۱۴۶٬۵۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'میکرد' به 'میکرد') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'کاشانی، عبدالرزاق' به 'عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
| (یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
====گفتار اول: علم و معرفت==== | ====گفتار اول: علم و معرفت==== | ||
ابن عربی معتقد است که انسان با عقل و دیگر قوای ادراکی خود نمی-تواند ذات و صفات خدا و همچنین احکام شرع را درک کند و فقط از راه کشف و الهام میتوان او را شناخت و احکام شرع را هم پیامبران از سوی او به ما تعلیم میدهند. اهل الله یعنی عارفان، علم خود را بهطور مستقیم از خدا میگیرند و علم عارفان معرفت نامیده | ابن عربی معتقد است که انسان با عقل و دیگر قوای ادراکی خود نمی-تواند ذات و صفات خدا و همچنین احکام شرع را درک کند و فقط از راه کشف و الهام میتوان او را شناخت و احکام شرع را هم پیامبران از سوی او به ما تعلیم میدهند. اهل الله یعنی عارفان، علم خود را بهطور مستقیم از خدا میگیرند و علم عارفان معرفت نامیده میشود و این معرفت منحصر در علم به هفت مورد است که اگر کسی به آن دست یابد؛ هیچ حقیقتی از او پوشیده نمیماند: یک- علم به أسمای الهی، دو- علم به تجلی حقّ در اشیاء، سه- علم به خطابهای حقّ تعالی به بندگان در زبان شرایع، چهار- معرفت کمال وجود و نقص آن، پنج- معرفت انسان به حقایق خود، شش- شناخت عالَم خیال متصل و منفصل، هفت- علم أمراض و أدویه.<ref>همان، ص248 - 276</ref> | ||
====گفتار دوم: بحثی درباره مفهوم وجود و مصادیق آن و تقریر وحدت وجود در تصوف ابن عربی==== | ====گفتار دوم: بحثی درباره مفهوم وجود و مصادیق آن و تقریر وحدت وجود در تصوف ابن عربی==== | ||
| خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
====گفتار چهارم: صفات و اسماء حقّ==== | ====گفتار چهارم: صفات و اسماء حقّ==== | ||
در عرفان ابن عربی، عالَم و عالَمیان، مظاهر اسماء و صفات الهی هستند. او حقّ تعالی را «مرید» ولی «غیر مختار» میشمارد! حقیقت وجود که مطلق به اطلاق حقیقی است همان وجود حقّ تعالی است که در مراتب نامتناهی ظاهر | در عرفان ابن عربی، عالَم و عالَمیان، مظاهر اسماء و صفات الهی هستند. او حقّ تعالی را «مرید» ولی «غیر مختار» میشمارد! حقیقت وجود که مطلق به اطلاق حقیقی است همان وجود حقّ تعالی است که در مراتب نامتناهی ظاهر میشود ولی کلیات آن پنج مرتبه است که «حضرات خمس» نامیده میشود. شگفتا که ابن عربی برای «سه» نوعی فردیت قائل شده و تجرّی کرده و توحید را با تثلیث مرتبط ساخته و مدّعی شده که تثلیثباوران موحّدند و برای آنان نیز امید به نجات از جهنم وجود دارد. او کثرت اسماء الهی در اسلام و تعدد اقانیم ثلاثه در مسیحیت را یکسان پنداشته است درحالیکه این، قیاس معالفارق است و اقانیم مسیحیت، ذوات و اعیان خارجی و ناسازگار با وحدت هستند.<ref>همان، ص295 -370</ref> | ||
====گفتار پنجم: اعیان ثابته==== | ====گفتار پنجم: اعیان ثابته==== | ||
| خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
====گفتار دوم: تأثیر ابن عربی در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او==== | ====گفتار دوم: تأثیر ابن عربی در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او==== | ||
تردیدی نیست که اندیشههای [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در زمان حیات و بعدازآن، جریان تصوف و عرفان اسلامی را سخت تحت تأثیر خود قرار داد و این مطلب از فراوانی آثار و کثرت موافقان و مخالفان او بهخوبی آشکار می-شود. عده بسیاری از اندیشمندان و عارفان با نظر تحسین به ابن-عربی نگریسته و با ذوق و شوق فراوان به آموزش و ترویج عرفان وحدت وجودی او اهتمام ورزیدهاند. شارحان و تابعان ابن عربی فراوانند که برخی از آنان عبارتند از: صدرالدین قونوی، [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدین عراقی]]، [[تلمسانی، سلیمان بن علی|عفیفالدین تلمسانی]]، [[جندی، مؤیدالدین محمود|مؤیدالدین جندی]]، [[سعیدالدین فرغانی]]، [[ | تردیدی نیست که اندیشههای [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در زمان حیات و بعدازآن، جریان تصوف و عرفان اسلامی را سخت تحت تأثیر خود قرار داد و این مطلب از فراوانی آثار و کثرت موافقان و مخالفان او بهخوبی آشکار می-شود. عده بسیاری از اندیشمندان و عارفان با نظر تحسین به ابن-عربی نگریسته و با ذوق و شوق فراوان به آموزش و ترویج عرفان وحدت وجودی او اهتمام ورزیدهاند. شارحان و تابعان ابن عربی فراوانند که برخی از آنان عبارتند از: صدرالدین قونوی، [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدین عراقی]]، [[تلمسانی، سلیمان بن علی|عفیفالدین تلمسانی]]، [[جندی، مؤیدالدین محمود|مؤیدالدین جندی]]، [[سعیدالدین فرغانی]]، [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرزاق کاشانی]]، [[آملی، سید حیدر|سید حیدر آملی]]، [[نعمتالله ولی|شاه نعمتالله ولی]]، [[ترکه اصفهانی، علی بن محمد|صائنالدین ابن ترکه]]، [[جامی، عبدالرحمن|عبدالرحمان جامی]]، [[جیلانی، عبدالکریم بن ابراهیم|عبدالکریم جیلی]]، [[ابن ابیجمهور، محمد بن زینالدین|ابن ابیجمهور احسائی]]، آقا [[قمشهای، محمدرضا|محمدرضا قمشهای]]. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] طریقت خاصّی داشت که به طریقت اکبریه معروف شده است و بر خلاف نظر خاورشناس [[لوشاتلیه]]؛ شاخهای از طریقت قادریه نیست. تقریباً همه سلسلههای مهم تصوف –مانند شاذلیه، نقشبندیه، نعمة اللهیه، نوربخشیه و ذهبیه- بعد از ابن عربی پیشوایی او را در طریقت پذیرفته و آداب و قواعدش را رعایت کردهاند.<ref>همان، ص 577 -622</ref> | ||
نکته پایانی: به نظر میرسد نظر نویسنده درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] تغییر کرده، زیرا در مقدمه بر چاپ سوم که در سال 1366ش نوشته او را «ولیّ بزرگی از اولیاء الله و فقیه آگاهی از فقهای اسلام» شمرده که دامن پاکش به «لوث معصیت و عدم رعایت شریعت و بیوفایی در حقّ دوستان» آلوده نگشته و همواره اعتقادی راسخ به شریعت محمدی ص داشته و رعایت آن را واجب دانسته (ص هجدهم- نوزدهم)؛ ولی در چاپ چهارم که حدود ده سال بعد منتشر شده (1375ش)، بعد از گزارش تکفیر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] توسط عده کثیری از فقهای زمانش، این گزارش را تأیید و بعد بهطور قاطع اظهار نظر کرده که «او یک صوفی وحدت وجودی است که احیاناً به وحدت ادیان نیز تفوّه کرده است، نه متعبد متشرع و متقید به کتاب و سنت که موبهمو ظاهر شرع را رعایت نماید و سخنی بر خلاف آن نگوید، ولی درعینحال آن طوری هم که مخالفانش پنداشتهاند ملحد و منکر کتب و ادیان و شرایع آسمانی از جمله دین مبین اسلام نبوده است».<ref>همان، ص523- 524</ref> | نکته پایانی: به نظر میرسد نظر نویسنده درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] تغییر کرده، زیرا در مقدمه بر چاپ سوم که در سال 1366ش نوشته او را «ولیّ بزرگی از اولیاء الله و فقیه آگاهی از فقهای اسلام» شمرده که دامن پاکش به «لوث معصیت و عدم رعایت شریعت و بیوفایی در حقّ دوستان» آلوده نگشته و همواره اعتقادی راسخ به شریعت محمدی ص داشته و رعایت آن را واجب دانسته (ص هجدهم- نوزدهم)؛ ولی در چاپ چهارم که حدود ده سال بعد منتشر شده (1375ش)، بعد از گزارش تکفیر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] توسط عده کثیری از فقهای زمانش، این گزارش را تأیید و بعد بهطور قاطع اظهار نظر کرده که «او یک صوفی وحدت وجودی است که احیاناً به وحدت ادیان نیز تفوّه کرده است، نه متعبد متشرع و متقید به کتاب و سنت که موبهمو ظاهر شرع را رعایت نماید و سخنی بر خلاف آن نگوید، ولی درعینحال آن طوری هم که مخالفانش پنداشتهاند ملحد و منکر کتب و ادیان و شرایع آسمانی از جمله دین مبین اسلام نبوده است».<ref>همان، ص523- 524</ref> | ||