پرش به محتوا

درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'نمی شوند' به 'نمی‌شوند'
جز (جایگزینی متن - ' می کند' به ' می‌کند')
جز (جایگزینی متن - 'نمی شوند' به 'نمی‌شوند')
خط ۳۲: خط ۳۲:
همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می سازد که دیالکتیک به مثابه‌ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه‌ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می‌کند که حقیقت، چیزی جز پروسه‌ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده‌ی مطلق ختم می‌شود. این ایده‌ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد.
همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می سازد که دیالکتیک به مثابه‌ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه‌ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می‌کند که حقیقت، چیزی جز پروسه‌ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده‌ی مطلق ختم می‌شود. این ایده‌ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد.


پرداختن تفننی به فلسفه و دیالکتیک هگل، شبیه به نقش قالی های ایرانی و خطوطی می‌باشد که در این قالی‌ها در هر جهت در حرکت اند، اما هرگز به مقصدی یا معنایی نزدیک نمی شوند و این به آن خاطر است که درک دیالکتیک هگل برای جماعت عالم نمایان که فاقد دیدی تاریخی اند و در غرض ورزی های خود نمی خواهند تکامل خود - آگاهی انسان در پویه‌ی تاریخ را به طور علمی دنبال کنند، ناممکن است. ریشارد واگنر و بیسمارک نیز از جمله کسانی بودند که بدون اینکه توفیقی در این راه بیابند کوشیدند چیزی از او دستگیرشان شود.
پرداختن تفننی به فلسفه و دیالکتیک هگل، شبیه به نقش قالی های ایرانی و خطوطی می‌باشد که در این قالی‌ها در هر جهت در حرکت اند، اما هرگز به مقصدی یا معنایی نزدیک نمی‌شوند و این به آن خاطر است که درک دیالکتیک هگل برای جماعت عالم نمایان که فاقد دیدی تاریخی اند و در غرض ورزی های خود نمی خواهند تکامل خود - آگاهی انسان در پویه‌ی تاریخ را به طور علمی دنبال کنند، ناممکن است. ریشارد واگنر و بیسمارک نیز از جمله کسانی بودند که بدون اینکه توفیقی در این راه بیابند کوشیدند چیزی از او دستگیرشان شود.


لوکاچ در این کتاب در ادامه‌ی بررسی خود، استنباط هگل از نقش کار در پیدایش فردیت انسان که سرانجام در جامعه‌ی مدنی تبلور می یابد را دنبال می‌کند. لوکاچ در عین حال نشان می دهد: ژرف ترین، عینی ترین و انکار ناپذیرترین ضابطه، مبین آنست که پیشرفت جوامع باید با رشد بارآوری کار اجتماعی سنجیده شود و سرمایه داری که به مرحله‌ی گندیدگی و طفیلی گری خود پانهاده است امروزه به بزرگ ترین مانع چنین بارآوریی تبدیل شده است.  
لوکاچ در این کتاب در ادامه‌ی بررسی خود، استنباط هگل از نقش کار در پیدایش فردیت انسان که سرانجام در جامعه‌ی مدنی تبلور می یابد را دنبال می‌کند. لوکاچ در عین حال نشان می دهد: ژرف ترین، عینی ترین و انکار ناپذیرترین ضابطه، مبین آنست که پیشرفت جوامع باید با رشد بارآوری کار اجتماعی سنجیده شود و سرمایه داری که به مرحله‌ی گندیدگی و طفیلی گری خود پانهاده است امروزه به بزرگ ترین مانع چنین بارآوریی تبدیل شده است.