۱۰۶٬۲۸۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه اند ' به 'هاند ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' بی پایان' به ' بیپایان') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
امّا انسان در قبول فیض عقل قابل ترقّی است تا به تربیّت عقل هریک از قوّت به فعل آید و عقل هریک شاید که به عقل دیگری برسد و از وی در گذرد پس کمالیّت مراتب عقلی هم انسان را تواند بود که آلات پرورش آن از حواسّ ظاهر و قوای باطن و دیگر مدرکات دلی و سرّی و روحانی به کمال دارد. امّا [آن] نوع دوّم در قابلیّت کمالیّت که خاص انسان راست قابلیتّ فیض بی واسطه است که آنرا نور الله می خوانیم و اگرچه انسان مطلقاً مستعدّ قبول این فیض است امّا سعادت یافت این فیض به هر انسان نمیدهند به خلاف فیض نور عقل که مطلقاً به هر انسانی اثری از آن فیض دادهاند که بدان مستحقّ خطاب [حق میشوند] و در تربیت آن عقل به خود مستقل اند [و] در پرورش آن محتاج پیغمبری نیستند تا آن عقل به کمال رسانند چنانکه فلاسفه [و حکما] به استبداد خویش و تعلیم استادی جنس خویش عقل را به نوعی کمال رسانیدند که مدرک دقایق علوم طبّی و نجومیو منطقی و ریاضی و غیر آن شدند و در علم الهی خوض کردند آنچه حدّ عقل نبود که آن نوع ادراک کند به خودی خود در آن شروع کردند، لاجرم در شبهات و کفریات افتادند<ref>متن، ص 35</ref>. | امّا انسان در قبول فیض عقل قابل ترقّی است تا به تربیّت عقل هریک از قوّت به فعل آید و عقل هریک شاید که به عقل دیگری برسد و از وی در گذرد پس کمالیّت مراتب عقلی هم انسان را تواند بود که آلات پرورش آن از حواسّ ظاهر و قوای باطن و دیگر مدرکات دلی و سرّی و روحانی به کمال دارد. امّا [آن] نوع دوّم در قابلیّت کمالیّت که خاص انسان راست قابلیتّ فیض بی واسطه است که آنرا نور الله می خوانیم و اگرچه انسان مطلقاً مستعدّ قبول این فیض است امّا سعادت یافت این فیض به هر انسان نمیدهند به خلاف فیض نور عقل که مطلقاً به هر انسانی اثری از آن فیض دادهاند که بدان مستحقّ خطاب [حق میشوند] و در تربیت آن عقل به خود مستقل اند [و] در پرورش آن محتاج پیغمبری نیستند تا آن عقل به کمال رسانند چنانکه فلاسفه [و حکما] به استبداد خویش و تعلیم استادی جنس خویش عقل را به نوعی کمال رسانیدند که مدرک دقایق علوم طبّی و نجومیو منطقی و ریاضی و غیر آن شدند و در علم الهی خوض کردند آنچه حدّ عقل نبود که آن نوع ادراک کند به خودی خود در آن شروع کردند، لاجرم در شبهات و کفریات افتادند<ref>متن، ص 35</ref>. | ||
آخرین عبارت شیخ قبل از ختام عربی رساله چنین است: خوانندگان این قصّه پر غصّه را از اریحیّت همّت بر هفوات قلم رقم عفو باید کشید و بعین الرّضا بدین نوباوهی غیب بی ریب، باید نگرید و سرّ این درج گهر به دست نیاز باید گشود و قدم در این بادیهی | آخرین عبارت شیخ قبل از ختام عربی رساله چنین است: خوانندگان این قصّه پر غصّه را از اریحیّت همّت بر هفوات قلم رقم عفو باید کشید و بعین الرّضا بدین نوباوهی غیب بی ریب، باید نگرید و سرّ این درج گهر به دست نیاز باید گشود و قدم در این بادیهی بیپایان از سر اعتقاد باید نهاد تا بو که به مقصد و مقصودی توان رسید<ref>متن، ص 83</ref>. | ||
توضیحاتی که انتهای کتاب آمده برای فهم بهتر و بیشتر مطالب کتاب بسیار مهم است، زیرا در این بخش برای سخنان شیخ منابع زیادی معرّفی کرده، و برای روایاتی که او آورده نیز اسنادی را جهت یافتن متن اصلی معرّفی نموده است که حاکی از منبع شناسی و آشنا بودن با این نوع متون است. به هر جهت میتوان از منابعی که شارح برای شرح متن استفاده کرده را به تفکیک دینی و عرفانی به طور اجمال بیان کرد: | توضیحاتی که انتهای کتاب آمده برای فهم بهتر و بیشتر مطالب کتاب بسیار مهم است، زیرا در این بخش برای سخنان شیخ منابع زیادی معرّفی کرده، و برای روایاتی که او آورده نیز اسنادی را جهت یافتن متن اصلی معرّفی نموده است که حاکی از منبع شناسی و آشنا بودن با این نوع متون است. به هر جهت میتوان از منابعی که شارح برای شرح متن استفاده کرده را به تفکیک دینی و عرفانی به طور اجمال بیان کرد: |