۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ها ' به 'هها ') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
در بخش کلّیّات زندگی شیخ چنانکه از نام آن پیداست با کلّیّات زندگی وی آشنا میشویم از نام و القاب و موقعیتها، از دوران دانشجویی و طالب علمی، از یافتن اساتید. از سفرها برای دیدار از مشایخ و یا تلمّذ نمودن در نزد بزرگان یاد شده است. ولادت شیخ به سال 540 در خوارزم اتّفاق افتاده است. در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با شوریدهی عارف [[بابا فرج وایقانی]] آشنا و دگرگون شد. بعد از آن رسماً به دنبال سلوک عملی رفت و نهایت به جایی که باید برسد رسید. | در بخش کلّیّات زندگی شیخ چنانکه از نام آن پیداست با کلّیّات زندگی وی آشنا میشویم از نام و القاب و موقعیتها، از دوران دانشجویی و طالب علمی، از یافتن اساتید. از سفرها برای دیدار از مشایخ و یا تلمّذ نمودن در نزد بزرگان یاد شده است. ولادت شیخ به سال 540 در خوارزم اتّفاق افتاده است. در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با شوریدهی عارف [[بابا فرج وایقانی]] آشنا و دگرگون شد. بعد از آن رسماً به دنبال سلوک عملی رفت و نهایت به جایی که باید برسد رسید. | ||
بخش دوّم از القاب شیخ سخن به میان آمده و چندین لقب را برای وی یاد کرده که عبارتند از: 1- طامة الکبری 2- نجم کبری 3- نجم الدّین 4- ابوالجنّاب 5- شیخ ولی تراش 6- شیخ جهان 7- شیخ کبیر 8- شیح کبری 9- شیخ عالم. البتّه خطای حروفچین و یا مصحّح و نمونه خوان سبب شده تا شمارهی 4 برای دو لقب واقع بشود، و به جای 9 لقب | بخش دوّم از القاب شیخ سخن به میان آمده و چندین لقب را برای وی یاد کرده که عبارتند از: 1- طامة الکبری 2- نجم کبری 3- نجم الدّین 4- ابوالجنّاب 5- شیخ ولی تراش 6- شیخ جهان 7- شیخ کبیر 8- شیح کبری 9- شیخ عالم. البتّه خطای حروفچین و یا مصحّح و نمونه خوان سبب شده تا شمارهی 4 برای دو لقب واقع بشود، و به جای 9 لقب شمارهها عدد 8 را نشان میدهد. به هر حال نویسنده برای هر کدام از این القاب به منابعی ارجاع میدهد تا هر کدام را مستند ساخته باشد. | ||
فصل سوّم که مشایخ و اساتید نجم را بحث میکند شماره وار به چند استاد او که عموماً از مشایخ عرفان عملی هستند اشاره میکند که به ترتیب عبارتند از: 1- [[شیخ اسماعیل قصری]] 2- [[شیخ عمّار یاسر]] 3- [[شیخ روزبهان وزان مصری]] که عارفی غیر از [[روزبهان بقلی شیرازی]] است 4- [[بابا فرج تبریزی|وایقانی]]. برای این چهار عارف عملی و بسیار قدرتمند شرحی و توصیفی وجود دارد. زیرا نجم نزد یکایک آنها تعلیم دیده و تربیت شده است. غیر از آن نیز از 19 استاد دیگر یاد میشود که البتّه برای آنان شرح و تفسیری دیده نمیشود و گویا تنها به اساتید طریقت و مرشدان سلوک توجّه شده است. <ref>متن، ص 29</ref>. | فصل سوّم که مشایخ و اساتید نجم را بحث میکند شماره وار به چند استاد او که عموماً از مشایخ عرفان عملی هستند اشاره میکند که به ترتیب عبارتند از: 1- [[شیخ اسماعیل قصری]] 2- [[شیخ عمّار یاسر]] 3- [[شیخ روزبهان وزان مصری]] که عارفی غیر از [[روزبهان بقلی شیرازی]] است 4- [[بابا فرج تبریزی|وایقانی]]. برای این چهار عارف عملی و بسیار قدرتمند شرحی و توصیفی وجود دارد. زیرا نجم نزد یکایک آنها تعلیم دیده و تربیت شده است. غیر از آن نیز از 19 استاد دیگر یاد میشود که البتّه برای آنان شرح و تفسیری دیده نمیشود و گویا تنها به اساتید طریقت و مرشدان سلوک توجّه شده است. <ref>متن، ص 29</ref>. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
{{ب|''ترسیدن هر که هست از چشم بد است''|2=''بیچاره من از چشم نکو میترسم''<ref>متن، ص 59</ref>}}{{پایان شعر}} | {{ب|''ترسیدن هر که هست از چشم بد است''|2=''بیچاره من از چشم نکو میترسم''<ref>متن، ص 59</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
بخش پنجم از خلوت و آداب آن سخن میگوید و برای خلوت و آداب آن شرایطی وضع کرده که پیش از او نیز عارفان بزرگ به بخشی از آن باور داشته و به آن عمل میکردند. در خصوص معنای خلوت باید به کتابهای [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدّوله سمنانی]] و [[اسفراینی، عبدالرحمن بن محمد|نورالدّین عبدالرّحمن اسفراینی]] مراجعه کرد که هر دو از خلفای [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] و از مشایخ نامدار مکتب کبرویه به حساب میآیند. نجم کبری خود بارها و بارها خلوت و چلّه را تجربه کرده بود و با مفاهیم و دقایق آن آشنایی کامل داشت همین | بخش پنجم از خلوت و آداب آن سخن میگوید و برای خلوت و آداب آن شرایطی وضع کرده که پیش از او نیز عارفان بزرگ به بخشی از آن باور داشته و به آن عمل میکردند. در خصوص معنای خلوت باید به کتابهای [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدّوله سمنانی]] و [[اسفراینی، عبدالرحمن بن محمد|نورالدّین عبدالرّحمن اسفراینی]] مراجعه کرد که هر دو از خلفای [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] و از مشایخ نامدار مکتب کبرویه به حساب میآیند. نجم کبری خود بارها و بارها خلوت و چلّه را تجربه کرده بود و با مفاهیم و دقایق آن آشنایی کامل داشت همین یافتهها را به مریدان و خلفای خود نیز انتقاد داده بود. کتاب [[فوائح الجمال و فواتح الجلال|فوائح الجمال]] شرح کاملی از خلوتهای [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] دارد که جز با خواندن آن فهم درستی از برای کسی در این باره حاصل نمیشود. | ||
بخش دیگر به سماع صوفیه میپردازد و کم و کیف آن را نقد و تحلیل میکند و از منظر عارفان کبروی خاصه [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] آنچه را که گفتنی است را بیان مینماید. [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] اعتقادی تام به سماع یافته بود ولی آن را نه هدف بلکه وسیله میدانست و بر این بود که برای سماع باید از هواها دور شد، چنانکه مولانا هم میگوید: {{شعر}} | بخش دیگر به سماع صوفیه میپردازد و کم و کیف آن را نقد و تحلیل میکند و از منظر عارفان کبروی خاصه [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] آنچه را که گفتنی است را بیان مینماید. [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] اعتقادی تام به سماع یافته بود ولی آن را نه هدف بلکه وسیله میدانست و بر این بود که برای سماع باید از هواها دور شد، چنانکه مولانا هم میگوید: {{شعر}} |