۱۴۴٬۵۹۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ش' به ' میش') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'سخنرانیها' به 'سخنرانیها') |
||
| (۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
| زبان = | | زبان = | ||
| کد کنگره =۵۷۴DSR/ح۸ ۱ | | کد کنگره =۵۷۴DSR/ح۸ ۱ | ||
| موضوع = خمینی، روحالله، رهبرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، ۱۲۷۹ -۱۳۶۸- خاطرات پیامها و | | موضوع = خمینی، روحالله، رهبرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، ۱۲۷۹ -۱۳۶۸- خاطرات پیامها و سخنرانیها | ||
|ناشر | |ناشر | ||
| ناشر = مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) | | ناشر = مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) | ||
| خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر| حکایت ( | {{کاربردهای دیگر| حکایت (ابهامزدایی)}} | ||
'''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدسسره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. | '''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدسسره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. | ||
| خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و دیدهها و شنیدههای خویش را از حوادث قبل از انقلاب به نحوی که به جریان انقلاب اسلامی مربوط میشود، بیان فرمودهاند که علاوه بر کمک بر تحقق ثبت و انتقال وقایع انقلاب اسلامی، حالت جذابیت حکایتی نیز پیدا میکند. | کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و دیدهها و شنیدههای خویش را از حوادث قبل از انقلاب به نحوی که به جریان انقلاب اسلامی مربوط میشود، بیان فرمودهاند که علاوه بر کمک بر تحقق ثبت و انتقال وقایع انقلاب اسلامی، حالت جذابیت حکایتی نیز پیدا میکند. | ||
''' | '''تأثیر عالم''' | ||
من در جوانی در ایام تابستان که گاهی به بعضی از بلاد میرفتم، در بعضی جا ها میدیدم که همه مردم خوبند. از آن جمله محلّات را میدیدم که همه مردمش متدین و خوبند. وقتی متوجه میشدم میدیدم که یک عالم خوب در آنجاست. بنا براین هر جا یک عالم عاقل و متدین باشد، مسائل را اصلاح میکند و در مقابل اگر خدای نخواسته انحرافی در این قشر پیدا شود، این انحراف به مردم نیز سرایت میکند. | من در جوانی در ایام تابستان که گاهی به بعضی از بلاد میرفتم، در بعضی جا ها میدیدم که همه مردم خوبند. از آن جمله محلّات را میدیدم که همه مردمش متدین و خوبند. وقتی متوجه میشدم میدیدم که یک عالم خوب در آنجاست. بنا براین هر جا یک عالم عاقل و متدین باشد، مسائل را اصلاح میکند و در مقابل اگر خدای نخواسته انحرافی در این قشر پیدا شود، این انحراف به مردم نیز سرایت میکند. | ||
| خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
'''فقط فرنگیها میتوانند''' | '''فقط فرنگیها میتوانند''' | ||
من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیتالله حائری]]، رحمهالله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پلههایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه میدیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پلهها بالا میرفت و آن ماشه لامپا را حرکت میداد، این یک قدری نورش میرفت بالا، مردم صلوات میفرستادند. بعد | من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیتالله حائری]]، رحمهالله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پلههایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه میدیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پلهها بالا میرفت و آن ماشه لامپا را حرکت میداد، این یک قدری نورش میرفت بالا، مردم صلوات میفرستادند. بعد میآمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره میرفت بالا آن را میکشید پایین، مردم باز تظاهر میکردند». | ||
این از آن وقتها مطرح بوده است که ما حتی نمیتوانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگیها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد. | این از آن وقتها مطرح بوده است که ما حتی نمیتوانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگیها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد. | ||