۱۰۵٬۷۶۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقیِ پیشرفت و اعتلای علوم انسانی''' تألیف رضا داوری | '''اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقیِ پیشرفت و اعتلای علوم انسانی''' تألیف [[داوری اردکانی، رضا|رضا داوری اردکانی]]؛ این کتاب حاوی گزارش پژوهشی است درباره اخلاق و مقام آن در زندگی انسانی و وضعی که در کشور ما پیدا کرده است و نسبتی که با علم و آموزش و پژوهش و بهخصوص با علوم انسانی دارد. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر حسینعلی | رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر [[حسینعلی قبادی]]، در مقدمه کتاب تصریح می کند که: | ||
«این کتاب بیش از آنکه یک پژوهش متعارف دانشگاهی باشد، نظریه پردازی یک اندیشمند اصیل و بسیار مجرب است. البته استاد در این راه، خود را به شیوه های نگارش آکادمیک و قواعد دست و پاگیر مقاله نویسی و ارجاع دهی محدود نکرده و کوشیده است تا یافته هایش را به شیوایی تبیین کند. این اثر از آن رو اصیل به شمار می آید که از مواجهه ناب ذهن این متفکر معاصر با معنا و کارکرد اخلاق در جهان امروز و امکانات آن برای پیشرفت فرهنگ و علوم برخاسته است.»<ref> مقدمه کتاب ص11</ref> | «این کتاب بیش از آنکه یک پژوهش متعارف دانشگاهی باشد، نظریه پردازی یک اندیشمند اصیل و بسیار مجرب است. البته استاد در این راه، خود را به شیوه های نگارش آکادمیک و قواعد دست و پاگیر مقاله نویسی و ارجاع دهی محدود نکرده و کوشیده است تا یافته هایش را به شیوایی تبیین کند. این اثر از آن رو اصیل به شمار می آید که از مواجهه ناب ذهن این متفکر معاصر با معنا و کارکرد اخلاق در جهان امروز و امکانات آن برای پیشرفت فرهنگ و علوم برخاسته است.»<ref> مقدمه کتاب ص11</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
جهان کلی شئون و وجوه بسیار دارد و در این عالم است که شئون دین و سیاست و اخلاق و علم و هنر از هم تفکیک شده و مقامی تازه پیدا کردهاند یا لااقل میتوانیم بگوییم که یکی در قیاس با دورانها و جهانهای سابق کماثر شده و شأن دیگر اهمیت بیشتر یافته و حتی دایرمدار کار جهان شده است. بههرحال علم و سیاست در جهان جدید دو شأن عمدهاند. در علم دروغ وجود ندارد و گزارش احکام نادرست بر اثر اشتباه را دروغ نمیخوانند، بلکه به آن خطا اطلاق میکنند. اما در عالم سیاست خبر و انتشار آن، اگر نه بهطور مطلق، غالباً و بیشتر در اختیار قدرت است یا باید با نظام قدرت سازگار باشد و چون چنین شده است میگویند سیاست با اخلاق کاری ندارد و به آن گوش نمیدهد. اما آیا فهم جهان این وضع را میپسندد و اگر میپسندد و آن را روا میدارد، چگونه خبردادن برخلاف قاعدة گردش جهان و فهم آن را دروغ بدانیم و بگوییم حکومت دروغ میگوید. اما آدمیان همیشه و در همهجا از یک فهم و یک نظم اطاعت نمیکنند و حتی گاهی قصد خلاف و سرپیچی در سر میپرورند آنها توان و نیروی سرپیچی را از کجا آوردهاند؟ فهم تازه و سرپیچی از نظم موجود با هم ملازماند. سرپیچی از جایی آمده است که فهم آغاز شده است. فهم و سرپیچی و تاریخ و مرگ با وجود بشر در زمین قریناند. آدم با نافرمانی از بهشت به این زمین تبعید شد. اگر نهی و منع تخلفناپذیر بود، آدم ناگزیر به آن سر مینهاد و همچنان بهشتی میماند، اما همین که کسی را از کاری منع و نهی میکنند برای او اختیار قایلاند. به آدم هم اختیار داده شده است. اصلاً تشریع با فرض اختیار مناسبت دارد. مشکل این است که اگر آدم به نهی و منع گوش کرده بود دو سر حلقة آفرینش به هم نمیرسید و «لو لاک لما خلقت الافلاک» مخاطب نداشت و موجودی که باید مظهر تام اسمای الاهی باشد به وجود نمیآمد و خلقت ناقص میماند. اگر بگویند این مطالب ربطی به اخلاق ندارد، توجه کنند که جستوجوگر باید به هر جا سر بزند تا ببیند مطلوبش آنجا هست یا نیست. وقتی میخواهیم بدانیم اخلاق چیست، باید به اصل و آغاز برویم و ببینیم آیا واقعاً انسان موجود (یا حیوان) اخلاقی است. این تعریف و وصف انسان را چه بپذیرند چه نپذیرند، به نظر من اخلاق در زندگی آدمی چیزی است نظیر و بدیل عقل. اگر میگویند همة آدمیان اخلاقی نیستند، میگویم همه کموبیش احساس اخلاقی دارند و مگر همة آدمیان عاقلاند؟! معمولاً میگویند و میپرسند که اخلاق حکم خرد یا فرع آن است. این سخن ظاهراً موجه، انتزاعی و صوری است و به این جهت باید اندیشید که چگونه اخلاق فرع عاقلبودن است. اگر منظور از عقلْ عقل عملی باشد، وقتی گفته میشود انسان عاقل است مثل این است که بگویند انسان اخلاقی ـ سیاسی است و اینجا دیگر بحث اصل و فرع مطرح نیست. اگر واقعاً میدانستیم عقل چیست و چرا و چگونه به نظری و عملی تقسیم شده است، مسئلة اخلاق هم روشن میشد. در این تأمل مخصوصاً باید مواظب باشیم که میان اخلاقیبودن انسان و پدیدآمدن علم اخلاق و وجود عقل یا ظهور بحث عقلی اشتباه نکنیم. <ref> متن کتاب ص126-127</ref> | جهان کلی شئون و وجوه بسیار دارد و در این عالم است که شئون دین و سیاست و اخلاق و علم و هنر از هم تفکیک شده و مقامی تازه پیدا کردهاند یا لااقل میتوانیم بگوییم که یکی در قیاس با دورانها و جهانهای سابق کماثر شده و شأن دیگر اهمیت بیشتر یافته و حتی دایرمدار کار جهان شده است. بههرحال علم و سیاست در جهان جدید دو شأن عمدهاند. در علم دروغ وجود ندارد و گزارش احکام نادرست بر اثر اشتباه را دروغ نمیخوانند، بلکه به آن خطا اطلاق میکنند. اما در عالم سیاست خبر و انتشار آن، اگر نه بهطور مطلق، غالباً و بیشتر در اختیار قدرت است یا باید با نظام قدرت سازگار باشد و چون چنین شده است میگویند سیاست با اخلاق کاری ندارد و به آن گوش نمیدهد. اما آیا فهم جهان این وضع را میپسندد و اگر میپسندد و آن را روا میدارد، چگونه خبردادن برخلاف قاعدة گردش جهان و فهم آن را دروغ بدانیم و بگوییم حکومت دروغ میگوید. اما آدمیان همیشه و در همهجا از یک فهم و یک نظم اطاعت نمیکنند و حتی گاهی قصد خلاف و سرپیچی در سر میپرورند آنها توان و نیروی سرپیچی را از کجا آوردهاند؟ فهم تازه و سرپیچی از نظم موجود با هم ملازماند. سرپیچی از جایی آمده است که فهم آغاز شده است. فهم و سرپیچی و تاریخ و مرگ با وجود بشر در زمین قریناند. آدم با نافرمانی از بهشت به این زمین تبعید شد. اگر نهی و منع تخلفناپذیر بود، آدم ناگزیر به آن سر مینهاد و همچنان بهشتی میماند، اما همین که کسی را از کاری منع و نهی میکنند برای او اختیار قایلاند. به آدم هم اختیار داده شده است. اصلاً تشریع با فرض اختیار مناسبت دارد. مشکل این است که اگر آدم به نهی و منع گوش کرده بود دو سر حلقة آفرینش به هم نمیرسید و «لو لاک لما خلقت الافلاک» مخاطب نداشت و موجودی که باید مظهر تام اسمای الاهی باشد به وجود نمیآمد و خلقت ناقص میماند. اگر بگویند این مطالب ربطی به اخلاق ندارد، توجه کنند که جستوجوگر باید به هر جا سر بزند تا ببیند مطلوبش آنجا هست یا نیست. وقتی میخواهیم بدانیم اخلاق چیست، باید به اصل و آغاز برویم و ببینیم آیا واقعاً انسان موجود (یا حیوان) اخلاقی است. این تعریف و وصف انسان را چه بپذیرند چه نپذیرند، به نظر من اخلاق در زندگی آدمی چیزی است نظیر و بدیل عقل. اگر میگویند همة آدمیان اخلاقی نیستند، میگویم همه کموبیش احساس اخلاقی دارند و مگر همة آدمیان عاقلاند؟! معمولاً میگویند و میپرسند که اخلاق حکم خرد یا فرع آن است. این سخن ظاهراً موجه، انتزاعی و صوری است و به این جهت باید اندیشید که چگونه اخلاق فرع عاقلبودن است. اگر منظور از عقلْ عقل عملی باشد، وقتی گفته میشود انسان عاقل است مثل این است که بگویند انسان اخلاقی ـ سیاسی است و اینجا دیگر بحث اصل و فرع مطرح نیست. اگر واقعاً میدانستیم عقل چیست و چرا و چگونه به نظری و عملی تقسیم شده است، مسئلة اخلاق هم روشن میشد. در این تأمل مخصوصاً باید مواظب باشیم که میان اخلاقیبودن انسان و پدیدآمدن علم اخلاق و وجود عقل یا ظهور بحث عقلی اشتباه نکنیم. <ref> متن کتاب ص126-127</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == | ||
<references /> | <references /> |