جستاری در حسبنا کتاب الله: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اهل بیت' به 'اهل‌بیت'
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
جز (جایگزینی متن - 'اهل بیت' به 'اهل‌بیت')
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۹: خط ۲۹:


== ساختار==
== ساختار==
کتاب جستاری در حسبنا کتاب الله اثری است مختصر در 156 صفحه، ولی با این حال به مسئله‌ای پرداخته که قبلاً کسی به طور مستقل به آن نپرداخته و لذا کاری نو از نویسنده است. نویسنده که در قرآن و حدیث صاحب نظر است با اشراف بر قرآن و حدیث و سنّت در قالب نقد و تحلیل به این مسئله پرداخته است تا ماهیّت کلام، علّت و نتایج آن را جستجو کند. کتاب دارای فهرستی است که در آن شماره وجود ندارد، با این حال به ترتیبی که در کتاب آمده است چنین است: مقدّمه، حقیقت داستان، حسبنا کتاب الله، آیتی مهم در این امر، سخن منابع و مآخذ، نگاهی به آیات، حروف مقطّعه، آیات متشابه، آیات ناسخ و منسوخ، استنباط احکام، شأن نزول و اسباب آیات، تفسیر و تأویل آیات، پیامبر گویای وحی الهی، حجّیّت پیامبر در قرآن، از اهل ذکر باید پرسید، قرآن‌هادی همه کس نیست، وصف اهل بیت. در انتهای کتاب نیز کتابنامه و نمایه وجود دارد.
کتاب جستاری در حسبنا کتاب الله اثری است مختصر در 156 صفحه، ولی با این حال به مسئله‌ای پرداخته که قبلاً کسی به طور مستقل به آن نپرداخته و لذا کاری نو از نویسنده است. نویسنده که در قرآن و حدیث صاحب نظر است با اشراف بر قرآن و حدیث و سنّت در قالب نقد و تحلیل به این مسئله پرداخته است تا ماهیّت کلام، علّت و نتایج آن را جستجو کند. کتاب دارای فهرستی است که در آن شماره وجود ندارد، با این حال به ترتیبی که در کتاب آمده است چنین است: مقدّمه، حقیقت داستان، حسبنا کتاب الله، آیتی مهم در این امر، سخن منابع و مآخذ، نگاهی به آیات، حروف مقطّعه، آیات متشابه، آیات ناسخ و منسوخ، استنباط احکام، شأن نزول و اسباب آیات، تفسیر و تأویل آیات، پیامبر گویای وحی الهی، حجّیّت پیامبر در قرآن، از اهل ذکر باید پرسید، قرآن‌هادی همه کس نیست، وصف اهل‌بیت. در انتهای کتاب نیز کتابنامه و نمایه وجود دارد.


نویسنده در مقدّمه‌ی کوتاه شش صفحه‌ای به خوبی از ماهیّت این سخن سخن گفته و حقیقت درونی آن را واکاوی کرده است، ریشه‌ها و علل بیان آن را جستجو نموده و نتایج آن را هم به خوبی بیان داشته است، ضمن این که مشابه آن سخن را به نوعی دیگر در جامعه‌ی امروزی دیده و به طور جدّی نسبت به عواقب آن نیز هشدار داده است. در آغاز مقدّمه می‌گوید: «حسبنا کتاب الله». کتاب خدا، یعنی قرآن ما را کافی و بسنده است. این سخنی است شهیر از خلیفه‌ی دوّم جناب عمر بن خطاب. منابع و مآخذ معتبر هر دو فرقه‌ی شیعه و سنّی هم از آن با صراحت تمام یاد می‎‌کنند و این سخن را آشکارا به همان فرد مذکور نسبت می‌دهند. صورت عبارت شیک و مجلسی و بسیار زیبا و فریباست، به‌گونه ‌ای که نشان از باور به قرآن و اعتقاد تام به  کتاب خداوند دارد ولی وقتیکه آن را به دقّت تحلیل و تجزیه می‌کنیم و به‌ خوبی می‌شکافیم می‌یابیم که یکی از خطرناکترین و بی مایه‌ترین سخنهای ممکن است که از یک فرد احتمالاً دیندار و معتقد ممکن است صادر شود. وقتیکه درون قرآن را می‌کاویم و آیات آن را مورد مداقّه و تدبر قرار می‌دهیم می‌یابیم که در الفاظ قرآن چیزی غیرازآن بیان ‌شده و در حقیقت این سخن از منظر قرآن که به ‌زعم او «کافی» است کاملاً باطل و سخیف و بی‌اعتبار است<ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.
نویسنده در مقدّمه‌ی کوتاه شش صفحه‌ای به خوبی از ماهیّت این سخن سخن گفته و حقیقت درونی آن را واکاوی کرده است، ریشه‌ها و علل بیان آن را جستجو نموده و نتایج آن را هم به خوبی بیان داشته است، ضمن این که مشابه آن سخن را به نوعی دیگر در جامعه‌ی امروزی دیده و به طور جدّی نسبت به عواقب آن نیز هشدار داده است. در آغاز مقدّمه می‌گوید: «حسبنا کتاب الله». کتاب خدا، یعنی قرآن ما را کافی و بسنده است. این سخنی است شهیر از خلیفه‌ی دوّم جناب عمر بن خطاب. منابع و مآخذ معتبر هر دو فرقه‌ی شیعه و سنّی هم از آن با صراحت تمام یاد می‎‌کنند و این سخن را آشکارا به همان فرد مذکور نسبت می‌دهند. صورت عبارت شیک و مجلسی و بسیار زیبا و فریباست، به‌گونه ‌ای که نشان از باور به قرآن و اعتقاد تام به  کتاب خداوند دارد ولی وقتیکه آن را به دقّت تحلیل و تجزیه می‌کنیم و به‌ خوبی می‌شکافیم می‌یابیم که یکی از خطرناکترین و بی مایه‌ترین سخنهای ممکن است که از یک فرد احتمالاً دیندار و معتقد ممکن است صادر شود. وقتیکه درون قرآن را می‌کاویم و آیات آن را مورد مداقّه و تدبر قرار می‌دهیم می‌یابیم که در الفاظ قرآن چیزی غیرازآن بیان ‌شده و در حقیقت این سخن از منظر قرآن که به ‌زعم او «کافی» است کاملاً باطل و سخیف و بی‌اعتبار است<ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.
خط ۴۴: خط ۴۴:
[[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می‌کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه‌ی دوّم مشخّص می‌کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می‌کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق و كشف الصدق|نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة|الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده‌ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است.
[[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می‌کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه‌ی دوّم مشخّص می‌کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می‌کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق و كشف الصدق|نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة|الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده‌ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است.


در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می‌کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می‌توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی‌آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه‌ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می‌کند  که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی‌داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می‌شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می‌کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله‌ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می‌دارد. مورد دیگر مسئله‌ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته‌ی دیگر مسئله‌ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می‌کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است.
در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می‌کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می‌توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی‌آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه‌ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می‌کند  که در قرآن برخی آیات، متشابه‌اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی‌داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می‌شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می‌کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله‌ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می‌دارد. مورد دیگر مسئله‌ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته‌ی دیگر مسئله‌ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می‌کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است.


امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت کرده‌اند، شخص عمر در آن روز خاص در بستر بیماری پیامبر تنها به این قول بسنده نکرد، بلکه جسارتی کفرآمیز به ساحت مقدّس پیامبر خدا داشت که قهراً قابل بخشش و گذشت نیست. با این حال نویسنده‌ی ارجمند در بخش مربوط به حجّیّت پیامبر 20 آیه را سند قرار می‌دهد که پیامبر در هر حالی نماینده‌ی خدا و سخن او در هر حالی سخنان خداوند است، و این که جاهلی به سخن پیامبر نسبت هزیان بدهد نشان از بلاهت و کفر او دارد، بماند که این سخن نشان از آن دارد که یا آیات قرآن را نفهمیده است و یا آنکه به قرآن باور نداشته است، گر چه هیچ سندی وجود ندارد که به شخص پیامبر نیز ایمان قاطعی داشته است، که فرار او در جنگهای متعدّد از جمله اُحد نشانی تمام از این بی باوری است.  
امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت کرده‌اند، شخص عمر در آن روز خاص در بستر بیماری پیامبر تنها به این قول بسنده نکرد، بلکه جسارتی کفرآمیز به ساحت مقدّس پیامبر خدا داشت که قهراً قابل بخشش و گذشت نیست. با این حال نویسنده‌ی ارجمند در بخش مربوط به حجّیّت پیامبر 20 آیه را سند قرار می‌دهد که پیامبر در هر حالی نماینده‌ی خدا و سخن او در هر حالی سخنان خداوند است، و این که جاهلی به سخن پیامبر نسبت هزیان بدهد نشان از بلاهت و کفر او دارد، بماند که این سخن نشان از آن دارد که یا آیات قرآن را نفهمیده است و یا آنکه به قرآن باور نداشته است، گر چه هیچ سندی وجود ندارد که به شخص پیامبر نیز ایمان قاطعی داشته است، که فرار او در جنگهای متعدّد از جمله اُحد نشانی تمام از این بی باوری است.  


استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در فصل قرآن‌هادی همه کس نیست رسماً سخن خلیفه را رودر روی سخن قرآن قرار می‌دهد. زیرا قرآن همه کس را هدایت نمی‌کند و حسبنا کتاب الله اینگونه نقض غرض محسوب می‌شود و در واقع سخن خلیفه نشان از عدم درک و فهم درست قرآن را دارد. نویسنده با آوردن شواهد متعدّد از آیات قرآنی به این نتیجه می‌رسد که: وجود این آیات نشان می‌دهد که همراه و در کنار قرآن باید حقیقتی دیگر باشد که بتواند هادی و راهنمای انسانها جهت کمال و رشد و ره یافتن به ‌سوی حقیقت و صراط مستقیم باشد. و این همراه را رسول خدا در «حدیث ثقلین» برای ما در همان زمان تشریح کرده و معیّت و توأم بودن آن را سفارش نمودند<ref>متن، صص 116-115</ref>. در فصل آخر هم که وصف اهل بیت است نکاتی وجود دارد که به بی اعتباری سخن خلیفه و قائل آن می‌انجامد که مورد اعتبار خردمندان و اهل حدیث است.
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در فصل قرآن‌هادی همه کس نیست رسماً سخن خلیفه را رودر روی سخن قرآن قرار می‌دهد. زیرا قرآن همه کس را هدایت نمی‌کند و حسبنا کتاب الله اینگونه نقض غرض محسوب می‌شود و در واقع سخن خلیفه نشان از عدم درک و فهم درست قرآن را دارد. نویسنده با آوردن شواهد متعدّد از آیات قرآنی به این نتیجه می‌رسد که: وجود این آیات نشان می‌دهد که همراه و در کنار قرآن باید حقیقتی دیگر باشد که بتواند هادی و راهنمای انسانها جهت کمال و رشد و ره یافتن به ‌سوی حقیقت و صراط مستقیم باشد. و این همراه را رسول خدا در «حدیث ثقلین» برای ما در همان زمان تشریح کرده و معیّت و توأم بودن آن را سفارش نمودند<ref>متن، صص 116-115</ref>. در فصل آخر هم که وصف اهل‌بیت است نکاتی وجود دارد که به بی اعتباری سخن خلیفه و قائل آن می‌انجامد که مورد اعتبار خردمندان و اهل حدیث است.