۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ح هایی ' به 'حهایی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'این ها ' به 'اینها ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در مقدمهی کتاب خود مینویسد: مسألهی ایران، یا به عبارتی دقیق تر، انسان ایرانی، چونان مشکله یا دشواری ای که بنا بر ضرورت، و نه به دلخواه و اراده، خود را پدیدار کرده است، چندیست که تا حدی، میانهی بحث و فحص آکادمیک را گرفته است. بنابر این نگرش، «هیئت کلی» این انسان ایرانی را، چه در جغرافیای ارض مسکون و چه در ساحت اندیشه، ویژگی «در میان بودگی» شکل می دهد. همان ویژگی ای که «منزلگه معنوی» فیلسوف فرانسوی، هانری کربن، شد. این «در میان بودگی» را نه چراغ، که خود آن دشواری میتوان دانست. برای شکستن این ساخت ذاتی فرا داده شده، باید اقلیم های تفکر ایرانی را «تک تک گشود و در صورت لزوم شکست، اگر شکستن است که راه به درون و بیرون باز میشود» و باید با خود آنها از نزدیک مواجه شد. برخلاف جابری که در شاهکار چهارجلدی اش، نقد عقل عربی، در پی «مضمون اندیشهی عربی» نیست و بیشتر در صدد تحلیل و واکاوی اندیشهی عربی به مثابهی «ابزار تولید نظری» است، قصد در اینجا مضمون اندیشه و کنکاش در خود تولید نظری است. بار این فرادادههای اندیشگی، که به تأسی از فارابی هرکدام شکلی از «اصناف انقیادات ذهن » ایرانی است، « با تمامی وزن خود بر مغز زندگانی» ایرانی سنگینی میکند، اما هرگز تسویه حساب فلسفی با آنها صورت نگرفته است. اشکال انقیادات ذهب ایرانی، همچون فلسفه، شعر، فقه، عرفان و ... که گاه درهم پیچیده می شوند، حل ناشده، رها شده و آزاد از سنتی انتقادی سرخوشانه هرکدام بر گوشهای از سریر اندیشهی دیگران تکیه زدند؛ انسان ایرانی نه تنها در میان این انقیادات ذهنی مانده، که همواره تلاش میکند میان آنها آشتی برقرار کند؛ اما تصمیم بر این است تا هرکدام از | نویسنده در مقدمهی کتاب خود مینویسد: مسألهی ایران، یا به عبارتی دقیق تر، انسان ایرانی، چونان مشکله یا دشواری ای که بنا بر ضرورت، و نه به دلخواه و اراده، خود را پدیدار کرده است، چندیست که تا حدی، میانهی بحث و فحص آکادمیک را گرفته است. بنابر این نگرش، «هیئت کلی» این انسان ایرانی را، چه در جغرافیای ارض مسکون و چه در ساحت اندیشه، ویژگی «در میان بودگی» شکل می دهد. همان ویژگی ای که «منزلگه معنوی» فیلسوف فرانسوی، هانری کربن، شد. این «در میان بودگی» را نه چراغ، که خود آن دشواری میتوان دانست. برای شکستن این ساخت ذاتی فرا داده شده، باید اقلیم های تفکر ایرانی را «تک تک گشود و در صورت لزوم شکست، اگر شکستن است که راه به درون و بیرون باز میشود» و باید با خود آنها از نزدیک مواجه شد. برخلاف جابری که در شاهکار چهارجلدی اش، نقد عقل عربی، در پی «مضمون اندیشهی عربی» نیست و بیشتر در صدد تحلیل و واکاوی اندیشهی عربی به مثابهی «ابزار تولید نظری» است، قصد در اینجا مضمون اندیشه و کنکاش در خود تولید نظری است. بار این فرادادههای اندیشگی، که به تأسی از فارابی هرکدام شکلی از «اصناف انقیادات ذهن » ایرانی است، « با تمامی وزن خود بر مغز زندگانی» ایرانی سنگینی میکند، اما هرگز تسویه حساب فلسفی با آنها صورت نگرفته است. اشکال انقیادات ذهب ایرانی، همچون فلسفه، شعر، فقه، عرفان و ... که گاه درهم پیچیده می شوند، حل ناشده، رها شده و آزاد از سنتی انتقادی سرخوشانه هرکدام بر گوشهای از سریر اندیشهی دیگران تکیه زدند؛ انسان ایرانی نه تنها در میان این انقیادات ذهنی مانده، که همواره تلاش میکند میان آنها آشتی برقرار کند؛ اما تصمیم بر این است تا هرکدام از اینها در جایگاه انسان ایرانی امروز، از اعماق آب گل آلود تاریخ ایران به سطح آب آورده شود. ولی در جایگاه انسان امروزی، مشکله این است که چگونه میتوان مدرن بود. این پرسش شاید حساسیت زیادی برانگیزد. اما هر برانگیختگی ای باید تا تنقیح مفهوم مدرن کمی صبر کند. مدرن بود در حضور زنده و پایندهی سنت بسیار مشکل است. پس باید تا آنجا که ممکن است جایی برای نشیمن گاه مدرن باز شود. مدرن بود به معنای هر لحظه نو به نو شدن یا آن گونه که در عرفان گویند، «خلق مدام» یا «تجدد امثال» گذشته، درخود زمان حال است. «ناآرامی و شوریدگی» به عنوان ویژگی آگاهی مدرن که میان دوگانهای دیگر یعنی سنت و مدرنیته قرار گرفته، تجلی ظاهری، «جدیت، رنج، بردباری و کار عاملی سلبی» است. حرکت تاریخی ایران هرچند رنج این «در میان بودگی» را می کشد، اما نه از نوع «لبس بعد از خلع»، بلکه از نوع «لبس بعد از لبس» بوده است. همه چیز بر هم بار شده، بی آنکه چیزی، به معنای هگلی، حل و رفع گردد. مدرنیته در این وهل، خودآگاهی به امر فراداده شده است. این عمل مدرن بودن، عملی لاینقطع است. مدرنیته یک هیئت خاص در تاریخ خاصی از - فی المثل غرب- نیست؛ بلکه به معنای پیش گفته هر نوع خودآگاهی یک ملت از خویشتن است... | ||
او سپس ادامه می دهد: تمام آنچه در این مقدمه گفته آمد، اگر به محک جزئیات تاریخ ایران نخورد، هیچ ارزش فلسفی ای ندارد. اینجا سعی شده تاریخ عقل گرایی در فلسفهی اسلامی مورد بررسی انتقادی قرار گیرد... | او سپس ادامه می دهد: تمام آنچه در این مقدمه گفته آمد، اگر به محک جزئیات تاریخ ایران نخورد، هیچ ارزش فلسفی ای ندارد. اینجا سعی شده تاریخ عقل گرایی در فلسفهی اسلامی مورد بررسی انتقادی قرار گیرد... |