پرش به محتوا

العروة لأهل الخلوة و الجلوة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن عربى' به 'ابن عربى'
جز (جایگزینی متن - ': ==' به '==')
جز (جایگزینی متن - 'ابن عربى' به 'ابن عربى')
خط ۴۳: خط ۴۳:
«العروة لاهل الخلوة و الجلوة؛ علاءالدّوله‌ى سمنانى»
«العروة لاهل الخلوة و الجلوة؛ علاءالدّوله‌ى سمنانى»


كتاب از امّهات مولّفات قطب المحققين شيخ علاءالدوله‌ى سمنانى بشمار مى‌رود، به طورى كه آثار و امالى ديگر شيخ عموماً و رساله‌ى «بيان الاحسان لاهل العرفان» وى خصوصاً متأثر از عروه مى‌باشد. بنابراين مى‌توان گفت كه ارزنده‌ترين و عميق‌ترين اثر شيخ همين كتاب است. كتاب مزبور نه تنها بعد از حيات شيخ مورد توجّه و مراجعه‌ى اصحاب عرفان بوده، بلكه در زمان حيات مولّف نيز از شهرت فراوانى برخوردار بوده است. چنانكه هم مشايخ و عرفاى هم عصر وى به آن كتاب توجه كرده و مراجعه داشته‌اند و هم مشايخ سده‌ى نهم و دهم؛ مانند يعقوب غزنوى چرخى و سيدحيدر آملى و نورالدين جامى به كرّات و مرّات به اين كتاب شيخ مراجعه كرده و يا عباراتى از آن را در آثار خود نقل كرده‌اند. كتاب در دو مورد در نظر معاصران مولّف و متأخّران مورد انتقاد قرار گرفته است، يكى آن كه علاءالدوله پاره‌اى از آراى ابن عربى را در عروه عنوان كرده و آن‌ها را مردود دانسته است. وى با «وحدت وجود» ابن عربى سخت مخالف است و با تندى و عصبيّت تمام آن را رد مى‌كند. ديگر اين كه در كتاب به فوت حضرت حجّت(عج) اشاره شده است و اين قول او نه تنها مقبول نيست، بلكه مردود و نادرست نيز مى‌باشد.
كتاب از امّهات مولّفات قطب المحققين شيخ علاءالدوله‌ى سمنانى بشمار مى‌رود، به طورى كه آثار و امالى ديگر شيخ عموماً و رساله‌ى «بيان الاحسان لاهل العرفان» وى خصوصاً متأثر از عروه مى‌باشد. بنابراين مى‌توان گفت كه ارزنده‌ترين و عميق‌ترين اثر شيخ همين كتاب است. كتاب مزبور نه تنها بعد از حيات شيخ مورد توجّه و مراجعه‌ى اصحاب عرفان بوده، بلكه در زمان حيات مولّف نيز از شهرت فراوانى برخوردار بوده است. چنانكه هم مشايخ و عرفاى هم عصر وى به آن كتاب توجه كرده و مراجعه داشته‌اند و هم مشايخ سده‌ى نهم و دهم؛ مانند يعقوب غزنوى چرخى و سيدحيدر آملى و نورالدين جامى به كرّات و مرّات به اين كتاب شيخ مراجعه كرده و يا عباراتى از آن را در آثار خود نقل كرده‌اند. كتاب در دو مورد در نظر معاصران مولّف و متأخّران مورد انتقاد قرار گرفته است، يكى آن كه علاءالدوله پاره‌اى از آراى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را در عروه عنوان كرده و آن‌ها را مردود دانسته است. وى با «وحدت وجود» [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] سخت مخالف است و با تندى و عصبيّت تمام آن را رد مى‌كند. ديگر اين كه در كتاب به فوت حضرت حجّت(عج) اشاره شده است و اين قول او نه تنها مقبول نيست، بلكه مردود و نادرست نيز مى‌باشد.


== ساختار كتاب==
== ساختار كتاب==
خط ۶۹: خط ۶۹:
1- وحدت وجود از ديدگاه علاءالدّوله  
1- وحدت وجود از ديدگاه علاءالدّوله  


نظريّه‌ى وحدت وجود، يكى از غوامض انديشه‌ى بشر و از اهمّ عقايد جمهور صوفيّه است و در سده‌ى هفتم با ظهور ابن‌عربى صبغه‌ى رنگين و بارزى پيدا كرد. تقرير عرفانى اين نظريّه آنست كه جز يك موجود حقيقى، كه همان خداست، موجود ديگرى در سراى هستى يافت نمى‌شود و هر چيز ديگرى تجلّى و ظهور اوست. به نظر آن‌ها «خدا همه چيز است و هر چيزى خداست. جهان يا عين خداست و يا وجهى از تجلّى ذات او». «وحدت جويى» و «وحدت گويى» همواره جزو لاينفك ميراث صوفيه محسوب شده است.اين نظريّه همواره از سوى فقها، متكلّمان و حتّى فلاسفه مورد انتقادهاى گوناگون قرار گرفته است؛ ولى آن چه عجيب مى‌نمايد، انتقاد شديد و بعضاً گزنده‌ى علاءالدّوله از ابن عربى به خاطر نظريّه‌ى وحدت وجود اوست. به نحوى كه شايد يكى از خصوصيّاتى كه باعث امتياز سمنانى در ميان عرفا گشته، همين امر است. كمتر كتابى را مى‌توان يافت كه از علاءالدوله ذكرى به ميان آورده باشد؛ ولى از انتقاد وى نسبت به ابن عربى سخن نگفته باشد. وى با تندى و عصبيّت تمام در مقابل ابن عربى ايستاد و به قولى او را شفاهاً و كتباً تكفير كرد. علّت اين شهرت و حساسيّت اين است كه اوّلاً كمتر عارفى را مى‌شناسيم كه از نظريّه‌ى وحدت وجود انتقاد كرده باشد و ثانياً ابن عربى «قدوه و پيشواى قائلان به وحدت وجود» به حساب مى‌آيد كه تمام ديدگاه صوفيانه‌ى وى حول نظريّه‌ى وحدت وجود دور مى‌زند. به هر حال علاءالدّوله در دو موضع از نظريّه‌ى وحدت وجود انتقاد مى‌كند: 1- ابن عربى تعبيرات فراوانى در مورد وحدت وجود دارد؛امّا يكى از بحث انگيزترين تعبيرات عبارتى است كه در فتوحات آورده است: «سبحان من اظهر الاشياء و هو عينها» «منزّه است كسى كه اشياء را خلق كرد، در حالى كه خود عين آنهاست». علاءالدوله در مقام انتقاد مى‌گويد: «اى شيخ اگر از شخصى بشنوى كه مى‌گويد، مدفوع شيخ عين وجود شيخ است، از او درنمى‌گذرى، بلكه بر او خشم مى‌گيرى. پس چگونه خردمندى چنين باطل و هذيانى را به خدا نسبت مى‌دهد. توبه به درگاه خداى بجاى آور، توبه‌اى خالص تا از اين گرداب هولناكى كه دهريان و طبيعيان و يونيان و شكمانيان هم از آن دورى مى‌ورزند، نجات يابى». چنان كه ملاحظه مى‌شود، حتى از مخالفان سرسخت عرفا،همچون ابن تيميه كه هم عصر علاءالدوله و از منتقدان عمده‌ى ابن عربى است و در رد وحدت وجود كتاب نوشته،چنين كلام گزنده عليه عرفا صادر نشده است. اين است كه قاضى نورالله شوشترى نيز نمى‌تواند، تأسّف خود را از صدور چنين كلامى از جانب علاءالدوله، مخفى نمايد. 2- ابن عربى خدا را وجود مطلق مى‌داند كه به هر صفتى متّصف مى‌شود. «الوجود المطلق هوالحق المنعوت بكل نعت» و در جاى ديگر آورده است كه «وجود فقط از آن خداست و هر جا صفتى به چيزى مى‌دهيم در واقع مسمّاى اين صفت خداست. خدا به هر اسمى موسوم، به هر صفتى متّصف و به هر وصفى موصوف مى‌شود.» شيخ علاءالدوله عبارات بالا را برنمى‌تابد و مى‌گويد: «وجود حق همان خالق تعالى است نه وجود مطلق و نه وجود مقيّد آن چنان كه ابن عربى گفته است.» وى شديداً از ابن عربى انتقاد كرده مى‌گويد: «در جميع ملل و نحل بدين رسوايى سخن كسى نگفته و چون باز شكافى، مذهب طبيعيّه و دهريّه بهتر به بسيارى از اين عقيده» در باب چهارم كتاب كه اصلى‌ترين كتاب علاءالدوله است، از كسانى ياد مى‌كند كه خدا را وجود مطلق مى‌دانند و بدون آنكه از ابن عربى نامى ببرد، از اين افراد چنين انتقاد مى‌كند: «ديگر جماعتى كه به وجود مطلق قايلند و وجود مطلق را ذات حقّ اعتقاد دارند و مى‌گويند كه آن وجود مطلق بى‌افراد در خارج وجود ندارد. همين قوم مباحى‌اند و از ايشان تبرّى كردن واجب. اگرچه بعضى صفات مباحيان ظاهر نمى‌كنند. دهرى و طبيعى را مى‌توان به راه آوردن؛ امّا اين طايفه قابل ارشاد نيستند كه آينه‌ى قابليّت ايشان از استعداد دور افتاده است».
نظريّه‌ى وحدت وجود، يكى از غوامض انديشه‌ى بشر و از اهمّ عقايد جمهور صوفيّه است و در سده‌ى هفتم با ظهور ابن‌عربى صبغه‌ى رنگين و بارزى پيدا كرد. تقرير عرفانى اين نظريّه آنست كه جز يك موجود حقيقى، كه همان خداست، موجود ديگرى در سراى هستى يافت نمى‌شود و هر چيز ديگرى تجلّى و ظهور اوست. به نظر آن‌ها «خدا همه چيز است و هر چيزى خداست. جهان يا عين خداست و يا وجهى از تجلّى ذات او». «وحدت جويى» و «وحدت گويى» همواره جزو لاينفك ميراث صوفيه محسوب شده است.اين نظريّه همواره از سوى فقها، متكلّمان و حتّى فلاسفه مورد انتقادهاى گوناگون قرار گرفته است؛ ولى آن چه عجيب مى‌نمايد، انتقاد شديد و بعضاً گزنده‌ى علاءالدّوله از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] به خاطر نظريّه‌ى وحدت وجود اوست. به نحوى كه شايد يكى از خصوصيّاتى كه باعث امتياز سمنانى در ميان عرفا گشته، همين امر است. كمتر كتابى را مى‌توان يافت كه از علاءالدوله ذكرى به ميان آورده باشد؛ ولى از انتقاد وى نسبت به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] سخن نگفته باشد. وى با تندى و عصبيّت تمام در مقابل [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ايستاد و به قولى او را شفاهاً و كتباً تكفير كرد. علّت اين شهرت و حساسيّت اين است كه اوّلاً كمتر عارفى را مى‌شناسيم كه از نظريّه‌ى وحدت وجود انتقاد كرده باشد و ثانياً [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] «قدوه و پيشواى قائلان به وحدت وجود» به حساب مى‌آيد كه تمام ديدگاه صوفيانه‌ى وى حول نظريّه‌ى وحدت وجود دور مى‌زند. به هر حال علاءالدّوله در دو موضع از نظريّه‌ى وحدت وجود انتقاد مى‌كند: 1- [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] تعبيرات فراوانى در مورد وحدت وجود دارد؛امّا يكى از بحث انگيزترين تعبيرات عبارتى است كه در فتوحات آورده است: «سبحان من اظهر الاشياء و هو عينها» «منزّه است كسى كه اشياء را خلق كرد، در حالى كه خود عين آنهاست». علاءالدوله در مقام انتقاد مى‌گويد: «اى شيخ اگر از شخصى بشنوى كه مى‌گويد، مدفوع شيخ عين وجود شيخ است، از او درنمى‌گذرى، بلكه بر او خشم مى‌گيرى. پس چگونه خردمندى چنين باطل و هذيانى را به خدا نسبت مى‌دهد. توبه به درگاه خداى بجاى آور، توبه‌اى خالص تا از اين گرداب هولناكى كه دهريان و طبيعيان و يونيان و شكمانيان هم از آن دورى مى‌ورزند، نجات يابى». چنان كه ملاحظه مى‌شود، حتى از مخالفان سرسخت عرفا،همچون ابن تيميه كه هم عصر علاءالدوله و از منتقدان عمده‌ى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] است و در رد وحدت وجود كتاب نوشته،چنين كلام گزنده عليه عرفا صادر نشده است. اين است كه قاضى نورالله شوشترى نيز نمى‌تواند، تأسّف خود را از صدور چنين كلامى از جانب علاءالدوله، مخفى نمايد. 2- [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] خدا را وجود مطلق مى‌داند كه به هر صفتى متّصف مى‌شود. «الوجود المطلق هوالحق المنعوت بكل نعت» و در جاى ديگر آورده است كه «وجود فقط از آن خداست و هر جا صفتى به چيزى مى‌دهيم در واقع مسمّاى اين صفت خداست. خدا به هر اسمى موسوم، به هر صفتى متّصف و به هر وصفى موصوف مى‌شود.» شيخ علاءالدوله عبارات بالا را برنمى‌تابد و مى‌گويد: «وجود حق همان خالق تعالى است نه وجود مطلق و نه وجود مقيّد آن چنان كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] گفته است.» وى شديداً از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] انتقاد كرده مى‌گويد: «در جميع ملل و نحل بدين رسوايى سخن كسى نگفته و چون باز شكافى، مذهب طبيعيّه و دهريّه بهتر به بسيارى از اين عقيده» در باب چهارم كتاب كه اصلى‌ترين كتاب علاءالدوله است، از كسانى ياد مى‌كند كه خدا را وجود مطلق مى‌دانند و بدون آنكه از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] نامى ببرد، از اين افراد چنين انتقاد مى‌كند: «ديگر جماعتى كه به وجود مطلق قايلند و وجود مطلق را ذات حقّ اعتقاد دارند و مى‌گويند كه آن وجود مطلق بى‌افراد در خارج وجود ندارد. همين قوم مباحى‌اند و از ايشان تبرّى كردن واجب. اگرچه بعضى صفات مباحيان ظاهر نمى‌كنند. دهرى و طبيعى را مى‌توان به راه آوردن؛ امّا اين طايفه قابل ارشاد نيستند كه آينه‌ى قابليّت ايشان از استعداد دور افتاده است».


امير اقبالشاه سجستانى كه از مريدان علاءالدوله است، مى‌گويد: «درويشى از شيخ علاءالدوله پرسيد كه با آن كه محى‌الدين اعرابى حق را وجود مطلق گفته معاقب بود در قيامت يا نه؟ شيخ در جواب گفت: «من اين نوع سخنان را قطعاً نمى‌خواهم كه بر زبان رانم. كاشكى ايشان نيز نگفتندى، چه سخن مشكل گفتن روا نيست.» در اينجا فتوى به كفر ابن‌عربى نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد چون قصد ابن‌عربى اثبات وحدانيّت بود. «حق تعالى از او عفو كرده باشد؛ امّا فساد قول او كه وجود مطلق گفته در عروه بيان كرده‌ايم روشن». از اين جا معلوم مى‌شود كه اوّلاً در باب چهارم عروه مراد سمنانى از كسانى كه خدا را وجود مطلق خوانده‌اند، ابن عربى و پيروان او مى‌باشد و ثانياً، هر چند در عبارت اخير لحن علاءالدوله نسبت به ابن عربى بسيار ملايم‌تر شده است؛ ولى در هر حال از انتقاد بر نظريّه‌ى «وحدت وجود» و اعتراض بر «وجود مطلق» خواندن خدا برنگشته است. حال سوال اين است كه چگونه ديدگاه‌هاى به ظاهر متناقض اين دو اسطوانه‌ى تصوّف را با يكديگر جمع نمود؟ به نظر مى‌رسد كه رويكرد ابن عربى در تعبير وحدت وجود بيشتر بر راه معرفت مبتنى است، حال آن كه سمنانى راه محبّت را بيشتر مى‌پسندد، به همين سبب با آن كه كلمات ابن عربى را در مورد وحدت وجود شديداً مورد انتقاد قرار مى‌دهد و بر آن مى‌تازد، ولى سخنان مولوى كه بوى عشق مى‌دهد، طبع او را مى‌نوازد. مهمّترين تفاوت‌هاى اين دو طريق عبارتند از: 1- در طريق محبت از عرفان انفسى بيشتر سخن به ميان مى‌آيد؛ ولى در راه معرفت وحدت آفاقى نيز جايگاه مهمى دارد. در راه محبّت از جذبه بيشتر سخن گفته مى‌شود؛ ولى در طريق معرفت،كشف و رفع حجاب بيشتر مورد تأكيد قرار مى‌گيرد. 2- در طريق محبّت، سخن از عرفان شخصى است؛ امّا در راه معرفت،خبرهايى از عرفان غيرشخصى مطرح به عنوان «او» و چه بسا «آن» ياد شده است. 3- در هر دو طريق محبّت و معرفت، سخن از فناء و ادراك وحدت و تنها «او» را ديدن است؛ ولى در راه محبّت به نحوى سخن مى‌گويد كه معناى آن اين است كه حال و جذبه‌اى به عارفِ عاشق دست مى‌دهد كه خود را نمى‌بيند و از خود بى‌خبر مى‌شود. بنابراين در اينجا اوّلاً وحدت متعلّق عشق است و نه معرفت خشك و بى‌روح و ثانياً اين وحدت شهود است و نه وحدت وجود. بنابراين بعضى از محققان، سمنانى را عارفى دانسته‌اند كه بجاى وحدت وجود به وحدت شهود قائل است.
امير اقبالشاه سجستانى كه از مريدان علاءالدوله است، مى‌گويد: «درويشى از شيخ علاءالدوله پرسيد كه با آن كه محى‌الدين اعرابى حق را وجود مطلق گفته معاقب بود در قيامت يا نه؟ شيخ در جواب گفت: «من اين نوع سخنان را قطعاً نمى‌خواهم كه بر زبان رانم. كاشكى ايشان نيز نگفتندى، چه سخن مشكل گفتن روا نيست.» در اينجا فتوى به كفر ابن‌عربى نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد چون قصد ابن‌عربى اثبات وحدانيّت بود. «حق تعالى از او عفو كرده باشد؛ امّا فساد قول او كه وجود مطلق گفته در عروه بيان كرده‌ايم روشن». از اين جا معلوم مى‌شود كه اوّلاً در باب چهارم عروه مراد سمنانى از كسانى كه خدا را وجود مطلق خوانده‌اند، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و پيروان او مى‌باشد و ثانياً، هر چند در عبارت اخير لحن علاءالدوله نسبت به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار ملايم‌تر شده است؛ ولى در هر حال از انتقاد بر نظريّه‌ى «وحدت وجود» و اعتراض بر «وجود مطلق» خواندن خدا برنگشته است. حال سوال اين است كه چگونه ديدگاه‌هاى به ظاهر متناقض اين دو اسطوانه‌ى تصوّف را با يكديگر جمع نمود؟ به نظر مى‌رسد كه رويكرد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در تعبير وحدت وجود بيشتر بر راه معرفت مبتنى است، حال آن كه سمنانى راه محبّت را بيشتر مى‌پسندد، به همين سبب با آن كه كلمات [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را در مورد وحدت وجود شديداً مورد انتقاد قرار مى‌دهد و بر آن مى‌تازد، ولى سخنان مولوى كه بوى عشق مى‌دهد، طبع او را مى‌نوازد. مهمّترين تفاوت‌هاى اين دو طريق عبارتند از: 1- در طريق محبت از عرفان انفسى بيشتر سخن به ميان مى‌آيد؛ ولى در راه معرفت وحدت آفاقى نيز جايگاه مهمى دارد. در راه محبّت از جذبه بيشتر سخن گفته مى‌شود؛ ولى در طريق معرفت،كشف و رفع حجاب بيشتر مورد تأكيد قرار مى‌گيرد. 2- در طريق محبّت، سخن از عرفان شخصى است؛ امّا در راه معرفت،خبرهايى از عرفان غيرشخصى مطرح به عنوان «او» و چه بسا «آن» ياد شده است. 3- در هر دو طريق محبّت و معرفت، سخن از فناء و ادراك وحدت و تنها «او» را ديدن است؛ ولى در راه محبّت به نحوى سخن مى‌گويد كه معناى آن اين است كه حال و جذبه‌اى به عارفِ عاشق دست مى‌دهد كه خود را نمى‌بيند و از خود بى‌خبر مى‌شود. بنابراين در اينجا اوّلاً وحدت متعلّق عشق است و نه معرفت خشك و بى‌روح و ثانياً اين وحدت شهود است و نه وحدت وجود. بنابراين بعضى از محققان، سمنانى را عارفى دانسته‌اند كه بجاى وحدت وجود به وحدت شهود قائل است.


2- نظر علاءالدوله درباره‌ى حضرت حجّت(عج)  
2- نظر علاءالدوله درباره‌ى حضرت حجّت(عج)  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش