۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURهومو نرانسJ1.jpg | عنوان =هومو نرانس: اسطوره ـ باستانشناسی روایت | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = گزگین، اسماعیل (نویسنده) عوضپور، بهروز (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره = | موضوع = |ناشر | ناشر =چرخ |...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ی' به ' میی') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
بر این اساس، موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایتپردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که میتوان هومو نرانس یا انسان روایتپرداز نامید. نویسنده این مهم را با رویکردی تاریخی و روشی کاملاً علمی، اسطوره ـ باستانشناسی به فعلیت رسانده است. او برای این منظور کلان روایتهای اسطورهای و خردهروایتهای اقماری مرتبط با تکتک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان شناسایی و طبقهبندی کرده است تا از این راه با ارجاع مدام به یافتههای باستانشناختی مادی از سویی و یافتههای اسطورهشناختی نمادی از سوی دیگر، بر نقش اساسی آنها در چندوچون پیشروی تاریخ بشر صحه بگذارد. به دیگر سخن، او سعی دارد رابطۀ متقابل نقاط عطف تاریخ بشریت را با زمان تقریبی پردازش کلانروایتهای اسطورهای تبیین کند. | بر این اساس، موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایتپردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که میتوان هومو نرانس یا انسان روایتپرداز نامید. نویسنده این مهم را با رویکردی تاریخی و روشی کاملاً علمی، اسطوره ـ باستانشناسی به فعلیت رسانده است. او برای این منظور کلان روایتهای اسطورهای و خردهروایتهای اقماری مرتبط با تکتک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان شناسایی و طبقهبندی کرده است تا از این راه با ارجاع مدام به یافتههای باستانشناختی مادی از سویی و یافتههای اسطورهشناختی نمادی از سوی دیگر، بر نقش اساسی آنها در چندوچون پیشروی تاریخ بشر صحه بگذارد. به دیگر سخن، او سعی دارد رابطۀ متقابل نقاط عطف تاریخ بشریت را با زمان تقریبی پردازش کلانروایتهای اسطورهای تبیین کند. | ||
به زعم نویسنده نخستین نقطۀ عطف تاریخ بشریت با زبان تقریبی پردازش اسطورههای کیهانساز مصادف است، دومین نقطه با اسطورههای فرهنگساز، سومین نقطه با اسطورههای جداساز و واپسین نقطه با اسطورههای ایدئولوژی. از دید نویسنده اگر از این فرایند سرنوشتساز اسطورهزدایی شود، پیرنگی به دست میآید که مطلوبخواندن آن برای انسان بسیار دشوار مینماید: انسانی که به هستی حیوانی و حیات طبیعی خود در دل طبیعت بسنده نمیکند، بند ناف خود را از درخت زندگی میبرد تا به جایگاه خدایان در فراسوی طبیعت ببندد؛ حال آنکه او هرگز به این خواست خود دست نمییابد. پس بند ناف به دست از اینجا رانده و از آنجا مانده دچار گمگشتگی غریبی میشود. اکنون تنها تسلی او برساختی است که خود فرهنگ مینامد و در برابر طبیعت مینهد. تنها ابزار او در این برساخت زبان و به لطف آن روایتپردازی است و چون این ابزار خود برساختۀ ذهن اوست، او طی این فرایند نمادین همه چیز را از صافی ذهن خود میگذراند و نه آنطور که واقعاً هست، بلکه آنطور که خود میفهمد، بازتعریف میکند. درواقع او با آشناییزدایی از همه چیز سعی دارد ازخودبیگانگی خویش را جبران کند و با شبیهسازی همه چیز در نظام نمادین زبان سعی دارد شباهت خود به دیگر موجودات طبیعی را از یاد ببرد؛ انسانی که دانش زیستشناختی طبیعت را بسنده نیافته و بند ناف خود را از بیوسفر آن بریده بود، اکنون غرق در سمیوسفر خود آفریدهاش پدیدههای طبیعی را بیمعنا | به زعم نویسنده نخستین نقطۀ عطف تاریخ بشریت با زبان تقریبی پردازش اسطورههای کیهانساز مصادف است، دومین نقطه با اسطورههای فرهنگساز، سومین نقطه با اسطورههای جداساز و واپسین نقطه با اسطورههای ایدئولوژی. از دید نویسنده اگر از این فرایند سرنوشتساز اسطورهزدایی شود، پیرنگی به دست میآید که مطلوبخواندن آن برای انسان بسیار دشوار مینماید: انسانی که به هستی حیوانی و حیات طبیعی خود در دل طبیعت بسنده نمیکند، بند ناف خود را از درخت زندگی میبرد تا به جایگاه خدایان در فراسوی طبیعت ببندد؛ حال آنکه او هرگز به این خواست خود دست نمییابد. پس بند ناف به دست از اینجا رانده و از آنجا مانده دچار گمگشتگی غریبی میشود. اکنون تنها تسلی او برساختی است که خود فرهنگ مینامد و در برابر طبیعت مینهد. تنها ابزار او در این برساخت زبان و به لطف آن روایتپردازی است و چون این ابزار خود برساختۀ ذهن اوست، او طی این فرایند نمادین همه چیز را از صافی ذهن خود میگذراند و نه آنطور که واقعاً هست، بلکه آنطور که خود میفهمد، بازتعریف میکند. درواقع او با آشناییزدایی از همه چیز سعی دارد ازخودبیگانگی خویش را جبران کند و با شبیهسازی همه چیز در نظام نمادین زبان سعی دارد شباهت خود به دیگر موجودات طبیعی را از یاد ببرد؛ انسانی که دانش زیستشناختی طبیعت را بسنده نیافته و بند ناف خود را از بیوسفر آن بریده بود، اکنون غرق در سمیوسفر خود آفریدهاش پدیدههای طبیعی را بیمعنا مییافت و سعی میکرد با تکیه بر یک دانش اسطورهشناختی مبتنی بر زبان نمادین با خلق روایتهای اسطورهای تکتک آنها را معنادار کند.<ref> [https://literaturelib.com/books/7408 ر.ک: کتابخانه تخصصی ادبیات] </ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |