۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURدرباره هستیشناسی وجود اجتماعیJ1.jpg | عنوان =درباره هستیشناسی وجود اجتماعی | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = لوکاچ، گئورگ (نویسنده) جبلی، زیبا (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره = | موضوع = |ناشر | ناشر...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ی ها ' به 'یها ') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می سازد که دیالکتیک به مثابه ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می کند که حقیقت، چیزی جز پروسه ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده ی مطلق ختم می شود. این ایده ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد. | همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می سازد که دیالکتیک به مثابه ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می کند که حقیقت، چیزی جز پروسه ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده ی مطلق ختم می شود. این ایده ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد. | ||
پرداختن تفننی به فلسفه و دیالکتیک هگل، شبیه به نقش قالی های ایرانی و خطوطی می باشد که در این | پرداختن تفننی به فلسفه و دیالکتیک هگل، شبیه به نقش قالی های ایرانی و خطوطی می باشد که در این قالیها در هر جهت در حرکت اند، اما هرگز به مقصدی یا معنایی نزدیک نمی شوند و این به آن خاطر است که درک دیالکتیک هگل برای جماعت عالم نمایان که فاقد دیدی تاریخی اند و در غرض ورزی های خود نمی خواهند تکامل خود - آگاهی انسان در پویه ی تاریخ را به طور علمی دنبال کنند، ناممکن است. ریشارد واگنر و بیسمارک نیز از جمله کسانی بودند که بدون اینکه توفیقی در این راه بیابند کوشیدند چیزی از او دستگیرشان شود. | ||
لوکاچ در این کتاب در ادامه ی بررسی خود، استنباط هگل از نقش کار در پیدایش فردیت انسان که سرانجام در جامعه ی مدنی تبلور می یابد را دنبال می کند. لوکاچ در عین حال نشان می دهد: ژرف ترین، عینی ترین و انکار ناپذیرترین ضابطه، مبین آنست که پیشرفت جوامع باید با رشد بارآوری کار اجتماعی سنجیده شود و سرمایه داری که به مرحله ی گندیدگی و طفیلی گری خود پانهاده است امروزه به بزرگ ترین مانع چنین بارآوریی تبدیل شده است. | لوکاچ در این کتاب در ادامه ی بررسی خود، استنباط هگل از نقش کار در پیدایش فردیت انسان که سرانجام در جامعه ی مدنی تبلور می یابد را دنبال می کند. لوکاچ در عین حال نشان می دهد: ژرف ترین، عینی ترین و انکار ناپذیرترین ضابطه، مبین آنست که پیشرفت جوامع باید با رشد بارآوری کار اجتماعی سنجیده شود و سرمایه داری که به مرحله ی گندیدگی و طفیلی گری خود پانهاده است امروزه به بزرگ ترین مانع چنین بارآوریی تبدیل شده است. |