۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ت های ' به 'تهای ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه های ' به 'ههای ') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
فرهنگ اسلامی پستی و بلندی و اوج و حضیض های بسیار داشته است؛ | فرهنگ اسلامی پستی و بلندی و اوج و حضیض های بسیار داشته است؛ حوزههای علم و معرفت و عمل و اندیشه هم در آن بسیار است. متفکران آن نیز گوناگون اند و همه با هم یک نوع نمی اندیشیدند. اما با نگاهی عام به مجموعهی این فرهنگ، می توان صفاتی کلی و غالب در آن تشخیص داد. این صفتهای البته عام به معنای تجربی نیست، اما غالب است؛ یعنی در بیشتر موارد صدق می کند. یکی از این صفات آن است که اشرف امور در نزد مسلمانان، اموری بوده که نفس آدمی را مهذب سازد. تهذیب نفس همهی شئون وجود آدمی را، از اندیشه و عمل، از سواد و خیال و بیاض وجود او، دربر می گیرد؛ اما اگر نیک بنگریم، درمی یابیم که اصل تهذیب نفس شأن «عملی» آن است. در این عرصه، اندیشه امری مجرد از عمل نیست، بلکه خود نوعی عمل و عین عمل است. اندیشه در اینجا برای معرفت نفس یا شناختن راه به کار می آید، معرفتی که خود سالک را گامی در راه به پیش می برد. از این رو، مهم نیست که این اندیشه را بتوان بر کاغذ آورد یا نه؛ بلکه چون این اندیشه یافتنی است و با مراتب ژرف عقل کلی سروکار دارد نه با مراتب سطحی عقل جزوی، اصل و جوهر آن را نمی توان گفت و نوشت و همین فکر صوفیانه است که بیشتر فرهنگ ما را پدید آورده و به خود آغشته است. به طوری که علوم و پیشه ها هم رنگ صوفیانه داشتند. از قضا، علوم نوشتنی تر که اسباب قرب به ارباب زور و زر را هم فراهم می آورد، بیشتر در خطر بود و از حال ذکر دورتر. از میان کارهای دنیایی، کاری شریف تر بود که آسان تر بتوان آن را با ذکر خدا جمع کرد و جوهر آن را ذاکرانه ساخت؛ زیرا بدین گونه، کار دنیا نیز به عبادت بدل می شد. بنابراین، ارزش پیشه به این نبود که معارف مربوط به آن پیشه تا چه حد نوشتنی باشد. روح حاکم بر فرهنگ و عقل کلی جامعه، بنابر مصلحت جمع و مقتضای هر رشته، تصمیم می گرفت که کار و آموزش در هر حرفه تا چه حد نوشتنی باشد و تا چه حد عملی. بدین گونه بود که برخی از کارها صورتی نوشتاری تر یافت و برخی دیگر صورتی عملی تر. آموزش نیز چنین بود؛ در برخی کتابت و گفتار غالب بود و در برخی دیگر عمل و رفتار و شاگردی بلند مدت. معماری و بسیاری از پیشه ها و حرفه ها در زمرهی اخیر بود. البته شگفت نیست که برخی از حوزههای نوشتاری تر در برخی از دوره ها، شأن دنیوی والاتری داشته باشد؛ اما اینکه پنداشته اند پیشه هایی به سبب آنکه در زمرهی علوم نبوده شأن اجتماعی نازلی داشته است نادرست می نماید. معماری علمی عملی بود و شرافتش از آن رو بود که گذشته از آنکه مکانی مناسب برای همهی شئون زندگی، از جمله امور دینی، فراهم می آورد، با دکر و صفا سخت مناسبت داشت و به همین سبب در زمرهی اشرف فنون بود. لذا نخستین نکته در تشخیص ماهیت معماری، در ترکیب «پیشهی معماری» نهفته بود. معماری در دوران پیش از مدرن نه علم بود و نه تخصص به معنای امروزی اش. معماری علم نبود؛ زیرا هدف از آن نه کشف نادانسته هایی از عالم طبیعت بود و نه پرداختن نظریه هایی برای فهم رویدادهای طبیعی و پیش بینی رویدادهای آینده. هدف از معماری پدید آوردن مکانی برای زیستن انسان ها در حوزههای گوناگون زندگی بود. از این رو «معماری» پیشه بود. این نکته به رغم ظاهر ساده و بدیهی اش، بس مهم است. غفلت از همین نکته است که به بسیاری از کژفهمی ها، چه در بررسی معماری امروز و چه گذشته، منجر شده است. | ||
در دوران پیشامدرن، بخش عمدهی طراحی بر عهدهی کسی بود که معمولا به او معمار می گفتند. او علاوه بر کار طراحی معماری، طراحی سازه و وجوه مربوط به تنظیم محیط را خود انجام می داد. در مرحلهی اجرا نیز معمولا کار مدیریت اجرا وظیفهی همان معماری بود که طراحی را بر عهده داشت. کسی به مرحلهی طراحی معماری و مهندسی می رسید که در اجرا مهارت کسب کرده و از تخیل معمارانه و علم هندسه عملی نیز برخوردار بود. از این رو وی علاوه بر آنکه کار اجرایی وجوه مختلف بنا را اداره می کرد، بخش های پیچیده و دشوار بنا را نیز خود اجرا می کرد. پیداست هرچه بنا مفصل تر و پیچیده تر می شد، این تقسیم کار جدی تر و خردتر و مفصل تر می شد. بر این اساس برترین و تواناترین معمار را به عنوان سرمعمار یا معمارباشی بر می گزیدند..در کشور رقیب ایران در زمان صفویه، یعنی ممالک عثمانی، چنین وضعی با اندک تفاوت هایی متناسب با محل و نظام دیوانی و حکومتی آنجا، حاکم بود. بدین ترتیب در دوران پیشامدرن برخلاف دوران مدرن، پیشهی معماری همهی وجوه کار ساختمان را، از طراحی کل و جزء معماری و سازه تا طراحی تأسیسات و نظارت بر اجرا و مدیریت اجرا، در برمی گرفت. اما در دوران مدرن برای معماری وجوه مختلفی اعتبار میشود، آن وجه از معماری را که با تخیل و خلاقیت سرو کار دارد «هنرمعماری» می خوانند و آن بخش را که با اجرا و مواد و فنون ساختمانی مربوط است فن و صنعت معماری می شمارند. اما مدرنیته در مسیر استحاله ای که در هنرها پدید آورد، هنرهای زیبا را از هنرهای کاربردی تفکیک کرد. مدرنیته هنری را ناب تر و خالص تر دانست که ارتباط کمتری با زندگی روزمره داشته باشد. اما این جریان با همهی قوت، آن قدر در معماری کارگر نیفتاد که آن را از کارکرد منفک سازد زیرا کارکرد جزء لاینفک معماری بود. از سوی دیگر اشرف هنرها در میان مسلمانان، یعنی ادبیات نیز در معماری اثری عمیق و البته غیر مستقیم داشت. ادبیات، گفتمان فرهنگ پیشامدرن در ممالک اسلامی و بارزترین جلوهی آن بود. مسلمانان تحت تأثیر قرآن کریم، قرن ها بیشتر نیروی هنری خود را صرف ادبیات کرده بودند. ادبیان در متن مردم جریان داشت و حتی بی سوادان شعر می خواندند و شعر می گفتند. بنابراین معماری مانند دیگر مظاهر فرهنگی، نمی توانست از تأثیر آن برکنار باشد. معماری با علوم نیز مناسبت داشت. یکی از این علوم هندسهی عملی بود. معماری در جزء و کل با هندسه سامان گرفت و مانند نظام کائنات، بر نظم و ریاضیات استوار بود. زیرا از یک سو معمار با ساختن بنا عالمی صغیر به صورت کائنات بنا می کرد و از سوی دیگر خداوند نیز برترین معمار تلقی می شد بر این اساس در گذشته برای معمار و معماری منشأیی مقدس قائل بودند. | در دوران پیشامدرن، بخش عمدهی طراحی بر عهدهی کسی بود که معمولا به او معمار می گفتند. او علاوه بر کار طراحی معماری، طراحی سازه و وجوه مربوط به تنظیم محیط را خود انجام می داد. در مرحلهی اجرا نیز معمولا کار مدیریت اجرا وظیفهی همان معماری بود که طراحی را بر عهده داشت. کسی به مرحلهی طراحی معماری و مهندسی می رسید که در اجرا مهارت کسب کرده و از تخیل معمارانه و علم هندسه عملی نیز برخوردار بود. از این رو وی علاوه بر آنکه کار اجرایی وجوه مختلف بنا را اداره می کرد، بخش های پیچیده و دشوار بنا را نیز خود اجرا می کرد. پیداست هرچه بنا مفصل تر و پیچیده تر می شد، این تقسیم کار جدی تر و خردتر و مفصل تر می شد. بر این اساس برترین و تواناترین معمار را به عنوان سرمعمار یا معمارباشی بر می گزیدند..در کشور رقیب ایران در زمان صفویه، یعنی ممالک عثمانی، چنین وضعی با اندک تفاوت هایی متناسب با محل و نظام دیوانی و حکومتی آنجا، حاکم بود. بدین ترتیب در دوران پیشامدرن برخلاف دوران مدرن، پیشهی معماری همهی وجوه کار ساختمان را، از طراحی کل و جزء معماری و سازه تا طراحی تأسیسات و نظارت بر اجرا و مدیریت اجرا، در برمی گرفت. اما در دوران مدرن برای معماری وجوه مختلفی اعتبار میشود، آن وجه از معماری را که با تخیل و خلاقیت سرو کار دارد «هنرمعماری» می خوانند و آن بخش را که با اجرا و مواد و فنون ساختمانی مربوط است فن و صنعت معماری می شمارند. اما مدرنیته در مسیر استحاله ای که در هنرها پدید آورد، هنرهای زیبا را از هنرهای کاربردی تفکیک کرد. مدرنیته هنری را ناب تر و خالص تر دانست که ارتباط کمتری با زندگی روزمره داشته باشد. اما این جریان با همهی قوت، آن قدر در معماری کارگر نیفتاد که آن را از کارکرد منفک سازد زیرا کارکرد جزء لاینفک معماری بود. از سوی دیگر اشرف هنرها در میان مسلمانان، یعنی ادبیات نیز در معماری اثری عمیق و البته غیر مستقیم داشت. ادبیات، گفتمان فرهنگ پیشامدرن در ممالک اسلامی و بارزترین جلوهی آن بود. مسلمانان تحت تأثیر قرآن کریم، قرن ها بیشتر نیروی هنری خود را صرف ادبیات کرده بودند. ادبیان در متن مردم جریان داشت و حتی بی سوادان شعر می خواندند و شعر می گفتند. بنابراین معماری مانند دیگر مظاهر فرهنگی، نمی توانست از تأثیر آن برکنار باشد. معماری با علوم نیز مناسبت داشت. یکی از این علوم هندسهی عملی بود. معماری در جزء و کل با هندسه سامان گرفت و مانند نظام کائنات، بر نظم و ریاضیات استوار بود. زیرا از یک سو معمار با ساختن بنا عالمی صغیر به صورت کائنات بنا می کرد و از سوی دیگر خداوند نیز برترین معمار تلقی می شد بر این اساس در گذشته برای معمار و معماری منشأیی مقدس قائل بودند. |