۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علامه امينى' به 'علامه امينى ') |
جز (جایگزینی متن - 'الغدير' به 'الغدير') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
«ربع قرن مع العلامة الأميني: شذرات من حياته الشريفة» اثر حسين شاكرى دوست صميمى [[علامه امينى]] است كه در آن برخى از خاطراتى كه نويسنده در دوران به نسبت طولانى ارتباط با علامه داشته را ذكر كرده است. اين خاطرات را مىتوان فرهنگى و علمى ناميد؛ زيرا در آن مباحثى در باب شرححال [[علامه امينى]] و نيز بسيارى از انديشمندان اسلامى و همچنين مطالبى در مورد محتواى كتاب الغدير و روش آن مطرح شده است. در اثر حاضر همچنين خلاصه چند كتاب (:1- | «ربع قرن مع العلامة الأميني: شذرات من حياته الشريفة» اثر حسين شاكرى دوست صميمى [[علامه امينى]] است كه در آن برخى از خاطراتى كه نويسنده در دوران به نسبت طولانى ارتباط با علامه داشته را ذكر كرده است. اين خاطرات را مىتوان فرهنگى و علمى ناميد؛ زيرا در آن مباحثى در باب شرححال [[علامه امينى]] و نيز بسيارى از انديشمندان اسلامى و همچنين مطالبى در مورد محتواى كتاب [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]] و روش آن مطرح شده است. در اثر حاضر همچنين خلاصه چند كتاب (:1- [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]، 2- شهداء الفضيلة، 3- سيرتنا و سنتنا، 4- تفسير سوره فاتحه و 5- آداب الزائر لمن يمّم الحائر) از آثار [[علامه امينى]] ذكر شده است. اين كتاب به زبان عربى فصيح و بليغ نوشته شده است. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
2. يكى ديگر از خاطرات جالب نويسنده اين است: روزى براى ناهار مهمان علّامه بودم. وى از مراحل تكميل ساختمان كتابخانه و تدارك و مهيّا نمودن آن سخن مىگفت: من هم به دقت به سخنانش گوش مىدادم كه ناگهان كلامش را قطع كرد و تبسمى زد. من هم توجهم را معطوف كردم او گفت: من اين نكته لطيف را برايت تعريف مىكنم: روزى وارد خانه شدم، نوههايم را ديدم كه در حياط بازى مىكنند. متوجه ورود من نشدند به دست يكى از آنها چراغ برقى خرابى بود كه با آن خودنمايى مىكرد و به خود مىباليد، ديگرى به او گفت: هر گاه پدربزرگ آمد چراغ را از او مخفى كن و نگذار آنرا ببيند! كسى كه چراغ در دستش بود پرسيد؟ چرا؟ گفت: مىترسم اين چراغ را دست تو ببيند، آنرا بگيرد و به كتابخانه ببرد! نويسنده افزوده است: علّامه هيچ چيز گرانقدر و گرانبهايى در خانه نداشت مگر آنكه، آنرا به كتابخانه مىبرد به طوريكه ديگر بچهها نيز اين نكته را فهميده بودند و به يكديگر هشدار مىدادند! <ref>متن كتاب، ص 52 و همرهى خضر، ص 57- 58</ref>. | 2. يكى ديگر از خاطرات جالب نويسنده اين است: روزى براى ناهار مهمان علّامه بودم. وى از مراحل تكميل ساختمان كتابخانه و تدارك و مهيّا نمودن آن سخن مىگفت: من هم به دقت به سخنانش گوش مىدادم كه ناگهان كلامش را قطع كرد و تبسمى زد. من هم توجهم را معطوف كردم او گفت: من اين نكته لطيف را برايت تعريف مىكنم: روزى وارد خانه شدم، نوههايم را ديدم كه در حياط بازى مىكنند. متوجه ورود من نشدند به دست يكى از آنها چراغ برقى خرابى بود كه با آن خودنمايى مىكرد و به خود مىباليد، ديگرى به او گفت: هر گاه پدربزرگ آمد چراغ را از او مخفى كن و نگذار آنرا ببيند! كسى كه چراغ در دستش بود پرسيد؟ چرا؟ گفت: مىترسم اين چراغ را دست تو ببيند، آنرا بگيرد و به كتابخانه ببرد! نويسنده افزوده است: علّامه هيچ چيز گرانقدر و گرانبهايى در خانه نداشت مگر آنكه، آنرا به كتابخانه مىبرد به طوريكه ديگر بچهها نيز اين نكته را فهميده بودند و به يكديگر هشدار مىدادند! <ref>متن كتاب، ص 52 و همرهى خضر، ص 57- 58</ref>. | ||
3. همچنين نويسنده مطالب متعددى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى در مورد [[علامه امينى]] نقل كرده است بهطور مثال او مطلبى از استاد شهيد مطهرى در مورد الغدير و وحدت اسلامى از فارسى به عربى ترجمه كرده و در اثر حاضر آورده است <ref>متن كتاب، ص 274</ref>. | 3. همچنين نويسنده مطالب متعددى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى در مورد [[علامه امينى]] نقل كرده است بهطور مثال او مطلبى از استاد شهيد مطهرى در مورد [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]] و وحدت اسلامى از فارسى به عربى ترجمه كرده و در اثر حاضر آورده است <ref>متن كتاب، ص 274</ref>. | ||
4. يكى ديگر از مطالب جالب نويسنده اين است: برخى از معممين بزرگ به همراه شخصيتهاى بزرگى دولتى، نظامى، قضايى و ... جلسهاى تشكيل دادند. آنها با حاكم شهر، نورالدين نعسانى، ديدار كردند و از او خواستند كه علّامه امينى را جهت محاكمه به دادگاه تحويل دهد و اين به خاطر تعصبات مذهبى بود. آنها ادعا مىكردند كه كتاب شريف | 4. يكى ديگر از مطالب جالب نويسنده اين است: برخى از معممين بزرگ به همراه شخصيتهاى بزرگى دولتى، نظامى، قضايى و ... جلسهاى تشكيل دادند. آنها با حاكم شهر، نورالدين نعسانى، ديدار كردند و از او خواستند كه علّامه امينى را جهت محاكمه به دادگاه تحويل دهد و اين به خاطر تعصبات مذهبى بود. آنها ادعا مىكردند كه كتاب شريف «[[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]» باعث تفرقه بين مسلمين شده و شبهاتى را درباره خلفاى سهگانه پديد آورده است. آنها درصدد بودند با تحريك نعسانى بهصورت قانونى از علّامه انتقام بگيرند. نعسانى كتاب [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]] را طلب كرد تا پس از خواندن، درخواستشان را پاسخ گويد. پس از دريافت كتاب، مهلتى براى خواندن آن خواست. تا بعضى مدخلهاى قانونى و مواد جرمى را از آن بيابد و براى محاكمه آماده سازد و همچنين در مورد آن بدون رحم و دلسوزى به شديدترين شكل قانون حكم كند. روزها گذشت و به تبع آن هفتهها و نعسانى كوچكترين موردى در آن پيدا نكرد در حاليكه قرار بود نشستى دوباره برگزار شود و شاكيان منتظر جواب او بودند. او گفت: حكم من اينست كه او را بايد اعدام كرد، تمامى كتب او را سوزاند و اموال و املاكش را مصادره كرد و به بدترين شكل، او را شكنجه و زجر داد. اما تمام اينها، فقط منوط به يك شرط است. آيا مىتوانيد اين امر را محقق كنيد؟ حاضران سرشار از هيجان و احساس پاسخ دادند: بله هرچه بخواهى، ما اجرا مىكنيم و آنرا عملى مىسازيم. نعسانى گفت: شرط اينست كه شما تمامى مصادر، مسانيد، كتب و صحاحتان را بسوزانيد تا ديگر براى او حجتى نباشد كه عليه ما كتابى بنويسد، و در هنگام محاكمه نتواند بدان احتجاج كند. منحرفان و گمراهان بهت زده به او خيره شدند و گفتند: چگونه ممكن است؟! او گفت: زيرا تمامى احاديث و رواياتى كه نقل كرده، همه از صحاح، مسانيد، سير و كتب خود شما است و در احتجاجات، مناظرات و مناقشات از آنها بهره مىبرد <ref>متن كتاب، ص 58- 59 و همرهى خضر، ص 65- 66</ref>. | ||
5. در پايان گفتنى است كه در گزارش محتواى كتاب حاضر به متن عربى مراجعه ولى از ترجمه فارسى جناب آقاى محسن رفعت تحت عنوان همرهى خضر» با اندك تغييراتى استفاده كرده و براى آنكه امكان مقابله متن و ترجمه براى آشنايى بيشتر با چگونگى ترجمه فراهمتر شود به هر دو كتاب ارجاع داده شده است. | 5. در پايان گفتنى است كه در گزارش محتواى كتاب حاضر به متن عربى مراجعه ولى از ترجمه فارسى جناب آقاى محسن رفعت تحت عنوان همرهى خضر» با اندك تغييراتى استفاده كرده و براى آنكه امكان مقابله متن و ترجمه براى آشنايى بيشتر با چگونگى ترجمه فراهمتر شود به هر دو كتاب ارجاع داده شده است. |
ویرایش