پرش به محتوا

فهم زبان مولانا: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای '
جز (جایگزینی متن - 'بهره مند' به 'بهره‌مند')
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
 
خط ۳۵: خط ۳۵:
# سخن دوّم: فهم زبان مولانا
# سخن دوّم: فهم زبان مولانا
# سخن سوّم: شخصیّت مولانا
# سخن سوّم: شخصیّت مولانا
کتاب با یک مقدّمه 6 صفحه ای آغاز می‌شود و در انتها هم نمایه قابل دیدن است. این که کتاب دارای کتابنامه یا منابع و مآخذ نیست از آن جهت است که عمدتاً ارجاعات و استشهادات به آثار خود مولاناست و لذا برای چند کتاب مشخّص ضرورتی برای ایجاد فصل و یا بخشی تحت این عنوان وجود نداشت، نهایتاً به برخی کتابهای مربوطه اشاره شده به مانند [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]]، [[دیوان حافظ با شرح کامل «منزل به منزل با حافظ»|دیوان حافظ]]، [[دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها|دیوان حکیم سنایی]]، [[شرح مثنوی شریف (فروزانفر)|شرح مثنوی شریف]] و [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدین]].
کتاب با یک مقدّمه 6 صفحه‌ای آغاز می‌شود و در انتها هم نمایه قابل دیدن است. این که کتاب دارای کتابنامه یا منابع و مآخذ نیست از آن جهت است که عمدتاً ارجاعات و استشهادات به آثار خود مولاناست و لذا برای چند کتاب مشخّص ضرورتی برای ایجاد فصل و یا بخشی تحت این عنوان وجود نداشت، نهایتاً به برخی کتابهای مربوطه اشاره شده به مانند [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]]، [[دیوان حافظ با شرح کامل «منزل به منزل با حافظ»|دیوان حافظ]]، [[دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها|دیوان حکیم سنایی]]، [[شرح مثنوی شریف (فروزانفر)|شرح مثنوی شریف]] و [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدین]].


ارجاعات بسیار به آثار مولانا به مانند [[مثنوی معنوی]]، [[دیوان کبیر]] و [[فیه ما فیه]] جهت بهتر شناساندن مولانا امری درست و صواب است، زیرا برای شناختن مولانا بیش از هر کتاب دیگری محتاج آثار خود مولانا هستیم و این چیزی است که نویسنده در آثار خود به آن اهتمام کرده است و با تسلّط و تخصّصی که در این امر دارد ما را بر آن می‌دارد تا به دقّت بیشتری به این نوشته نیز توجّه کنیم.
ارجاعات بسیار به آثار مولانا به مانند [[مثنوی معنوی]]، [[دیوان کبیر]] و [[فیه ما فیه]] جهت بهتر شناساندن مولانا امری درست و صواب است، زیرا برای شناختن مولانا بیش از هر کتاب دیگری محتاج آثار خود مولانا هستیم و این چیزی است که نویسنده در آثار خود به آن اهتمام کرده است و با تسلّط و تخصّصی که در این امر دارد ما را بر آن می‌دارد تا به دقّت بیشتری به این نوشته نیز توجّه کنیم.
خط ۵۰: خط ۵۰:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن می‌گوید، فلسفه‌ی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن می‌داند. این مفهوم عمیق که در تمامی‌آثار و اندیشه‌های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان می‌کند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب می‌شود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمی‌درست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان می‌کند که نشان از این ماجرا دارد.
در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن می‌گوید، فلسفه‌ی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن می‌داند. این مفهوم عمیق که در تمامی‌آثار و اندیشه‌های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان می‌کند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه‌ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب می‌شود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمی‌درست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان می‌کند که نشان از این ماجرا دارد.


نویسنده در این باره در همین بخش می‌گوید: شاید بشود گفت همه‌ی فلسفه‌ی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست می‌آید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا می‌کنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمی‌کند، چون خالص نمی‌شود و به همین علّت که «خالص» نمی‌شود «خلاص» هم نمی‌شود. صحبت عزیزی که سخن می‌گفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن می‌خواهم استفاده بکنم و در فاصله‌ی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» می‌گوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده‌اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل می‌گویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>.
نویسنده در این باره در همین بخش می‌گوید: شاید بشود گفت همه‌ی فلسفه‌ی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست می‌آید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا می‌کنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمی‌کند، چون خالص نمی‌شود و به همین علّت که «خالص» نمی‌شود «خلاص» هم نمی‌شود. صحبت عزیزی که سخن می‌گفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن می‌خواهم استفاده بکنم و در فاصله‌ی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» می‌گوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده‌اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل می‌گویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>.
خط ۶۰: خط ۶۰:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنم''|2=''گفتم به از این چاره ببین که چه کنم''}}
{{ب|''گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنم''|2=''گفتم به از این چاره ببین که چه کنم''}}
{{ب|''رو کرده به من گفت که ای طالب دین''|2=''پیوسته بر این باش، بر این که چه کنم''<ref>متن، صص 88-87</ref>}}.
{{ب|''رو کرده به من گفت که‌ای طالب دین''|2=''پیوسته بر این باش، بر این که چه کنم''<ref>متن، صص 88-87</ref>}}.
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}