نیشابور آمده بود ـ می‌شد و حتی آنان را به داوری و انكار، در حق او وامی‌داشت. ابوالقاسم قشیری ـ كه گویا ابوسعید در نخستین مجلس خود در نیشابور بر یك سخن عارفانه او انتقاد كرده بود ـ با آن‌كه یك سال از اقامت ابوسعید در نیشابور می‌گذشت، در انكار او سخن می‌گفت. با این‌همه، نزدیك به 70 تن از مریدان قشیری در این یك‌سال، همواره به نزد ابوسعید می‌آمدند و از تعلیمات او در آداب خانقاهی و آراء عرفانی بهره می‌بردند. سرانجام همین مریدان قشیری، او را به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی كه او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت، دیگر در انكار او چیزی نگفت و از آن پس میان آن دو، رابطه‌ای دوستانه برقرار شد، تا جایی كه ابوسعید، قشیری را ـ ظاهراً به لحاظ تسلط او بر علوم ظاهر ـ استاد می‌خواند و قشیری نیز ابوسعید را در تصوف و آداب خانقاهی برتر از خود می‌دانست و حتی خود را به او محتاج می‌یافت. قشیری از این‌كه ابوسعید، فرزند او را همنام خود كرد، خشنود بود و با رفتن همسر خود فاطمه، دختر ابوعلی دقّاق، به خانقاه ابوسعید موافقت می‌نمود و حتی از ابوسعید دعوت كرد كه هفته‌ای یك‌بار، مجلسش را در خانقاه او برگذار كند. علاوه بر قشیری، ابوعبدالله باكویه نیز راه و رسم خانقاهی ابوسعید را در نیشابور نمی‌پسندید و او را منكر بود و حتی نیشابوریان را به جهت رقص و سماع ابوسعید، بر او برمی‌آشفت و آنان را به دوری و اجتناب از او فرا می‌خواند.
البته پاره‌ای از افكار و روش‌های خانقاهی ابوسعید نزد مشایخ صوفیه نیشابور خالی از غرابت نبود و انس او به سماع و برخی از گفتارها و رفتارهای او كه با راه و رسم دیگر مشایخ خانقاه‌های نیشابور مغایر می‌نمود، اسباب نگرانی و بدبینی آنان به پیرمیهنه ـ كه تازه به محیط نیشابور آمده بود ـ می‌شد و حتی آنان را به داوری و انكار، در حق او وامی‌داشت. ابوالقاسم قشیری ـ كه گویا ابوسعید در نخستین مجلس خود در نیشابور بر یك سخن عارفانه او انتقاد كرده بود ـ با آن‌كه یك سال از اقامت ابوسعید در نیشابور می‌گذشت، در انكار او سخن می‌گفت. با این‌همه، نزدیك به 70 تن از مریدان قشیری در این یك‌سال، همواره به نزد ابوسعید می‌آمدند و از تعلیمات او در آداب خانقاهی و آراء عرفانی بهره می‌بردند. سرانجام همین مریدان قشیری، او را به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی كه او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت، دیگر در انكار او چیزی نگفت و از آن پس میان آن دو، رابطه‌ای دوستانه برقرار شد، تا جایی كه ابوسعید، قشیری را ـ ظاهراً به لحاظ تسلط او بر علوم ظاهر ـ استاد می‌خواند و قشیری نیز ابوسعید را در تصوف و آداب خانقاهی برتر از خود می‌دانست و حتی خود را به او محتاج می‌یافت. قشیری از این‌كه ابوسعید، فرزند او را همنام خود كرد، خشنود بود و با رفتن همسر خود فاطمه، دختر ابوعلی دقّاق، به خانقاه ابوسعید موافقت می‌نمود و حتی از ابوسعید دعوت كرد كه هفته‌ای یك‌بار، مجلسش را در خانقاه او برگذار كند. علاوه بر قشیری، ابوعبدالله باكویه نیز راه و رسم خانقاهی ابوسعید را در نیشابور نمی‌پسندید و او را منكر بود و حتی نیشابوریان را به جهت رقص و سماع ابوسعید، بر او برمی‌آشفت و آنان را به دوری و اجتناب از او فرا می‌خواند.
خط ۶۵: خط ۶۷:
با این‌همه، طرز سلوك و روش صوفیانه ابوسعید در نیشابور و گفته‌های شورانگیز و مجالس گرم و پر حال او، گروه بزرگی از مردم آن ناحیه را به سوی او جلب كرد و ذكر كرامت‌ها و فراست‌ها و درون‌بینی‌های او در همه جا شایع شد و چنان قبول‌عام و اعتباری یافت كه ستیزه‌جویی و خصومت مشایخ و علمای شهر را فرونشاند و آنان را به دوستی و ارادت كشاند، تا جایی كه محتسبان مغرور نیشابور نیز كه به سبب سماع و بیت‌خوانی ابوسعید با او عناد می‌رزیدند،‌ به‌تدریج از در مصالحت و موافقت پیش آمدند و از گفته و كرده خود اظهار پشیمانی كردند و سرانجام حتی اصحاب دیوان، چون عمید خراسان اعتبار اجتماعی خود را بیشتر از توجه شیخ می‌دانستند تا از توجه سلطان.
با این‌همه، طرز سلوك و روش صوفیانه ابوسعید در نیشابور و گفته‌های شورانگیز و مجالس گرم و پر حال او، گروه بزرگی از مردم آن ناحیه را به سوی او جلب كرد و ذكر كرامت‌ها و فراست‌ها و درون‌بینی‌های او در همه جا شایع شد و چنان قبول‌عام و اعتباری یافت كه ستیزه‌جویی و خصومت مشایخ و علمای شهر را فرونشاند و آنان را به دوستی و ارادت كشاند، تا جایی كه محتسبان مغرور نیشابور نیز كه به سبب سماع و بیت‌خوانی ابوسعید با او عناد می‌رزیدند،‌ به‌تدریج از در مصالحت و موافقت پیش آمدند و از گفته و كرده خود اظهار پشیمانی كردند و سرانجام حتی اصحاب دیوان، چون عمید خراسان اعتبار اجتماعی خود را بیشتر از توجه شیخ می‌دانستند تا از توجه سلطان.
شهرت و اعتبار ابوسعید در زمان اقامتش در نیشابور به آن شهر محدود نماند و به سرعت نام او شهرهای دیگر خراسان را فرا گرفت و سبب شد كه مشایخ دیگر نواحی خراسان نیز برای دیدار او به نیشابورسفر كنند. خواجه عبدالله انصاری با آن‌كه به لحاظ عقیده راسخش به اصول حنبلی، با ابوسعید موافق نمی‌نمود و حتی با تصوف عاشقانه وی مخالف می‌ورزید، دو بار به نیشابور آمد و از دیدار ابوسعید بهره ور شد.
شهرت و اعتبار ابوسعید در زمان اقامتش در نیشابور به آن شهر محدود نماند و به سرعت نام او شهرهای دیگر خراسان را فرا گرفت و سبب شد كه مشایخ دیگر نواحی خراسان نیز برای دیدار او به نیشابورسفر كنند. خواجه عبدالله انصاری با آن‌كه به لحاظ عقیده راسخش به اصول حنبلی، با ابوسعید موافق نمی‌نمود و حتی با تصوف عاشقانه وی مخالف می‌ورزید، دو بار به نیشابور آمد و از دیدار ابوسعید بهره ور شد.
==دیدار ابوالحسن خرقانی==
==دیدار ابوالحسن خرقانی==
ابوسعید بیشتر از 10 سال بدین روش در نیشابور به سر برد و یك روز در حالی كه در خانقاه سماع می‌كرد، فرزندش ابوطاهر سعید، در وقت سماع احرام حج گرفت و از پدر اجازت سفر خواست. ابوسعید نیز با او موافقت و همراهی كرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور كوشیدند كه ابوسعید را از این سفر باز دارند، سودمند نیفتاد و او به قصد گزاردن حج، نیشابور را ترك گفت، اما وقتی كه به نزدیكی خرقان رسید، تقاضای دیدار ابوالحسن خرقانی وی را به سوی آن شهر كشانید. طبق گزارش مؤلف «نورالعلوم»، ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود احمد را با تنی چند از مریدان به استقبال او فرستاد. با آن‌كه گزارش‌هایی كه مریدان خرقانی و ابوسعید از دیدار آن دو داده‌اند، از بسیاری جهات قابل تطبیق است، لیكن در هر دو مورد، آثار تكریم و دوستی مریدان نسبت به هر دو پیر، روشن و آشكار است.
ابوسعید بیشتر از 10 سال بدین روش در نیشابور به سر برد و یك روز در حالی كه در خانقاه سماع می‌كرد، فرزندش ابوطاهر سعید، در وقت سماع احرام حج گرفت و از پدر اجازت سفر خواست. ابوسعید نیز با او موافقت و همراهی كرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور كوشیدند كه ابوسعید را از این سفر باز دارند، سودمند نیفتاد و او به قصد گزاردن حج، نیشابور را ترك گفت، اما وقتی كه به نزدیكی خرقان رسید، تقاضای دیدار ابوالحسن خرقانی وی را به سوی آن شهر كشانید. طبق گزارش مؤلف «نورالعلوم»، ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود احمد را با تنی چند از مریدان به استقبال او فرستاد. با آن‌كه گزارش‌هایی كه مریدان خرقانی و ابوسعید از دیدار آن دو داده‌اند، از بسیاری جهات قابل تطبیق است، لیكن در هر دو مورد، آثار تكریم و دوستی مریدان نسبت به هر دو پیر، روشن و آشكار است.
۹۰۶

ویرایش