۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كتاب' به 'کتاب') |
جز (جایگزینی متن - 'ابن عربى' به 'ابن عربى') |
||
| خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
گفتهاند كه او نزديك به هزار و به روايتى 12 هزار سالك تربيت كرد كه هر يكى را كراماتى بوده است. در ميان مريدان او افرادى از اصناف و طبقات گوناگون، از فقيه و محدث و قاضى تا صوفى و ملامتى و حتى اشخاص امى ديده مىشد و اين نكته دليل بر وسعت مشرب و توانايىهاى ابومدين در شناخت احوال گوناگون و ميزان قابليتهاى فكرى و روحى اشخاص است. از همين رو بسيارى از بزرگان صوفيه و خانقاهيان مغرب نسبت تربيتشان را به او مىرسانند. از مريدان ممتاز ابومدين كه راويان معارف و گفتارهاى او نيز بودهاند، مىتوان از ابواحمد نارى، ابوجعفر ابن سراج، ايوب فهرى، عبد الرزاق جزولى و محمد انصارى را نام برد. | گفتهاند كه او نزديك به هزار و به روايتى 12 هزار سالك تربيت كرد كه هر يكى را كراماتى بوده است. در ميان مريدان او افرادى از اصناف و طبقات گوناگون، از فقيه و محدث و قاضى تا صوفى و ملامتى و حتى اشخاص امى ديده مىشد و اين نكته دليل بر وسعت مشرب و توانايىهاى ابومدين در شناخت احوال گوناگون و ميزان قابليتهاى فكرى و روحى اشخاص است. از همين رو بسيارى از بزرگان صوفيه و خانقاهيان مغرب نسبت تربيتشان را به او مىرسانند. از مريدان ممتاز ابومدين كه راويان معارف و گفتارهاى او نيز بودهاند، مىتوان از ابواحمد نارى، ابوجعفر ابن سراج، ايوب فهرى، عبد الرزاق جزولى و محمد انصارى را نام برد. | ||
حلقه وسيع مريدان ابومدين را اعم از آنان كه محضر او را دريافتهاند يا به واسطه، با او پيوندى معنوى داشتهاند، نبايد از وجود دو صوفى مشهور ديگر، ابن سبعين و ابن عربى خالى تصور كرد. ابن سبعين ظاهرا در روزگارى كه در مغرب اقامت داشته، با آثار و آراء ابومدين و شايد هم با مريدان و خليفگان وى آشنا شده بوده و اينكه گفتهاند كه ابن سبعين به طريق ابومدين خرقه پوشيده است، حكايت از ارتباط او با طريق ابومدين دارد. بااينهمه، اگر نسبت اين قول به ابن سبعين استوار باشد، شايد بتوان گفت كه وى چندان پيوندى با طريقه ابومدين نداشته است، اما ابن عربى ابومدين را نه تنها شيخ خود شمرده، بلكه او را «زبان تصوف» و احياكننده طريقت در بلاد مغرب دانسته و با لقب «شيخ الشيوخ» از او ياد كرده و بالاتر از آن در عرصه عرفان او را چون قطب و امام و از زمره رجال الغيب شناسانده است. | حلقه وسيع مريدان ابومدين را اعم از آنان كه محضر او را دريافتهاند يا به واسطه، با او پيوندى معنوى داشتهاند، نبايد از وجود دو صوفى مشهور ديگر، ابن سبعين و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] خالى تصور كرد. ابن سبعين ظاهرا در روزگارى كه در مغرب اقامت داشته، با آثار و آراء ابومدين و شايد هم با مريدان و خليفگان وى آشنا شده بوده و اينكه گفتهاند كه ابن سبعين به طريق ابومدين خرقه پوشيده است، حكايت از ارتباط او با طريق ابومدين دارد. بااينهمه، اگر نسبت اين قول به ابن سبعين استوار باشد، شايد بتوان گفت كه وى چندان پيوندى با طريقه ابومدين نداشته است، اما [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ابومدين را نه تنها شيخ خود شمرده، بلكه او را «زبان تصوف» و احياكننده طريقت در بلاد مغرب دانسته و با لقب «شيخ الشيوخ» از او ياد كرده و بالاتر از آن در عرصه عرفان او را چون قطب و امام و از زمره رجال الغيب شناسانده است. | ||
هرچند دايره اشتهار ابومدين پس از سده ششم هجرى در شرق و غرب جهان اسلام گسترش يافته است، اما وى در زمان حيات نيز يكى از مشهورترين و مقبولترين مشايخ بوده و به سبب همين شهرت و نفوذ فكرى و روحى او، ارباب علوم ظاهر از او تشويش خاطر داشتند و ازاينرو، نزد خليفه موحدى، وجود او را براى حكومت وى خطرناك و خود او را همچون رقيبى براى مقام خلافت قلمداد كردند. اگرچه، برخى از متأخران گفتهاند كه خليفه يعقوب بر اثر كشتن برادر خود دچار تألم روحى شده، مىخواست كه درد اضطراب ناشى از قتل برادر را با تقرب به شيخ الشيوخ مغرب تسكين دهد و به قرب او تبرك جويد، اما ترديدى نيست كه يعقوب موحدى از اهل ظاهر حمايت مىكرد و آنان نيز كه طبعا آراء و عقايد تأويلى و صوفيانه را برنمىتابيدند، ابومدين را كه از ولايت سخن مىگفت و آراء تأويلآميز خانقاهى داشت و اتباع فراوان يافته بود، خطرى براى حكومت موحدون وانمود كردند. به اين سبب، يعقوب خليفه از والى بجايه خواست تا او را به سوى مراكش سوق دهد. او نيز چنين كرد و شيخ مغرب ظاهرا در اواخر 594ق، بهسوى مراكش روانه شد و پيش از آنكه به آنجا برسد در نزديكى تلمسان در قريه عباد بيمار شد و درگذشت. | هرچند دايره اشتهار ابومدين پس از سده ششم هجرى در شرق و غرب جهان اسلام گسترش يافته است، اما وى در زمان حيات نيز يكى از مشهورترين و مقبولترين مشايخ بوده و به سبب همين شهرت و نفوذ فكرى و روحى او، ارباب علوم ظاهر از او تشويش خاطر داشتند و ازاينرو، نزد خليفه موحدى، وجود او را براى حكومت وى خطرناك و خود او را همچون رقيبى براى مقام خلافت قلمداد كردند. اگرچه، برخى از متأخران گفتهاند كه خليفه يعقوب بر اثر كشتن برادر خود دچار تألم روحى شده، مىخواست كه درد اضطراب ناشى از قتل برادر را با تقرب به شيخ الشيوخ مغرب تسكين دهد و به قرب او تبرك جويد، اما ترديدى نيست كه يعقوب موحدى از اهل ظاهر حمايت مىكرد و آنان نيز كه طبعا آراء و عقايد تأويلى و صوفيانه را برنمىتابيدند، ابومدين را كه از ولايت سخن مىگفت و آراء تأويلآميز خانقاهى داشت و اتباع فراوان يافته بود، خطرى براى حكومت موحدون وانمود كردند. به اين سبب، يعقوب خليفه از والى بجايه خواست تا او را به سوى مراكش سوق دهد. او نيز چنين كرد و شيخ مغرب ظاهرا در اواخر 594ق، بهسوى مراكش روانه شد و پيش از آنكه به آنجا برسد در نزديكى تلمسان در قريه عباد بيمار شد و درگذشت. | ||
ویرایش