۱۰۶٬۲۸۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ب شناسی ' به 'بشناسی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'دسته بندی' به 'دستهبندی') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
این کتاب برخلاف آثاری چون «الأنساب» سمعانی - که پس از بیان نسب رسولاللّه، به ذکر نسب بنیهاشم و بعد از آن به ذکر نسب قریش و عرب پرداخته<ref>ذکایی ساوی، مرتضی، ص29-28</ref>، چون خود از زبیریان و نواده زبیر بن عوام است، نسبها را با ذکر نسب زبیریان آغاز کرده است. | این کتاب برخلاف آثاری چون «الأنساب» سمعانی - که پس از بیان نسب رسولاللّه، به ذکر نسب بنیهاشم و بعد از آن به ذکر نسب قریش و عرب پرداخته<ref>ذکایی ساوی، مرتضی، ص29-28</ref>، چون خود از زبیریان و نواده زبیر بن عوام است، نسبها را با ذکر نسب زبیریان آغاز کرده است. | ||
در کتاب «نسب قریش» مصعب بن عبدالله (متوفی 236ق) نیز که پیش از کتاب [[زبیر بن بکار]] نوشته شده، علاوه بر اینکه در قالب دوازده جزء | در کتاب «نسب قریش» مصعب بن عبدالله (متوفی 236ق) نیز که پیش از کتاب [[زبیر بن بکار]] نوشته شده، علاوه بر اینکه در قالب دوازده جزء دستهبندی خوبی صورت گرفته است، به ترتیب منطقی با ذکر انساب از معد بن عدنان و اجداد پیامبر(ص) آغاز و با ذکر نسب ابوطالب و [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] و فرزندان آن حضرت ادامه یافته است. | ||
افراط معاویه در دشمنی با [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] به حدّی رسید که چون جمعی از بنیأمیه نزد او رفتند و گفتند: تو به آرزوی خود رسیدی، از این پس دست از ناسزاگویی به این مرد (مقصود، امیرالمؤمنین(ع) است) بردار. گفت: قسم به خدا! تا هنگامی که کودکان با این ناسزاگویی بزرگ شوند و پیران به فرتوتی برسند، هیچ گاه فضیلتی برای او نباید ذکر شود. امّا اراده خداوند، جز این بود. بنا به نقل [[زبیر بن بکار]]، عبداللّه بن عروه فرزندان خود را گرد آورد، سپس گفت:ای فرزندان من! خداوند هیچ چیزی را بنا نکرد که پس از زمانی آن را ویران ساخته باشد و اینکه مردم هرگز چیزی را بنا نکردند، جز اینکه آن را ویران کردند و نیز اینکه بنیأمیه از زمان معاویه تا امروز (نیمه اوّل قرن دوم هجری) خواستند شرف و مقام علی را خراب کنند و از میان ببرند، امّا خداوند شرف و فضیلت و محبّت او را در دلهای مؤمنین افزون ساخت.ای فرزندان من، علی را دشنام ندهید!<ref>ر.ک: فقیهی، علیاصغر، ص24؛ متن کتاب، ج1، ص300، شماره 474</ref> | افراط معاویه در دشمنی با [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] به حدّی رسید که چون جمعی از بنیأمیه نزد او رفتند و گفتند: تو به آرزوی خود رسیدی، از این پس دست از ناسزاگویی به این مرد (مقصود، امیرالمؤمنین(ع) است) بردار. گفت: قسم به خدا! تا هنگامی که کودکان با این ناسزاگویی بزرگ شوند و پیران به فرتوتی برسند، هیچ گاه فضیلتی برای او نباید ذکر شود. امّا اراده خداوند، جز این بود. بنا به نقل [[زبیر بن بکار]]، عبداللّه بن عروه فرزندان خود را گرد آورد، سپس گفت:ای فرزندان من! خداوند هیچ چیزی را بنا نکرد که پس از زمانی آن را ویران ساخته باشد و اینکه مردم هرگز چیزی را بنا نکردند، جز اینکه آن را ویران کردند و نیز اینکه بنیأمیه از زمان معاویه تا امروز (نیمه اوّل قرن دوم هجری) خواستند شرف و مقام علی را خراب کنند و از میان ببرند، امّا خداوند شرف و فضیلت و محبّت او را در دلهای مؤمنین افزون ساخت.ای فرزندان من، علی را دشنام ندهید!<ref>ر.ک: فقیهی، علیاصغر، ص24؛ متن کتاب، ج1، ص300، شماره 474</ref> |